اشعار امام زمان(ع) در شب قدر

 شب هاي احيا در فراق تو گذر شد
عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد

اي روضه خوان و يوسف زهرا کجايي
آقا بيا روزم شب و شب هم سحر شد

از اول ماه خدا ياد تو هستم
اما چرا اين ناله هايم بي اثر شد

آقا اجازه شب شب قدر است و روضه
از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد

مولاي دين رفت و جسارت ها شروع شد
در سينه هاشان بغض مولا پر ثمر شد

اما امان از روضه اي که خون تو گريي
آقا اسارت رفت و زينب در خطر شد

بي تو چه سخت است از سر و سرنيزه گفتن
مولا بيا چون يک سه ساله در به در شد

طشت طلا و خيزران ها بر حسينت
بزم شراب و دختري غرق نظر شد

وقتي جسارت بر سر ببريده کردند
مويش سپيد و زينب تو خون جگر شد

اين بار در شام و پليدي هاي بسيار
گويد رقيه اي پدر وقت سفر شد

مولا حلالم کن ولي اي صاحب من
چشمان زهرا مادرت از گريه تر شد
 

محمد مهدي عبداللهي

********************

 ديدن روي تو بر ديده جلا مي بخشد
قدم يار به هر خانه صفا مي بخشد

بدتر از درد جدايي به خدا دردي نيست
خاک پاهاي تو گفتند دوا مي بخشد

از پس پرده ي غيبت هم اگر باشد ،باز
دست تو هرچه طلب کرد گدا مي بخشد

شب احياست ببين مرده ي عشقت هستيم
کو نگاه تو که جان بر تن ما مي بخشد؟

شب قدر است ولي ما همه پستيم آقا
گوش چشم تو به ما قدر و بها مي بخشد

رو سياهيم ولي دست به دامان توأيم
تو اگر واسطه باشي که خدا مي بخشد

ابر وقتي که ببارد همه جا ميبارد
پس اگر خواست ببخشد همه را مي بخشد

در جواب به عليٍ به علي گفتن ما
مادرت تذکره ي کرب و بلا مي بخشد

 شاعر:؟؟؟؟؟

********************

 آقا بيا که بي تو پريشان شدن بس است
از دوري تو پاره گريبان شدن بس است

کنعان دل، بدون تو شادي پذير نيست
يوسف! ظهور کن که پريشان شدن بس است

يعقوب ديده ام چه قَدَر منتظر شود؟
يعني مقيم کلبه ي احزان شدن بس است

گريه ... فراق ... گريه ... فراق ... اين چه رسمي است؟!
ديگر بس است اين همه گريان شدن بس است

موي سپيد و بخت سياه مرا ببين
ديگر بيا که بي سر و سامان شدن بس است

تا کي گناه پشت گناه ايّها العزيز؟!
تا کي اسير لذّت عصيان شدن؟! بس است

خسته شدم از اين همه بازي روزگار
مغلوب نفس خاطي و شيطان شدن بس است

سرگرم زندگي شدنم را نگاه کن
بر سفره هاي غير تو مهمان شدن بس است

يک لحظه هم اجازه ندادي ببينمت
گفتي برو که دست به دامان شدن بس است

باشد قبول مي روم امّا دعاي تو...
...در حقّ من براي مسلمان شدن بس است

دست مرا بگير که عبدي فراري ام
دست مرا بگير، گريزان شدن بس است

اِحيا نما در اين شب اَحيا دل مرا
دل مردگي و اين همه ويران شدن بس است

آقا بيا به حقّ شکاف سر علي
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است

محمدفردوسي



موضوعات مرتبط: امام زمان(ع) وشب قدر

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(ع) در شب قدر
[ 28 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با امام زمان در شب قدر

 

سفره دار خدا امام زمان
دگر امشب بیا امام زمان

شب قدر است هر كجا هستی
التماسِ دعا امام زمان

منكه امشب به یادِ تو هستم
یاد كن پس مرا امام زمان 

دست بر دامنت اگر نرنم
بروم پس كجا؟ امام زمان

آمدم آشتی دهی من را
باخودت، با خدا امام زمان

كاش قرآن به سر بگیرم من
یك شبِ قدر با امام زمان 

جای دوری نمی رود كه كنی
گوشه چشمی به ما امام زمان

خوب شد در شبِ عزای علی
با تو هم هم صدا امام زمان

شبِ تقدیرِ من بیا بنویس
یك سفر كربلا امام زمان

******************


ای عزیز خدا،امام زمان
صاحب روضه ها،امام زمان

شب تودیع حیدر است امشب
جان زهرابیا ،امام زمان

بر سر و سینه می زنی ای وای!
فرق او شد دو تا امام زمان

بین ما هستی و چه تنهایی!
می زنی ضجّه ها امام زمان

از سر شب به یادتان هستم
می کنی یاد ما؟امام زمان

کم ما و کرامتت مولا
نظری بر گدا امام زمان

پرده های گناه باعث شد
از تو هستم جدا امام زمان

می شوم لایق زیارت تو
گر نمایی دعا امام زمان

کاش احیا کنیم یک شب قدر
در کنار شما امام زمان

تو جوادی و من بخیل آقا
جود بی انتها ،امام زمان

امشبی را بیا و بد گذران
سحری با گدا امام زمان

شب قدر است روزیم گردان
عرفه،کربلا، امام زمان

محمدمهدی عبدالهی




موضوعات مرتبط: امام زمان(ع) وشب قدر

برچسب‌ها: مناجات با امام زمان در شب قدر
[ 27 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(ع) در شب قدر

يک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است
يا خاک پاي حضرتت اين سر شود بس است

احيا گرفته ام که تو احيا کني مرا
قدرم اگر که با تو مقدر شود بس است

خيري نديده ام من از عمري که بي تو رفت
اين عمر اگر به ديدنت آخر شود بس است

اندازه چکيدن يک قطره اشک هم
محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است

نه من که روزه هاي همه روزگار با
يک روز، روزه ي تو برابر شود بس است

امشب مرا بخاطر جدت علي ببخش
آقا که راضي از دل نوکر شود بس است

محمد بياباني



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاامام زمان(ع) وشب قدر

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(ع) در شب قدر
[ 27 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(ع) در شب های قدر

     سلام من به قرآن بر سر تو
      سلام من به قبر مادر تو

      اگر زائر شدي صحن نجف را
      سلام من به بابا حيدر تو

      اگر زائر شدي بين الحرم را
      سلام من به جدّ اطهر تو

      بگو از جانب من با حسينت
      سلام من به خون پيکر تو

      اگر رفتي کنار قبر عبّاس
      سلام من به آن آب آور تو

      شب احيا کند ناله سه ساله
      پدر جان،کي بريده آن سر تو

      اگر رفتي کنار قبر زينب
      سلام من به آن چشم تر تو

      به مشهد هم که رفتي يابن زهرا
      بگو من هم بيايم در بر تو

      خلاصه گويمت در بين سرداب
      سلام من به سوز سحر تو

      محمدمهدي عبدالهي


************************

      امشب کجا آه اي مسافر بار بستي؟
      امشب کجا احيا گرفتي با که هستي؟
      امشب کجا بغض غريبي را شکستي؟
      يا بين مايي گوشه اي تنها نشستي؟
      
      هرجا که هستي مضطرم ، قرآن ناطق
      دستي بکش روي سرم قرآن ناطق
      
      در آتش شرم از شما آه ست دودم
      اي کاش از شرم آب مي شد اين وجودم
      هر جا تو بودي با من و من بي تو بودم
      آنقدر بودي عاشق من من نبودم
      
      از سرخي چشمان تو شرمنده هستم
      خوردم نمک  اما نمکدان را شکستم
      
      حق کدامين مهرباني ات ادا شد
      از تو اجابت ها به دست بي دعا شد
      برمن وفا کردي جواب تو جفا شد
      بر بي حيايي هاي من چشمت حيا شد
      
      اي تو به من نزديک تر از رگ گردن
      دشمن نکرده با تو آنچه کرده ام من
      
      امشب حلالم کن به آن فرق دريده
      برآن که بي زهرا خوشي ديگر نديده
      امشب حلالم کن به آن مرد بريده
      برآن عزادار غم قامت خميده
      
      بر آن غمي که در دل حيدر نشسته
      امشب حلالم کن به پهلوي شکسته
      
      موسي عليمرادي

 




موضوعات مرتبط: امام زمان(ع) وشب قدر

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(ع) در شب های قدر
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در شب قدر

ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
در آسمانی نگاهت پر بگیرم

 ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
دست شما را جای قرآن سر بگیرم

 ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
با دست آغوشم تو را در بر بگیرم

 ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا
یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم

 ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم

 ای کاش می شد تا برای سجده از تو
مهری زخاک تربت مادر بگیرم

تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم

 من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم

 

موسی علیمرادی



موضوعات مرتبط: امام زمان(ع) وشب قدر
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد