اشعار حرکت کاروان امام حسين(ع) از مکه به کربلا


عباس از مقابلش امشب تکان نخورد
طوري عنان گرفت که مرکب تکان نخورد
با احتياط خواهر خود را سوار کرد
طوري که آب در دل زينب تکان نخورد

*************************

علت اين حج نا تمام بزرگ است
از طرفي هم سپاه شام بزرگ است
بغض فرو خورده ي امام بزرگ است

پشت سر كاروانش آب نپاشيد
آه نمك بر دل كباب نپاشيد

ماند ؛ و گفتند حاضر است كه باشد
رفت ؛ و گفتند عابر است كه باشد
گريه ندارد ؛ مسافر است كه باشد

آب نپاشيد ميرود كه نيايد
دل به بيابان تشنه زد كه نيايد

رفت و پي اش آمدند نامه رسان ها
باز همان وعده ها و خط و نشان ها
كندي شمشيرها و نيش زبان ها

آب نپاشيد كه به آب نياز است
كوفه اگر مقصد است راه دراز است

قافله اي مي رسد غبار ندارد
قافله سالار آن قرار ندارد
از همه يك جور انتظار ندارد

هركسي از بين راه، راه جدا كرد
گاه به او دل سپرد گاه جدا كرد

صلح كه هرگز! جهاد هم برسد هيچ
لشگر ابن زياد هم برسد هيچ
اين كه نسيم است، باد هم برسد هيچ

آب نريزيد، جام ها پر خون است
عقل نشسته، ميانه دار جنون است

 نسبت اين دو سپاه، يك به هزار است
مشك هنوز آنطرف به دست سوار است
با ترك لب چقدر مثل انار است

از سر مشكش عمو ولي نگذشته
آب هنوز از سر علي نگذشته

دشت پر از بوي نافه ميشود امروز
گرگ از آهو كلافه ميشود امروز
بر هنر عشق اضافه ميشود امروز

اين سر آزاد عشق بود كه افتاد
در سر ما باد عشق بود كه افتاد

سوختن در چرا به چشم نيامد؟
خطبه ي حيدر چرا به چشم نيامد؟
گريه ي اصغر چرا به چشم نيامد؟

پاسخ چندين هزار مسئله سرخ است
آب بريزيد دست حرمله سرخ است

محمد حسين ملکيان

*************************

خاندان علي و ننگ مذلت هيهات
دامن فاطمي و لکه بيعت هيهات

علم حادثه بردار سفر بايد کرد
پاي در معرکه بگذار خطر بايد کرد

باربربند دگر ترک وطن بايد کرد
تيغ برگير که باتيغ سخن بايد گفت

جاده در جاده به ديدار خدا بايد رفت
خسته ، پاي آبله تا کرببلا بايد رفت

طاقت هجر نداري ره هجرت بازاست
پاي اگر هست تورا جاده جنت باز است

فصل وصل است گر از فاصله ها درگذريد
اي مجانين حق از سلسله ها درگذريد

سر به شمشير سپاريد که تقدير اين است
شکوه زنهار که تاوان جنون سنگين است

عشق گويد که ازاين مرحله چون بايد رفت
بي سر وبي کفن ،آغشته به خون بايد رفت

هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
هرکه دارد سر همراهي ما بسم الله

خيمه رانيز دمي چند به ظلمت بسپار
راه رجعت به سلامت طلبان بسپار

هرکه را ذوق جراحت نبود برگردد
هر که را ذوق شهادت نبود برگردد

هان که فردا سرو شمشير به هم خواهد خورد
سرنوشت همه با تيغ رقم خواهد خورد

عشق طوفان جنون دگر انگيخته بود
عطش و حنجر و خنجر به هم آميخته بود

آسمان در قدح تشنه هفتاد و دوصبح
يک افق باده زدرياي شفق ريخته بود

ماند هفتاد و دو شوريده از آو مدعيان
همه را عشق به غربال بلا بيخته بود

در شگفتم که کسي جز شهدا زنده نماند
عشق از آن محشر کبري که بر انگيخته بود

محشري بود تماشايي و عاشورايي
که به تصوير نيايد زقلم فرسايي

شهسواران پي معراج کمر مي بستند
زره حادثه مردانه به برمي بستند

مرگ از هيبت آنها متواري مي شد
تافرا سوي صف خصم فراري مي شد

همه را شوق که از کاش زنو زنده شويم
زخمها خورده و درخون خود افکنده شويم

کاش صدبار بميريم و زنو جان گيريم
پير رخصت دهد و جانب ميدان گيريم

تانفس مي دمد از حنجره تکبير زنيم
در رکاب پسر فاطمه شمشير زنيم

 شاعر ???????




موضوعات مرتبط: حركت كاروان از مكه به كربلا

برچسب‌ها: اشعار حرکت کاروان امام حسين(ع) از مکه به کربلا
[ 9 / 7 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار حرکت امام حسین(ع)از مکه به سمت کربلا


       
      حسين قافله ات نيّتِ سفر دارد
      تو ميروي و خدا از دلت خبر دارد
      
      براي بدرقه اُمّ البنين هم آمده است
      به جاي مادرتان دست بر كمر دارد
      
      مسيرتان،زياد است و دخترت كوچك
      براي دختر تو اين سفر خطر دارد
      
      براي قاسم از اينجا زره ببر آقا
      براي پيكر او سنگها شرر دارد
      
      ميان قافله ات جا كه هست با زينب
      بگو كه چادر و معجر اضافه بر دارد
      
      بيا حسين عوض كن تو ساربانت را
      گمان كنم كه به انگشترت نظر دارد
      
      بيا براي خودت هم كفن بخر آقا
      ثواب دارد عزيزم كجا ضرر دارد
      
      علی اصغر انصاریان
       
      *******************
       
        
      از زبان حضرت ام البنین(س)
      
      قصد کرده است از وطن برود
      پنجمین رکن پنج تن برود
      
      این حسین است که غریب شده
      کاش می شد که با حسن برود
      
      او به هر حال می شود عریان
      چه نیازی ست با کفن برود!
      
      هر چه کردند جان معجر من
      نگذاری که پیرهن برود
      
      قسمت می دهم اجازه نده
      شمر با پا روی بدن برود
      
      نگذاری که نیزه ی کُندی
      جای پهلوش بر دهن برود
      
      نکند بی حسین برگردی
      نکند آبروی من برود
      
      علی اکبر لطیفیان
      برگرفته از سایت روضه
      
      ********************
      
        
      حج از حجاز عازم دشت بلا شده
      حاجیّ عشق راهی کرب و بلا شده
      
      این حاجیان سلاله ی زهرای اطهرند
      یک کاروان نور، سفیر خدا شده
      
      اینها فدائیان تولّای حیدرند
      ذبح عظیم، راهی دشت منا شده
      
      پنهان کنید از عرفه خیمه گاه را
      این خیمه گاه بازدِهش نینوا شده
      
      نور خدا به ظلمت شب بار بسته است
      یعنی که وقت هدیه ی خون خدا شده
      
      ای محرمان رکاب بگیرید عمّـه را
      زینب پیمبـر سفـر کربـلا شـده
      
      رؤیت شده ستاره ی دنباله دار عشق
      از آسمان به سوی زمین راه وا شده
      
      اطفالِ خردسالِ زبان بسته را ببین
      حالا زبانشان به عمو آب وا شده
      
      محمود ژولیده

       
      *******************
       
       
      وقتی که می رفتند دنیا گریه میکرد
      شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد
      
      وقتی که می رفتند پشت پای آنها
      چشمان جبرائیل حتی گریه میکرد
      
      پائین پای ناقه مریم گریه میکرد
      دورِ سر گهواره عیسی گریه میکرد
      
      این است آن داغ عظیمی که برایش
      حتی میان تشت یحیی گریه میکرد
      
      این است زینب بانویی که زیر پایش
      زانوی لرزه دار سقا گریه میکرد
      
      بوسید اکبر دستهای مادرش را
      در زیر چادر، ام لیلا گریه میکرد
      
      بر روی دامن مادری در گوش طفلش
      آهسته تا میگفت لالا گریه میکرد
      
      یک کاروان گریه شد وقتی رقیه
      با گفتن بابا، بابا گریه میکرد
      
      در زیر پای محمل مستوره عشق
      منزل به منزل ریگ صحرا گریه میکرد
      
      وقتی که میرفتند عالم سینه میزد
      وقتی که میرفتند دنیا گریه میکرد
      
      علی اکبر لطیفیان
       
      *******************

       
       
       آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند
       شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند
      
       بار سفر مبند، دلم شور مي زند
       گويا قيامت است،مَلك صور مي زند
      
       من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند
       گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند
      
       ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند
       مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند
      
       ديدم تو را به نيزه شه ميگسارها
       هو مي كشند دوروبرت ني سوارها
      
       آقاي من،شما كه مسيح عشيره اي
       در كوفه متهم به گناهي كبيره اي
      
       اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين
       آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين
      
       ديدم كه حاجيان منا لنگ مي زدند
       شيطان پرست ها به خدا سنگ مي زدند
      
       حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين
       پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين
      
       پاشيدم آب پشت سر محمل رباب
       با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين
      
       فكري به حالِ روز مباداي ايل كن
       چندين قواره چادر ديگر بخر حسين
      
       اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد
       يك ساربان اهل نظر را ببر حسين
      
       او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست
       چشمش مدام خيره به انگشتر شماست
      
       با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين
       شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين
      
       با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم
       اما هنوز مضطرب زينب توأم
      
       يعقوب چشم آينه ها پير مي شود
       اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود
      
       دارد ز ديده قافله ات دور مي شود
       كم كم بساط  روضه ي ما جور مي شود
      
      وحید قاسمی
       
    *******************

      
      از مکه خبر آمده داغ است خبرها
      باید برسانند پدرها به پسرها
      
      از مکه خبر آمده از رکن یمانی
      نزدیک اذان ناله بلند است سحرها
      
      داغ است خبرها نکند باد مخالف
      در شهر بپیچد بزند شعله به درها
      
      نزدیک سحر قافله ای رد شد از اینجا
      ماندیم دوباره من و اما و اگرها
      
      باید بروم زود خودم را برسانم
      حتی شده حتی شده از کوه و کمرها
      
      از مکه خبر رفته رسیده ست به کوفه
      حالا همه با خیره سری خیره به سرها
      
      بر خاک عزیزی ست... ولی پیرهنش را...
      سربسته بگویند پسرها به پدرها
      
      برخاک عزیزی ست و در راه عزیزی ست
      خود را برسانید که داغ است خبرها
      
      حسن بیاتانی



موضوعات مرتبط: حركت كاروان از مكه به كربلا

برچسب‌ها: اشعار حرکت امام حسین(ع)از مکه به سمت کربلا مهدی وحیدی
[ 23 / 7 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه به سمت کربلا

حج از حجاز عازم دشت بلا شده
حاجیّ عشق راهی کرب و بلا شده

این حاجیان سلاله ی زهرای اطهرند
یک کاروان نور، سفیر خدا شده

اینها فدائیان تولّای حیدرند
ذبح عظیم، راهی دشت منا شده

پنهان کنید از عرفه خیمه گاه را
این خیمه گاه بازدِهش نینوا شده

نور خدا به ظلمت شب بار بسته است
یعنی که وقت هدیه ی خون خدا شده

ای محرمان رکاب بگیرید عمّـه را
زینب پیمبـر سفـر کربـلا شـده

رؤیت شده ستاره ی دنباله دار عشق
از آسمان به سوی زمین راه وا شده

اطفالِ خردسالِ زبان بسته را ببین
حالا زبانشان به عمو آب وا شده

محمود ژولیده

**



موضوعات مرتبط: حركت كاروان از مكه به كربلا

برچسب‌ها: حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه به سمت کربلا
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه به سمت کربلا

وقتی که می رفتند دنیا گریه میکرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد

وقتی که می رفتند پشت پای آنها
چشمان جبرائیل حتی گریه میکرد

پائین پای ناقه مریم گریه میکرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه میکرد

این است آن داغ عظیمی که برایش
حتی میان تشت یحیی گریه میکرد

این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه میکرد

بوسید اکبر دستهای مادرش را
در زیر چادر، ام لیلا گریه میکرد

بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا میگفت لالا گریه میکرد

یک کاروان گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه میکرد

در زیر پای محمل مستوره عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه میکرد

وقتی که میرفتند عالم سینه میزد
وقتی که میرفتند دنیا گریه میکرد

علی اکبر لطیفیان

 



موضوعات مرتبط: حركت كاروان از مكه به كربلا

برچسب‌ها: حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه به سمت کربلا
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار حرکت قافله امام حسین(ع) به سمت کربلا

  آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند
 شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند

 بار سفر مبند، دلم شور مي زند
 گويا قيامت است،مَلك صور مي زند

 من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند
 گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند

 ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند
 مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند

 ديدم تو را به نيزه شه ميگسارها
 هو مي كشند دوروبرت ني سوارها

 آقاي من،شما كه مسيح عشيره اي
 در كوفه متهم به گناهي كبيره اي

 اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين
 آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين
 
 ديدم كه حاجيان منا لنگ مي زدند
 شيطان پرست ها به خدا سنگ مي زدند

 حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين
 پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين

 پاشيدم آب پشت سر محمل رباب
 با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين

 فكري به حالِ روز مباداي ايل كن
 چندين قواره چادر ديگر بخر حسين

 اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد
 يك ساربان اهل نظر را ببر حسين

 او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست
 چشمش مدام خيره به انگشتر شماست

 با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين
 شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين

 با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم
 اما هنوز مضطرب زينب توأم

 يعقوب چشم آينه ها پير مي شود
 اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود

 دارد ز ديده قافله ات دور مي شود
 كم كم بساط  روضه ي ما جور مي شود

وحید قاسمی

 



موضوعات مرتبط: حركت كاروان از مكه به كربلا

برچسب‌ها: اشعار حرکت قافله امام حسین(ع) به سمت کربلا
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد