اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)

 

دوباره سرم در هوای شماست
تمام دلم سر سرای شماست

به سوی خدا رفتم و دیده ام
فقط رد پا رد پای شماست

خدا هم فقط از شما گفته است
گمانم خدا هم خدای شماست

گدایی برازنده ی ایل ماست
برازنده بودن برای شماست

ندارد تفاوت کجا میرسی
که هر انتها ابتدای شماست

خیالم از این و از آن راحت است
گره هام دست دعای شماست

مرا پای حیدر هلاکم کنید
به عشق رضا سینه چاکم کنید

دلی دارم و خانه زاد رضاست
فقط یاد دارد ز یاد رضاست

کم اینجا ندیده است برایش بد است
دلم مستحق زیاد رضاست

فقط می نویسد رضا تا ابد
و شکل خدا بی سواد رضاست

نجف،کربلا رفتم و گفته اند
که راهش دهید از بلاد رضاست

گره می خورد زندگی ام ولی
همین نا مُرادی مراد رضاست

به خود آیم و باز بینم سرم
روی خاک باب الجواد رضاست

جوادش در بسته را باز کرد
گره های من را رضا باز کرد

خبر را مسیح از مسیحا شنید
خبر را ز جبریل موسی شنید

اگر گوش تا گوش دل را دهی می توان
که از کعبه هم ذکر مولا شنید

زمین خشکسالی ترک خورده بود
ولی ناگهان بوی دریا شنید

دل انبیا بر دری می تپید
که از آن صدای شما را شنید

خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد
شبی که رضا ذکر بابا شنید

تو هم مادری هستی و می شود
که از قلب تو نام زهرا شنید

فدای نفسهای بابایی ات
فدای تپش های زهراییت

ز تو کوچه ها تا معطر شدند
حسودان این شهر ابتر شدند

به کوری چشمان ناباوران
همه محو روی پیمبر شدند

عسل های کندوی لبهای توست
گر این روزها شهد و شکر شدند

برای تماشای لبخند توست
علی اکبری ها کبوتر شدند

کریمی کرامت،جوادی و جود
چه خوش کُنیه هایت مکرر شدند

شبی که اذان گفت بابا همه
پُر از یاد میلاد اصغر شدند

خدا دید چشم پر احساس تو
از آن ابتدا غرق مادر شدند

کسی را نگاهت معطل نکرد
دو دست مرا هیچ معطل نکرد

تو دریایی و در تماشا رباب
تو در خوابی و غرق لالا رباب

تو تا آمدی آبرو دادی اش
که خندید با تو به زهرا رباب

شبیه حسینی و مات تو اند
همه دور گهواره حتی رباب

تو ذات بزرگی و جایت بلند
تو را داده بر دوش سقا رباب

تبسم کن و خیمه را شاد کن
بیا زنده کن عمه را با رباب

به دستان بابا هواست نبود
که چشمش به راه است آنجا رباب

نگو مادرت را صدا می زدی
به دست پدر دست و پاز میزدی

حسن لطفی



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدححضرت علی اصغر(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)


یک کوزه ی بی آب ، از دریا چه میداند
یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند
یک سائل بیچاره از آقا چه میداند
از چهارده خورشید عقل ما چه میداند

ما دور از "قدریم" " اِنّا " را نمیفهمیم
«الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم»

هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست
کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست
از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست
جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست

این روزها باید رضا آباد ساکن بود
یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود

نه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد
نه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد
نه بار میسازیم راهی تا شما و بعد
نه بار می آییم تا عرش خدا و بعد

شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد
اولادنا اکبادنا امروز معنا شد

گفتم جواد ، از بند بند شعر رحمت ریخت
از چشمهای سائلم اشک خجالت ریخت
گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت
آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت

گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد
بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد

ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو
رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو
بوی علی دارد سحرها ربنای تو
توحید میگیریم ما ، با ربنای تو

آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن
یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن

یک "اتق الله" از تو ، ایمان داشتن با من
ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من
شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من
چه کرده این عشق کریمان داشتن با من

که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز
در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز
 
دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد
ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد
بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد
یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد

این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن
ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن

همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه
و یک علی دارد دوباره میرسد از راه
بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه
شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه

این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب
بی بی رباب ما پسردارست از امشب

این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ
شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ
اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ
مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ

گهواره را معراج خواهد کرد این آقا
دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا

بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی
با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی
قد سپاهی را کمانی میکند روزی
از سنگر دین پاسبانی میکند روزی

شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت
تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت

تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم
یکجور می آید سرش را میزند بر هم
اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم
در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم

از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد
لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد

رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید
کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید
یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید
صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید

دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست
یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست

سید پوریا هاشمی

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 8 اردیبهشت 94



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدححضرت علی اصغر(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت علی اصغر(ع)

      شبي كه آمدي و عرش در هوات افتاد
      ستاره دور و بر عطر خنده هات افتاد
      
      همينكه عطر نفسهات در زمان پيچيد
      زمين براي بزرگي به دست و پات افتاد
      
      براي دلبري از چشم بي قرار حسين
      هماي عشق به چشمان دلربات افتاد
      
      بزرگ مرد قبيله،علي اصغر عشق
      كنار نام شما راهي از نجات افتاد
      
      شكوفه سحر بيت حضرت ارباب
      تو آمدي و علي باز در حيات افتاد
      
      همينكه پاي تو در چشم شهر سكني كرد
      عطش به چشم پر از آتش فرات افتاد
      
      تو مستجاب ترين ذكر هر دعا هستي
      ضمان حاجت هر درد بي دوا هستي
      
      تو مثل يك گل سرخي كه بال و پر داري
      براي دلبري از دلبران هنر داري
      
      تمام اهل شما دلبرند اما تو
      كرشمه و جنم و ناز بيشتر داري
      
      اگر چه كودكي اما گواه تاريخ است
      بزرگي از پر قنداقه ات به سر داري
      
      تويي كه يك تنه يك لشگري براي حسين
      شبيه حضرت سقا دل و جگر داري
      
      تو حرف آخر و فصل الخطاب بابايي
      چرا نيامده حالا سر سفر داري
      
      قسم به اشك رباب و به خنده هاي حسين
      مباد لحظه اي دست از دلم تو برداري
      
      پناه لحظه دلواپسي علي اصغر
      جواب روز غم و بي كسي علي اصغر
      
      چقدر زير گلويت سفيد و جذاب است
      به قب قبت اثر بوسه هاي ارباب است
      
      به شوق خنده تو تا به صبح بيدار است
      به يك كرشمه چشمت رباب بي تاب است
      
      براب لحظه به لحظت،براي آينده
      رباب نقشه كشيدست،حيف بر آب است
      
      دو فصل تاج سر خاكيان شدي و حيف
      كه مثل چشم تو بخت رباب در خواب است
      
      نواي نغمه لالاييت چه دلگير است
      ترنمي كه نوايش عمو عمو آب است
      
      عطش رسيد و ترك شد لب شما ميسوخت
      براي لحظه قربانيت خدا ميسوخت
      
      پدر كه قصه ذبح عظيم ميداند
      براي زير گلوي تو روضه ميخواند
      
      چقدر نازك و نرم است حنجرت،حتي
      كه رد باد به زير گلوت ميماند
      
      تمام آرزوي مادرت فقط اين است
      كه سال بعد برايت تولد افشاند
      
      ولي هنوز زماني نميشود كه رباب
      كنار نيزه براي تو فاتحه خواند
      
      رسيده است غروب عظيم عاشورا
      تو روي دست پدر سبز ميشوي حالا
      
      حسن کردی
       
      *********************
       
     
       
      از لا به لای دفتر شعرم عبور خواهم کرد
      امشب تمام قافیه ها را مرور خواهم کرد
      
      انشای جمله های ملیحانه تو را
      با کاغذی زجنس محبت نمور خواهم کرد
      
      امشب به زیر پرچم عشق تو آمدم
      مدح تو را ز جوهری از جنس نور خواهم کرد
      
      حالا برای رسیدن به شأن تو
      بالی برای پر زدنم جفت و جور خواهم کرد
      
      ای پیر کو چک ای گل دردانه ی رباب
      از خواندنم برای تو حس غرور خواهم کرد
      
      اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری
      کی می رسد پیاله ی لبریز دیگری
      
      امشب به سمت و سوی تو پرواز می کنم
      با بردن نوای تو اعجاز می کنم
      
      گفتم علی اصغر و لبریز از خمم
      با جرعه ای ز جام تو آغاز می کنم
      
      عاشق تر از همیشه نگاهم به سوی توست
      با اشک خود محبتم ابراز می کنم
      
      دل را دخیل یک پر قنداقه شما
      بستم و قفل بسته ی خود باز می کنم
      
      هر لحظه ، هر دقیقه ، تمامی عمر خود
      حوض دو چشم خود ز تو نمساز می کنم
      
      ای ماورای هر چه غزل در نگاه عشق
      ساکن شدم به عشق تو در خانقاه عشق
      
      امشب میان شعر و غزل بنده عابرم
      با بیمه ای به اسم تو آسوده خاطرم
      
      شش ماهه ای که یک شبه ، صد سال رفته ای
      آقا محل بده به خدا بنده شاعرم
      
      نذر شما و مادرتان ، شیره ی عسل
      سر را بزن فدای شما بنده حاضرم
      
      ای آنکه گوشه چشمی به ما کنی
      شاید عوض شود به دمت هست و ظاهرم
      
      امشب تمام قافیه هایم بدل شده
      شعرم پر از طراوت طعم عسل شده
      
      یک آیه از اهالی بالا رسیده است
      زیباترین ستاره زهرا رسیده است
      
      در نیل غصه های زمین یک عصا بزن
      گویا دوباره حضرت موسی رسیده است
      
      هر کس که مرده دل شده در عصر حاضرش
      مژده بده به او که مسیحا رسیده است
      
      باید سوار کشتی اهل یقین شوی
      بر ساحل نگاه تو دریا رسیده است
      
      امشب دوباره ساکن میخانه می شویم
      شاید دوباره حضرت مولا رسیده است
      
      شکر خدا که عنایتتان شامل شده
      ابیاتی از دهان شما حاصلم شده
      
      این ها گذشت و واقعه از راه می رسد
      یوسف دوباره بر ته یک چاه می رسد
      
      باید دوباره خواند غزل های نا تمام
      وقتی پیامی از خود الله می رسد
      
      مادر نشسته منتظر ماه پاره اش
      اما فقط ز خیمه ی او آه می رسد
      
      مولای ما کنار فرات و علی به دست
      اما ز لحظه ای که حرمله آنگاه می رسد
      
      این ها معادلات غریبانه ی غم است
      این ها گذشت و واقعه از راه می رسد
      
      حسین دست غریبی خود به زانو زد
      برای جرعه ی آبی به حرمله رو زد
      
      با حنجری شکسته خدا را صدا زدی
      در لا به لای خون خودت دست و پا زدی
      
      کوچکترین شهید حرم در سرای عشق
      از سال شصت و یک سخن آشنا زدی
      
      آری ، چگونه خوانمت از روی نیزه ها ؟
      کوچکترین سری که تکیه بر این نیزه ها زدی
      
      باور نمی کنم عزیز دلم روی نیزه ای
      آتش به عمه و من و این خیمه ها زدی
      
      جمعه غروب ، روز دهم ، در نگاه آب
      یک مهر سرخ آخر این ماجرا زدی
      
      آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
      بر این ردیف و قافیه عادت نداشتم
      
      محمد مهدی نسترن

       
   *********************
        
      چشم يعقوب مسيل نيل است
      كودكي در بغل راحيل است
      
      مي توان خواند زپيشاني طفل
      چون مسيحا نفس انجيل است
      
      آيه ها مي چكد از لعل لبش
      گريه اش لحن خوش ترتيل است
      
      بال فطرس شده گهواره ي او
      سايه بانش پر جبرائيل است
      
      علوي زاده اي از نسل خليل
      اين پسر كنيه اش اسماعيل است
      
      خنده اش روح غزل هاي بهار
      خنده اش شعر پر از تمثيل است
      
      عرشيان سر خوش آهنگ وطرب
      تار و دف در كف اسرافيل است
      
      ريسه آويخته از عرش به فرش
      اين هنرمندي ميكائيل است
      
      مات و مبهوت ملائك ديدند
      خنده اي بر لب عزرائيل است
      
      رونقي داده به بازار شعف
      حجره ي غصه وغم تعطيل است
      
      صدقه مي دهد امشب آقا
      دست هر حور و ملك زنبيل است
      
      چه صف طول و درازي دارند
      آخرين كس ته صف هابيل است
      
      هاتفي گفت به ارباب بهشت
      پسرت مايه ي فخر ايل است
      
      وقت كوچ است ، برو قافله دار
      نفرات سفرت تكميل است
      
      وحید قاسمی
       
     *********************

             
      در واژگان شعر من طفلی بخواب است
      گویی که او دردانه ی ناز رباب است
      
      لالا بخواب آرام ای زیبای بابا
      حالا که بابایت به لبخندی مجاب است
      
      شاعر به لبخندش  شدم وقتی که خوابید
      شاعر نه ؛ بیتابی که خود در پیچ وتاب است
      
      اشکی میان واژه های شعر خندید
      یعنی که خون او به فردایی حساب است
      
      لبخند تو ؛ آری تمام جرمت این بود
      تیری به لبخندت ببین حالا جواب است
      
      گل غنچه ؛ای غلتان خون در اوج معنی
      یعنی که اینجا نقطه اوج کتاب است
      
      محسن اولاد
       
      *********************

    
        
      زلال اشك تو رشك فرات است
      فرات از صافى چشم تو مات است
      
      وجود تو تعادل بخش این نهر
      كه بى تو آبگیرى بى ثبات است
      
      نماز صبر مى‏خواند كنارت
      غمت گرداب كشتى نجات است
      
      نیازى نیست تا حكمت بخوانیم
      وجودت شرح اسماء و صفات است
      
      من از عمر كمت خواندم كه روحت
      به این كثرت سرا بى‏التفات است
      
      نخ قنداقه پر پیچ و تابت
      مدار كهكشان و ممكنات است
      
      رضا جعفری
       
    *********************

  
        
      تو را من مى‏شناسم بى قرینى
      سوار كوچك نیزه نشینى
      
      میان آیه‏هاى سوره فجر
      تو هم كوتاه و هم كوچكترینى
      
      بگوید با زبان سرخ خونت
      تو هم دلواپس فرداى دینى
      
       به چشمان زمینى، آفتابى
      به چشم آسمان، ماه زمینى
      
       دلم را بین دست تو سپردم
      تو هم مانند جدّ خود امینى
      
      بسوزان، آب كن، از نو بریزم
      یقین دارم تو هم مى‏آفرینى
      
      رضا جعفری
       
   *********************
       
      گلویت را شبى ترسیم كردم
      و جاى تیر را ترمیم كردم
      
      کشیدم لحظه خندیدنت را
      محبت را به خود تفهیم كردم
      
      زمان خفتن و بیدارى‏ام را
      به وقت چشم تو تنظیم كردم
      
      گرفته جرعه‏اى از چشم مستت
       میان تشنگان تقسیم كردم
      
      نشستم پاى درس حنجر تو
      سپس بر اهل دل تعلیم كردم
      
      همه آنچه ندارم را در آن شب
      به پیش پاى تو تقدیم كردم
      
      رضا جعفری



موضوعات مرتبط: حضرت علی اصغر(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت علی اصغر(ع) مهدی وحیدی
[ 29 / 2 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد