نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

واحد (حماسی)

 

کنج زندان بلا به غم اسیری

زیر لب دعا میکردی که بمیری

دست و پای تو ، بسته به زنجیره

مادرت روضه ، برا تو میگیره

زخمی شده چرا ، آقا بال و پرت

بی تاب تو شده ، معصومه دخترت

روحی لک الفدا

******

بسته دستای تو رو دشمن کافر

تن پاک تو شده نحیف و لاغر

نه توون داری ، بی کس و بی یاری

تو قفس ذکر ، خدا به لب داری

بارون می باره از ، گوشه ی چشم ترت

بی تاب تو شده ، معصومه دخترت

روحی لک الفدا

******

اگه آقا به شما شده جسارت

بخدا دختر تو نرفت اسارت

واسه ی زینب ، دل تو می سوزه

ولی راس تو ، نرفته بر نیزه

با یاد کربلا ، تو گریه میکنی

شب تا سحر شده ، کارت سینه زنی

روحی لک الفدا

 

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

 

زمینه

 

یادمه از قدیما ، رو کاسه ی نذریا

نوشته یا موسی بن جعفر یا مولا

تو ذهنمه هنوز اشک چشای مادرم

با گریه گفت فدایی موسی بن جعفرم

یادش بخیر روضه ی آخرم

دیگه به تنم نمونده جون وای ، خدا مرگ منُ برسون وای

یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج

******

کنج زندون بلا ، موسی بن جعفر تنها

بی رمق افتاده پیکرش واویلا

زنجیر و غل فشار آورده روی گردنش

یه جای سالم نموند دیگه به روی این تنش

خون می ریزه از دهنش

همین که پیکرش می سوخت وای ، یکی با شلاق تنش رُ دوخت وای

یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج

******

دستاش چقدر بی جونه ، روی چشاش بارونه

بعد چهارده سالم هنوز می خونه

خداحافظ  دیگه راحت می شم از طعنه ها

تن نحیفم خیلی شد دیگه شبیه زهرا

امون از این غربت دنیا

درسته دور از وطنم وای ، کی گفته من بی کفنم وای

یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج

 

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

زمینه

 

امیر دو عالم ، در اوج مدارج

دخیلم آقاجون ، یا باب الحوائج

روضه بخون روضه بخون ز قلب مضطر

روضه بخون ز غربت موسی بن جعفر

دم ایوونت ، آقا میخونم

برای غربتت ببین ، مثل بارونم

غریب آقام

******

یه عمره تو رفتی ، به حبس و سیاه چال

بمیرم چی دیدی ، تو این آخرین سال

روضه بخون روضه بخون با آه هرشب

روضه بخون با ناله خلصنی یارب

تو چه شبهایی ، تک و تنهایی

آب شده این تنت آقا ، مثل زهرایی

غریب آقام

 

 



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

نوحه

 

زهر هارون زده ، شعله بر پیکرم

آمده دیدنم ، فاطمه مادرم

خون دل خورده ام

از جفا ای خدا

آه و واویلتا

******

سندی فتنه جو ، طاقتم را ربود

پیکر خسته ام ، شده زخم و کبود

کی شود جان من

از اسارت رها

آه و واویلتا

******

از جفای عدو ، شد رضا بی پدر

کنج زندان شده ، پاره پاره جگر

تا دم واپسین

از غم کربلا

آه و واویلتا

******

کنج زندان خود ، روضه خوان توام

لحظه هایی دگر ، میهمان توام

بهر دیدار تو

می کنم التجا

آه و واویلتا

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

واحد

 

بند دلم پاره شده ، با طعنه های دشمنا

جا می گیره روی لبم ، شمیم عطر ربنا

دلم از دنیا دیگه سیره ای خدا جون

وجودم رو غصه می گیره ای خدا جون

نمی خوام دیگه یه لحظه زنده بمونم

می خوام برم پیش مادر قد کمونم

واویلا ، واویلا ، واویلا ، واویلا

******

از جای زنجیر ستم، خون می چکه روی زمین

واسه تسلا پسرم ، بیا یکم پیشم بشین

عزیز بابا دیگه قلبم تاب نداره

بمیرم من دیگه معصومه خواب نداره

نگاهش داره دل من رو می سوزونه

منو داره سمت کربلا می کشونه

واویلا ، واویلا ، واویلا ، واویلا

******

آروم آروم پیکرم و، بروی تخته بزارید

زنجیرای گردنم و ، خیلی آهسته بر دارید

داره انگار پوست خشک من کنده می شه

جواب اشک دو چشمونم خنده می شه

همون وقتی که روی خاک غم می افتم

بمیرم یاد عزای عمه م می افتم

واویلا ، واویلا ، واویلا ، واویلا

 

 



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

نوحه

 

آه و واویلا صد آه و وایلا

از جفا پرپر شد گل زهرا

******

دل شده محزون از سوز آه او

کنج زندان شد قتلگاه او

******

مصطفی بر تن رخت عزا دارد

مادرش زهرا ناله ها دارد

******

سندی کافر بر پیکرش میزد

پیش چشمان مادرش میزد

******

روزه بود و وای از حال غمدارش

تازیانه بود قوت افطارش

******

روضه میخوانم با دیدگان تر

گشته تابوتش تخته ای از در

******

بسته بود از ظلم ِ خصم رُسوایش

غل و زنجیر ِ کینه بر پایش

******

در غل و زنجیر شد عاقبت آزاد

کربلایی شد وادی بغداد

 



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

زمینه - نوحه

 

به زندان بلا هستم به آه و چشم گریان

کجایی نور چشمانم رضا جانم رضا جان

گل خیر النسایی ، شده وقت جدایی ، رضا جانم کجایی

رضاجانم رضاجانم رضاجانم رضاجان

******

در این زندان ز اشک مادرم دارم نشانه

شده نیلی سراپایم به ضرب تازیانه

شده چشمان من تر ، به یاد یاس پرپر ، شهید عشق حیدر

رضاجانم رضاجانم رضاجانم رضاجان

******

چو سِندی میزند من رادلم دارد نوایی

یه یاد آن یتیمان ِ شهید کربلایی

که دشمن نازشان را ، کشیده بعد ِ بابا ، به کعب نی واویلا

حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

زمزمه

 

از زهر خصم کافرم ، می سوزه از پا تا سرم

داد از جدایی ، رضا کجایی

در ذکر یا رب یا ربم ، خَلّصنی یا رب بر لبم

ذکر صلاتم ، بده نجاتم

از کینه ی این دشمن یهودی ، مونده برام جراحت و کبودی

مَرهَم ِ دل ناله های یا زهرا

واغربتا واغربتا واویلا

******

در بین زنجیر جفا،دلخون ِ ظلم ِ اشقیا

مضطر شدم من ، پرپر شدم من

ماندم اسیر درد و غم ، دشمن کند بر من ستم

چه بی کرانه، با تازیانه

بی حرمتی گر شد به محضر من ، امّا نشد از تن جدا سر من

از غربت کرببلا واویلا

واغربتا واغربتا واویلا

 

 



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

واحد (حماسی)

 

جان پیمبر موسی بن جعفر

حجت داور موسی بن جعفر

سَیّد و سَروَر موسی بن جعفر

روشنای عالَم از نور تو ، موسای جان مقیم طور تو

بر دل مُعالج ، باب الحوائج ، آبروی ما عشق و شور تو

می نمایم من همیشه یاد تو

بهشت سائل باب المراد تو

ای نامَت بر لب با دیدگان تر

سیدی مولا یا موسی بن جعفر

*****

ای بر رخسارت ، نور وجه الله

ما را کن یاور ، بر انصارُ الله

تو را به حقّ ِ،اباعبدالله

ما را کن یبن زهرا دعایی ، تا شویم در راه دین فدایی

در راه ِ اسلام ، غریب و گمنام ، چون شهیدان شویم کربلایی

خصم تکفیر و کفر و یهودیم

ریشه کنان ِ آل سعودیم

اهل نبردیم با ذکر یا حیدر

سیدی مولا یا موسی بن جعفر

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

نوحه

(به سبك باغبانم من و)

 

ﻃﺎﻳﺮ ﻗﺪﺳﻢ و ﺑﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﺑﻴﺪاﺩ

ﺳﻮﺭﻩ ی ﻧﻮﺭﻡ و ﮔﻮﺷﻪ ی ﺯﻧﺪاﻥ ﺑﻐﺪاﺩ

اﺷﻚ ﭼﺸﻤﻢ ﺳﺘﺎﺭﻩ ی ﺷﺐ ﻣﻦ

ﺫﻛﺮ ﺧﻠﺼﻨﻲ ﻳﺎﺭﺏ ﺑﺮ ﻟﺐ ﻣﻦ

ﺳﻴﺪﻱ ﺳﻴﺪﻱ ﻣﻮﺳﻲ اﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ

******

ﺩﻳﺪﻧﻲ ﺷﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺒﻢ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ

ﺣﻠﻘﻪ ی ﺁﻫﻨﻴﻦ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﻳﻢ ﺭا ﺷﻜﺴﺘﻪ

ﺷﺎﻫﺪ ﻏﺮﺑﺘﻢ اﺷﻚ ﺷﺒﺎﻧﻪ

ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺗﻢ ﺁﻣﺪ تاﺯﻳﺎﻧﻪ

ﺳﻴﺪﻱ ﺳﻴﺪﻱ ﻣﻮﺳﻲ اﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ

******

ﺁﻩ ﻣﻦ ﺯﺩ ﺷﺮﺭ ﭘﻴﻜﺮ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ را

ﻣﻦ به ﺟﺎﻧﻢ ﺧﺮﻳﺪﻡ ﺑﻼﻱ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭا

اﻱ ﺧﺪا ﺭﻧﮓ ﻻﻟﻪ ﺑﺪﻧﻢ ﺷﺪ

ﺟﮕﺮﻡ ﭘﺎﺭﻩ از زﻫﺮ ﺳﺘﻢ شد

ﺳﻴﺪﻱ ﺳﻴﺪﻱ ﻣﻮﺳﻲ اﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ

 

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه،زمزمه،شور..در شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک

واحد

(به سبك ای روح مناجات)

 

ای حضرت موسی دمت مسیحا

یوسف طاها ، یا باب الحوائج

فاطمه تباری دل و دلداری

هوام و داری ، یا باب الحوائج

نیم نگات کافی ، دل بشه صافی

بشرم و حافی ، دورت می گردم

با یه السلام ، تا حرم میام

تویی تو آقام ، دوای دردم

(غریب آقام)3 مدد مدد

******

دو عشق و دو گنبد چه قیامت کرد

دل میره مشهد ، تو باب الجوادم

تو حرم حیرونم از کی بخونم

ابر بارونم ، تو باب المرادم

شیعه دلیره ، اگه چون شیره

آخه در حصن ، جوشن صغیره

دل که مدهوشه ، گرم چاووشه

اذن شیش گوشه ، ازت می گیره

(غریب آقام)3 مدد مدد

 

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع)

برچسب‌ها: نوحه،زمزمه،شوردر شهادت امام کاظم (ع) بهمراه سبک
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام موسی کاظم(ع)

حسین عباسپور

هفت آسمان در دست های مهربانت بود
هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود

تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت
خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود

تصویر تو در قاب زندان باز می تابید
یا نوریا قدوس وقتی بر زبانت بود

با تازیانه روزه ات را باز می کردند
اشک غریبی آه غربت، آب و نانت بود

وقت قنوت آخرت خون گریه می کردند
زنجیرهایی که به دست ناتوانت بود

طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن
هر چند موروثی میان دودمانت بود

اما خدا را شکر این حرمت شکستن ها
دور از نگاه مضطر معصومه جانت بود

*********************************

سید مهدی حسینی

هم صحبت او بود صدای زنجیر
بر پیکر او بود ردای زنجیر
با زخم شکفت در هوای زنجیر
آن مرد که بود آشنای زنجیر

***

در ساحت عشق دید جای زنجیر
خلقی خُفته به لای لای زنجیر
پیچید شبی به دست و پای زنجیر
خاموش کند مگر صدای زنجیر...

***

شب بود و حصار غم، صدای زنجیر
یک دل، دل خسته، آشنای زنجیر
این پیکر خسته‌ای که در تابوت است
مدفون شده زیر پاره‌های زنجیر

***

آماج بلا شد دل او از هر سو
از ناله چو «نال» گشت و از مویه چو «مو»
می‌نالید از درد: «اغثنی یا رب!
یا جدّا ! ما اُلقی الیک اشکو»

***

این روح حقیقت و قوام صبر است
چون تیغ حضور در نیام صبر است
بر موجی از اندوه و گُل و اشک، روان
تابوت غریبی امام صبر است...


*********************************

مصطفی هاشمی نسب

صدای تقتق زنجیر و پیرمردی که
میان محبس اهریمنان گرفتار است
اگر چه بسته به غل پا و گردنش دشمن
ولی هنوز هم او حجتی ز دادار است

برای روح بلندش قفس که مانع نیست
تمام ارض و سماوات تحت قدرت اوست
تمـام شهر نه ، بلکه تمــام دنیـا هم
رهین دست عطا بخش پر کرامت اوست

میان بند هم او باب حاجت است،آری
بیـا بخـواه از او هر چه در نظـر داری
اگر گره به دلت خورده یا به زندگی‌ات
چه بهتر آنکه به سوی گره گشا آری

کلیم و خضر و مسیح آمده به سائلی‌‌اش
بیا ببین که در خانه‌اش چه غوغایی است
محل آمـد و رفت ملائـکه شـده است
در استلام حجر دیدنش تماشایی است

تحیّــری است برایش ســرودن و خواندن
چه گویم از غم او تــا شــراره پـا نشود
چه گویم از سر و دستی که سخت مجروح است
فقط همین؛ که ز ساقش قدم دو تا نشود!

قلم رسایی خود را زمین نهاده و بعد
زبــان الکن شــاعر به لکنت افتــاده
برای شیعه چه غم بیش ازاین،که خود بیند
تن امـــام روی تخته پــاره افتاده

چه محنتی است از این بیشتر که خورشیدی
به روی دوش دو شب پرّه می‌شود تشییع
به سوی خاک می رود، ولی پس از آن
به سوی اوج سمــاوات می شود ترفیع

*********************************

رضا اسماعیلی
مناجات شب شهادت

این روزها،‌ ماییـم و اندوهـــــــــی اهورایی
زندانــــــــــــی دهلیزهــــــــای سرد تنهـایی

این روزهـــــــا، ماییــــــم و لبخند شهید تـو
چون لالــه مشغولیــــــــم با مشق شکیبایی

این روزها، افسوس ! از وصل تو محرومیم
ماییـــــم و کابـــــوس فراق و طعـــم تنهایی

این روزهــــــا، مـا تشنه ی نوشیدن عشقیم
ای کاش می‌دادی به مــا یک جرعه شیدایی

دور از تـــو یا مولا ! خزانی زرد و دلگیریم
مــــا را بهاری کن، تـــو ای روح شکوفایی

مــــا شیعه ی عشقیـم ، اهل بیت خورشیدیم
ما را تـــــو پیر و ُمرشدی، ما را تو مولایی

مــــا را اجابت کن ، ‌تـــو ای آیینه ی هفتم !
تا سهـــــم روح مــــــا شود آیینه پیمــــایی

کـــــردی غروبی سرخ ، امـــا خوب می‌دانم
فــــردا به عرش عشق ، مِهر عالــــم آرایی

گفتـم‌ « غزل ـ اشکی » برای نور مظلومت
امشب عـــــزادارم تو را ، نــــــور اهورایی

*********************************

مهدی مقیمی

با روضه خوان و سینه زن و خادم آمدیم
در مجلس عزای تو یا کاظم آمدیم

شکر خدا که دور نبودیم از شما
در روضه ها و مجلستان دائم آمدیم

گر دور هم شدیم دمی از کنارتان
اما دوباره خسته دل و نادم آمدیم

مهدی سیاهپوش عزای شما شد و
ما بهر تسلیت به دل قائم آمدیم

ما از همان ازل همه در بندتان شدیم
همسایه های خانۀ فرزندتان شدیم

ای وای من شکسته پرو بال بودی و
عمری اسیر کنج سیه چال بودی و

هر روز روزه بودی و اما دم اذان
در زیر تازیانه تو پامال بودی و

یک روز و ماه و سال روا نیست این جفا
تو چارده بهار به این حال بودی و

گاهی به یاد مادر خود بین کوچه ها
گاهی به یاد زینب و گودال بودی و

عمری غریب در دل زندان تو زیستی
هر شب برای جد غریبت گریستی

زندان کجا و تو ، تو کجا تازیانه ها
از تازیانه مانده به جسمت نشانه ها

زنجیر روی گردن مولا چه می کند
مجروح گشته گردن و زخمیست شانه ها

تاریک بود و تا که تو را بی هوا زدند
آتش کشید از دل زهرا زبانه ها

با هر بهانه ای ز تو حرمت شکسته شد
مویت سپید گشت به دست بهانه ها

زهرا اسیر تو، تو پریشان فاطمه
مظلوم مثل دیگر عزیزان فاطمه

باب الحوائج همه موسی بن جعفرم
میراث دار حضرت زهرا و حیدرم

با تازیانه های عدو خو گرفته ام
گشته انیس با غل و زنجیر پیکرم

راضی شدم به هر چه شکنجه که می کنی
اما نکن دوباره اهانت به مادرم

ناموس کبریاست ازین حرفها نگو
لطفا به خانوادهء من ناسزا نگو

گیرم به اشک ، درد دلم را دوا کنم
با سندی ابن شاهک و سیلی چها کنم

خلّصنی یاربم شده عجّل وفاتیم
چون فاطمه به مرگ خود امشب دعا کنم

پا سوی قبله کردم و دیده هنوز نه
تا آنکه یک نظر به سوی کربلا کنم

هم آرزوی مرگ کنم هر شبانه روز
هم آرزوی دیدن روی رضا کنم

عالم به غصه و محنم گریه می کند
زنجیر هم  به زخم تنم گریه می کند

گرچه مطیع توست جهان با اشاره ای
تنها نصیب توست دل پر شراره ای

آنروز ای غریب ز زندان اگر چه رفت
بیرون جنازه ات به روی تخته پاره ای

حداقل دگر کفنت بوریا نشد
غارت نشد ز دختر تو گوشواره ای

دیگر ندید همسرت از روی نیزه ها
افتد به روی خاک سر شیرخواره ای

کرببلا مدینه نجف یا که کاظمین
فرقی نمی کند همه در انتها حسین



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام موسی کاظم(ع)
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام موسی کاظم(ع)


یوسف رحیمی

چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی
بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی
دیوانه‌ی سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود

در ساحل سخاوت دریای کاظمین
مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دست های خالی از اینجا نمی رویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین
نور الهی از همه جا موج می زند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
داریم در جوار حرم، حق آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین

ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم
این افتخار ماست، گدای کریمه ایم

در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهل بیت او
ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگی ست
مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش

از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید
بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید
در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری
تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید
خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید
با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها
با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید
شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید
بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید
اما دلم گرفته ز اندوه دیگری
طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید
با دیدن سر پدرش در میان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید
وقتی که دید چشم کبودش در آن میان
خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید

می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:
ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت

*********************************


امیر عظیمی

ما خاک پای دوستان اهلبیتیم
خصم تمام دشمنان اهلبیتیم
ریزه خورِ هر روزِ خوان اهل بیتیم

اولاد حیدر را همیشه دوست داریم
موسی بن جعفر را همیشه دوست داریم

یارب چرا خورشیدمان رو به غروب است؟
دنیای ما، زندان آدم های خوب است
در این میان هر کس که محبوب القلوب است

باید که در زندان غم در بند باشد
یک عمر دور از همسر و فرزند باشد

آقای ما، موسی بن جعفر بین زنجیر
دارد دگر زندان به زندان می شود پیر
این روزهای آخر آقا شد زمینگیر

مابین غلّ و جامعه پایش خمیده
پایش فقط نه، کل اعضایش خمیده

این مرغ افلاکیِ دور از آشیانه
آزرده از زخم زبان های زمانه
آن قدر خورده از یهودی تازیانه

دل در ازل بر روضه هایش گریه می کرد
حتی اجل بر روضه هایش گریه می کرد

او که صدایش سینه را آرام می کرد
بدکاره ی بدنام را خوشنام می کرد
گریه برای شیعه، صبح و شام می کرد

دیگر وجودش از شکنجه رنجه رنجه است
دور از رضا بودن برای او شکنجه است

او بر شکنجه، پیکرش حساسیت داشت
برچکمه ی دشمن سرش حساسیت داشت
بر اسم زهرا مادرش حساسیت داشت

هر قدر می خواهی بزن بر پیکر من
اما نبر نام عزیز مادر من

زهرای ما، غمدیده ی شهر مدینه
زهرای ما، رنجوره ی مسمار کینه
زهرای ما، بستر نشین زخم سینه

اُمّ الائمه کوثر ما اهل بیت است
اول شهیده، مادر ما اهل بیت است

بغداد، آخر غرق در حزن و عزا شد
زندان هارون مقتل آقای ما شد
موسی بن جعفر کشته ی زهر جفا شد

شیعه برای او بمیرد، داد و بیداد
جسمش به غربت می رود تا جسر بغداد

اما خدا را شکر، آقامان کفن داشت
این لحظه ی آخر به تن یک پیرهن داشت
در پای تابوتش، خدایی، سینه زن داشت

در کربلا بر جدّ او خندید دشمن
پیراهنش را از تنش دزدید دشمن

*********************************

سید هاشم وفایی


عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه و جلالی داشت

به پیش پرتو خورشید تیره گی محو است
سپیده را چه غمی گر سیاه چالی داشت

کجاست گر که عبائی از او فقط باقی است
میان شور مناجات خود چه حالی داشت

نگشت مانع پرواز او غل و زنجیر
برای سیر و سلوکش همیشه بالی داشت

چراغ خلوت او بود ذکر یا قدوس
که آن حقیقت روشن دل زلالی داشت

نبود غافل از اندیشۀ خدا جوئی
به قدر فرصت گل ها اگر مجالی داشت

به گردنی که نشد خم، به پیش ظلم و ستم
ز باغ سرخ شهادت عجب مدالی داشت

تمام زندگی او قیام بود و جهاد
چه روزهای عزیزی، چه ماه و سالی داشت

از آن دعا که به لب داشت در شب هجران
امید روشنی و مژدۀ وصالی داشت

غمش ز بس که مقدس بود ،«وفائی»گفت
امین وحی خدا از غمش ملالی داشت


*********************************


مهدی نظری

کاشکی از او خبری را به پسر می بردن
که برای پدرش خون جگر می بردن

همه از غصه ی زندان بلا بی خبرن
لااقل کاش به معصومه خبر می بردن

کاشکی عطر سلام سحر دختر را
با نسیم سحری سوی پدر می بردن

پیرمردی که خدا را به نظر می آورد
سجده بر خاک درش اهل نظر می بردند

گریه اش بوی مناجات علی را می داد
فیض از گریه ی او شام و سحر می بردن

آسمان ها و زمین چشمه و ابر و دریا
روزی خویش از این دیده ی تر می بردن

ساق پایش ترکی داشت که هی وا می شد
باز هم حمله به او داس و تبر می بردن

بعضی اوقات لگدها همه باهم محکم
حمله ای را سوی پهلو و کمر می بردن

تا مناجات سحرگاهی او قطع شود
باز با مکرِ زنی حوصله سر می بردن

باز شد چون در زندان همه با هم دیدن
از کبوتر دو سه تا تکۀ پر می بردن

آنقدر روضۀ در خواند که بعد مرگش
بدنش را به روی تخته ی در می بردن

*********************************

کاظم رستمی


گذشته از شنیده‌ها قصه‌ی داغ دیده‌ها
قصه‌ی ساق و سلسله كشیده تا قصیده‌ها

جبال جاریِ حرم، هبوط‌های دم به دم
رسیده تا رهیده‌ها به سجن غم كشیده‌ها

ببین عبای پاره‌ای به سجده در شراره‌ای
ز دردِ كال چیده‌ها و از قفا بریده‌ها_

میان سجده می زند به تازیانه می‌برد
به صورت از كشیده‌ها و نام ناشنیده‌ها...

شهید جرم جامعه موسی عیسای همه
به خواب خان گزیده‌ها رسیده از سپیده‌ها

شكسته زخم كنده‌ها ساق و سیاق دنده‌ها
آه از این خمیده‌ها آخ از آن خمیده‌ها

میان خلوت خلود از این صبور در سجود
نه شكوه از شنیده‌ها نه خواهش از ندیده‌ها!

ولی چه شد كه عاقبت از آن یهود بی صفت
صدا زد ای حمیده‌ها به آسمان رسیده‌ها...

خلاص كن مرا خدا به آه داغ این دعا
چو دانه های از زمین به زندگی دویده‌‌ها

زخم نجیب روزه‌ها باز كه شد به زوزه‌ها
خون زدن از سپیده‌ها و استخوان؟ رمیده‌ها...

بزن شریر پر شغب ولی مبر میان شب
نام شكسته چیده‌ها و مادر بریده‌ها...

عاقبت از وطن رسید آه بدون تن رسید
امام غم گزیده‌ها اشك روان دیده‌ها

مشت پری به كند و غل، باب حوائج رسل
غصه‌ی یاس چیده را رسانده تا قصیده آه...



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام موسی کاظم(ع)
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام موسی کاظم(ع)

دوباره سائلی آمد به در بار تو یا سلطان
دوباره بر سر خوانت شده ریزه خورت مهمان

اگر روزی کند مادر به دردت می خورم آخر
مگر صحن و سرای تو نمی خواهد سگ دربان؟

نگاه لطف تو بدکاره را هم بُرد در سجده
تفضل کن بر این عاصی نظر کن از سر احسان

برای غربتت آقا شده این روضه ها برپا
که زهرا مادرت باشد برای تو مصیبت خوان

دمِ عجل وفاتی را تو ارث از فاطمه داری
شبیه مادرت این روزها جسمت شده بی جان

شنیدم در دل زندان شکسته ساق پای تو
شنیدم حتک حرمت شد به اجداد شما آسان

لبت از تشنگی مثل دوتا چوب است روی هم
گریز روضه ای باشد به لبهای شه عطشان

تو را با تازیانه در دل زندان عدو می زد
به یاد عمه ات زیر لگد شد دیده ات گریان

به یاد غربت و داغ سه ساله ناله می کردی
دلت از گوشه ی زندان رود تا گوشه ی ویران

تنت را با غل و زنجیر بسته روی یک تخته
به لب «هذا امام الرافضه» می گفت زندانبان

به دور از دیده ی دختر تنت تشییع شد آخر
امان از آن تن بی سر رها زیر سم اسبان

تن سالار زینب را سه روزی در دل صحرا
رها کردند روی ریگِ داغِ کربلا ، عریان

محمد علی قاسمی


*********************************

محمد جواد شیرازی


از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم
از عمر خود پرونده ای مختومه دارم
دردی شبیه مادر مظلومه دارم
امشب هوای دخترم معصومه دارم

از اشک، روی گونه ام سِیلی گرفته
بابا کجایی که دلم خیلی گرفته؟!

تحقیرهای دشمنم را صبر کردم
زنجیرِ دور گردنم را صبر کردم
خونابه ی روی تنم را صبر کردم
این روزها جان کندنم را صبر کردم

کاظم اگرچه من لقب دارم خدایا
عجل وفاتی روی لب دارم خدایا

بدکاره آمد تا نظر کردم دلش سوخت
تا یک نگاهِ مختصر کردم دلش سوخت
از غفلتش او را خبر کردم دلش سوخت
وقتی دعایش بیشتر کردم دلش سوخت

من معجزه کردم که شد چون بشْرِ حافی
این ها برای قوم غافل نیست کافی

تشنه که بودم حرف از آب خنک زد
وقت نمازم بی هوا من را کتک زد
با ناسزا بر روی زخم من نمک زد
بی احترامی کرد و هی من را محک زد

نامرد می داند که چون عباس هستم
بر نام زهرا و علی حساس هستم

قدِ تنومند مرا چون دال کردند
ساق پر از درد مرا پامال کردند
جسم نحیفم داخل گودال کردند
ساده بگویم پیکرم را چال کردند

حتی برای خم شدن هم جا ندارم
دیگر برای این همه غم جا ندارم

باید فقط گریانِ بر کرب و بلا شد
جد غریبم با لب تشنه فدا شد
جانم فدایش که ذبیحاً بِالْقَفا شد
جسمش سه روزی در دل صحرا رها شد

با روضه های نعلِ تازه آشنایم
هر استخوان او شده چون ساق پایم

جسمم اگر چه رفت روی تخته پاره
دیگر نشد پیراهن من پاره پاره
پیر لعینی باز هم زد استخاره
با قصد قربت با عصا می زد دوباره

نامردها جد مرا صد جور کشتند
نامردها جد مرا بد جور کشتند


*********************************

سید هاشم وفایی

دلت سوی خدا پرواز کرده
غم خود را به او ابراز کرده

توئی تنها کسی که روزه اش را
به ضرب تازیانه باز کرده

*********************************


ناصر شهریاری

امشب از همّیشه گردیدم پریشان بیشتر
گشته ام با عشق دلدارم مسلمان بیشتر
می رود امشب دلم رو سوی جانان بیشتر
گاه دل در کاظمین و گه خراسان بیشتر

تا که با اذن دخول از خویش خارج می شوم
زائر باب رضا باب الحوائج می شوم

آنکه با یک گوشه چشمی درد عالم را دواست
عالمی امشب برای درد و داغش در عزاست
با نوای دخترش معصومه عالم در نواست
صاحب بزم عزا امشب علی موسی الرضاست

در دل زندان غم یوسف گرفتار است باز
چاره ای باید بیابد هست انکه چاره ساز

آنکه این شبها لبش مشغول یا الله بود
آنکه در زندان ، دلش آتشفشان آه بود
کاش سوی او رضایش در میان راه بود
دخترش معصومه کاش از حال او آگاه بود

دور از اهل و عیالش ، داشت بر لب زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

آنکه عمری بر لبش تسبیح یا تکبیر بود
گفت خلصنی دگر از زندگانی سیر بود
بند بند آسمان روی تنش زنجیر بود
انچنان زنجیر با جان و تنش درگیر شد

جای جای جامه اش گلدار شد از رد خون
یوسف زهرایی مظلوم فی قعر السجون

روح پاکش رفت سوی مادرش سوی جنان
عاقبت جسم نهانش در نظرها شد عیان
تخته ی در بود و جسم مقتدای شیعیان
ساق پایی که شکسته از جفای دشمنان

گرد دریای وجودش شیعیان در شور و شین
کعبه ای شد تا قیامت جای جای کاظمین

شد کفن جسمش ولی گویی کفن شد روضه خوان
روضه خوان کربلا و نیزه و تیر و سنان
بی کفن مانده به روی خاک شاه انس و جان
سوی انگشت حسین آمد چرا پس ساربان ؟

در دل گودال مانده پیکرخون خدا
آنطرف تر غارت گهواره بود و خیمه ها

*********************************

محمد فردوسی

مردی که نام دیگر او «آفتاب» است
بین غل و زنجیر هم عالی جناب است

حبل المتین ماست یک تار عبایش
این مرد از نسل شریف بوتراب است

هنگام طی الارض و معراجش یقیناً ...
... روح الامین در محضرش پا در رکاب است

پیداست از باب الحوائج بودن او
هر کس از او چیزی بخواهد مستجاب است

با یک سؤالش بشر حافی زیر و رو شد
هر کس به پای او بیفتد کامیاب است

بدکاره ای را زود سجّاده نشین کرد
اعجاز او بالاتر از حدّ نصاب است

چیز کمی که نیست ... آقا چارده سال
زیر شکنجه ، کنج زندان در عذاب است

نامرد ، زندان بان ، یهودی زاده ی شوم
دست و سر و پاهای آقا را چرا بست ؟!

با ناسزا باب زدن را باز کرده
این بد دهان بی حیا ذاتش خراب است

از حیدر و زهرای اطهر کینه دارد
هر صبح و شب دنبال تسویه حساب است

از بس که گلبرگ تن آقا خمیده
زندان تاریکش پر از عطر گلاب است

زخمی که در زیر گلوی او شکفته
یادآور زخم و غم طفل رباب است

با این غل و زنجیر و لب های ترک دار
تنها به یاد زینب و بزم شراب است

چوب یزید و گریه ی اطفال ای وای
حرف کنیزی و زبانم لال ای وای



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام موسی کاظم(ع)
[ 23 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س)


كنج حياط خانه ي خود ، بين بسترش
بانو رسيده بود به ساعات آخرش

 خيره به گوشه اي شده بود و يكي يكي
رد مي شدند خاطره ها از برابرش

 خورشيدوار ... در تب گرماي شهر شام
مي سوخت آسمان ز نفسهاي آخرش

 همراه هر نفس زدنش، آه مي كشيد
آن كهنه يادگاري خونين دلبرش

 هر روز ؛ روضه داشت حسينيه ي دلش
اين مدّتي كه بود بدون برادرش

 يك سال و نيم ميل تبسّم نكرده بود
از خنده رو گرفت ، لب روضه پرورَش

 يك سال و نيم با عطش آن كوير سُرخ
درياي اشك بود دو تا ديده ي ترش

 يك سال و نيم بود كه خونابه مي چكيد
گاه از كنار روسري اش ؛ گاه از پرش

 يك سال و نيم بود كه او آب رفته بود
يعني كه بيشتر شده بود عين مادرش

 يك سال و نيم غير كبودي و زخم و درد
چيزي دگر نبود در اعضاي پيكرش

 وقت سفر چقدر غريبانه پر كشيد
مثل حسين سرور و سالار بي سرش

محمد قاسمی

********************

عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود
پاره‌گریبان ، بی سر و سامان ‌شدن بود
اول قرار ما دو تا قربان شدن بود
رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود
یکسال و نیم آتش‌گرفتن سهم من بود
تقدیر پروانه از اول سوختن بود

یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم
با هر نخ پیراهن تو گریه کردم
خیلی برای کشتن تو گریه کردم
با خنده‌های دشمن تو گریه کردم

هرشب بدون تو هزاران شب گذشته
دیگر بیا آب از سر زینب گذشته

آخر مرا با غصّه‌ی ایّام بردند
با خاطرات سیلی و دشنام بردند
بین همان شهری که بزم عام بردند
این آخر عمری مرا در شام بردند
پروانه ها خاکسترم را جمع کردند
از زیر سایه بسترم را جمع کردند

 گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن
کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن
این آخر عمری مرا رو به وطن کن
من را میان کهنه پیراهن کفن کن

با قاسم و عباسم و اکبر بیائید
من را بسوی کربلا تشییع نمائید

حالا دگر بال و پری دارم، ندارم
در آتشت خاکستری دارم، ندارم
من سایه‌ی بالاسری دارم، ندارم
چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم

آنقدر بین کوچه‌ها بال و پرم سوخت
آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت

باور نخواهی کرد با اغیار رفتم
با چادر پاره سر بازار رفتم
خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم
با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم

یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم
با آستینم با چه وضعی رو گرفتم

یادم نرفته دور تو جنجال کردند
جمعیتی را وارد گودال کردند
آن ده سواری که تو را پامال کردند
دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند

یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم
در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم

دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت
عمّامه‌ی پیغمبرت دست کسی رفت
هم یادگار مادرت دست کسی رفت
هم روسریِ دخترت دست کسی رفت

هم خویش را پهلوی تو انداختم من
هم چادرم را روی تو انداختم من

محمدجواد پرچمی

********************

من نگاهم نگاهِ بر راهم
ناله ام گریه های بی گاهم

هق هق ام سرفه ام نفس زدنم
من بریده بریده ام آهم

بوی گودال می دهد دستم...
تشنه ام ...روضه های جانکاهم

چشم نه سر نه جان را نه
آه تنها حسین می خواهم

حرم گرم و ساده ام پاشید
رفتی و خانواده ام پاشید

چشم ها تار می شود گاهی
درد بسیار می شود گاهی

درد پهلو چقدر طولانیست
سرفه خونبار می شود گاهی

روضه ای که سکینه هم نشنید
سرم آوار می شود گاهی

پیش ام البنین نشد گویم
حرف دشوار می شود گاهی

گرمی آفتاب یادم هست
التماس رباب یادم هست

شانه وقتی که خیزران بخورد
دست سخت است تا تکان بخورد

و از آن سخت تر به پیش رباب
ضربه ای طفلِ بی زبان بخورد

من صدایش شنیده ام از دور
تیر وقتی به استخوان بخورد

از همه سخت تر ولی این است
حنجر کوچکی سنان بخورد

حرمله خنده بی امان می زد
غالباً تیر بر نشان می زد

تا صدای برادرم نرسید
وای جز خنده تا حرم نرسید

ناله ام بند آمد از نفست
نفسم تا به حنجرم نرسید

بین گودالِ تو به داد من
هیچ کس غیر مادرم نرسید

گرچه خوردم کُتک به جانِ خودت
پنجه ای سمت معجرم نرسید

ناله ات بود خواهرم برگرد
جان تو جان دخترم برگرد

پسرت بود و بی مهابا زد
به لبت آب بود اما زد

تا صدای من و تو را ببُرد
چکمه پوشی به سینه ات پا زد

دید زخم است و جای سالم نیست
نیزه برداشت بین آنها زد

عرقش را گرفت با دستش
بعد از آن آستین که بالا زد

روضه ی پشت گردنت سخت است
خنجرش را درست آنجا زد

بعد او جوشن تو را کندند
رفت و پیراهن تو را کندند

حسن لطفی

********************

چشم هایم دوباره بارانی ست
حال و روزم پر از پريشاني ست
هر تپش آه ميكشم با درد
نفسم بين سينه زنداني ست
در دلم شوق پر زدن دارم
ولي امشب هوا چه طوفاني ست
دلم از سنگ غم ترك خورده
كه فرو ريختن دلم آني ست
بي قرار و خراب و دلتنگم
آنقدر كه دلم به دنيا نيست
كوچه كوچه اسير و شبگردم
كار و بارام هميشه حيراني ست

خسته و زار و پر تبم امشب
مرثيه خوان زينبم امشب

بانوي عشق حضرت زينب
بي كران‌ست رحمت زينب
همه عالم به دست من باشد
ميكشم باز منت زينب
دختر فاطمه و زين اَب است
به به از اين هويت زينب
تا قيامت شود كه درس گرفت
لحظه لحظه ز نهضت زينب
باورش هم براي ما سخت است
عمر پر از مصيبت زينب

السلام عليك يا زينب
بانوي مرد كربلا زينب

با تو زنده است نام عاشورا
تويي ركن قيام عاشورا
ضامن ماندگاري عشقي
اعتبار و دوام عاشورا
در نماز شبت دعايم كن
به تو گفته امام عاشورا
خطبه خواني تو در اوج وقار
مرتضاي نيام عاشورا
استوار و هميشه پا برجاست
با كلامت تمام عاشورا

حضرت صبر ، قهرمان بلا
سر فرازي در امتحان بلا

آمدي تو اگر ، خداي حسين
آفريده تو را براي حسين
همه ي عمر لحظه هايت را
سپري كرده اي به پاي حسين
از جواني خود گذشتي تو
همه چيزت شده فداي حسين
اولين زائر تن و زخم و
پيكر بر زمين رهاي حسين
سپر در برابر دشمن
حامي و يار بچه هاي حسين

 شير زن با غرور يا زينب
در مصيبت صبور يا زينب

در دل درد پرورت چه شده ؟
با نگاه ز خون ترت چه شده ؟
نفست در شماره افتاده
بگو با قلب مضطرت چه شده ؟
از چه دور و برت شده خلوت
قاسم و عون و اكبرت چه شده
راستي از رقيه ات چه خبر؟
يادگار برادرت چه شده
ياد عصر دهم مزن بر سر
مگر آنروز معجرت چه شده؟

اي عزادار روضه هاي حسين
چادر توست بورياي حسين


محمد حسن بيات لو



موضوعات مرتبط: حضرت زینب(س) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س)
[ 13 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

سلام ای جواب سلام خدا
ظهورت طلوع تمام خدا

تویی آفتاب بلند زمین
تویی سایه ی مُستدام خدا

تویی که به تعظیم تو ابر کرد
تویی صاحب احترام خدا

تو نهجُ البلاغه تو قرآن تو وحی
کلامی بگو هم کلامِ خدا

صدایت صدایش به معراج بود
حدیثت حدیث مدام خدا

برای تو کعبه جگر چاک زد
بیا مرد بیت الحرام خدا

مرا کعبه ی سینه چاکم کنید
فقط پای حیدر هلاکم کنید

علی ابتدا و علی انتهاست
علی مصطفی وعلی مرتضی ست

علی اول است و علی آخر است
علی در ظهور و لی در خفاست

علی در معارج علی در بُراق
علی اِنَما و علی وَالضُحی ست

علی با حق است علی بر حق است
علی کعبه است و علی در حَراست

علی نیست آن و علی نیست این
علی نه جدا و علی نه خداست

علی را بگو هرچه گویی کم است
که زهرا علی و علی فاطمه ست

اگر تیغ تو سایه گستر شود
همان ابتدا کارِ یکسر شود

غلط گفتم آقا ندارد نیاز
که تیغ شما خرج لشگر شود

نیازی ندارد که میدان چو خاک
به یک ضربه یِ مالک اشتر شود

محال است جمعِ تمامِ سپاه
که با قنبر تو برابر شود

زمانِ شروعِ رجز خوانی ات
زمین کَر شود آسمان کَر شود

خدا دوست دارد تماشا کند
کمی ذوالفقارِ علی تر شود

ببندد اگر دستمال نبرد
نباشد کسی را خیال نبرد

به کعبه بکو راز تنزیل را
بگو بشکند قلب قندیل را

توو مادرو مصطفی و خدا
ببین دور خود جمع فامیل را

بخوان با فصاحت ز وا تا به سین
زبورانه تورات و انجیل را

کمی گرد نعلین خود را بریز
تَفَقُد نما بالِ جبریل را

برای یتیمان کمی کار کُن
بِکَن چاهِ آب و بزن بیل را

بکش طعنه های زن پیر را
ببر روزها بار زنبیل را

تویی صاحب پینه های قدیم
تویی مرکب کودکان یتیم

نگهدار ما را برای خودت
فقط بین مهمان سرای خودت

مرا آینه کُن به دردی خورم
در آغوش ایوان طلای خودت

برای پدر مادرم کافی است
نخی،ریشه ای از عبای خودت

اگر پا گذارم به جاپایِ تو
مرا می بری تا خدای خودت

مرا می برد گوشه ای از بقیع
فقط ردِ پا ردِ پای خودت

سرت مانده بر شانه ی نخل ها
بگو با من از ماجرای خودت

چرا استخوان در گلو مانده ای
که با روضه هایی مگو مانده ای

حسن لطفی

********************

آموخت تا كه عطر زشيشه فرار را            
آموختم فرار ز ياران به یار را
دل مي كشيد ناز من و درد و بار را
كاموختم كشيدن ناز نگار را
پس مي كشم به وزن و قوافي خمار را

گيرم كه كرد خواب رفيقان مرا كسل
گيرم كه گشت باده ز خستگي  خجل
گيرم كه رفت پاي طرب تا كمر به گل
ناخن به زلف يار رسانم به فتح دل 
مطرب اگر كلافه نوازد سه تار را

بايد كه تر شود ز لب من شراب خشك  
بايد رسد به شبنم من آفتاب خشك
دل رنجه شد ز زهد دوات و كتاب خشك
از عاشقان سلام تر از تو جواب خشك
از ما مكن دريغ لب آبدار را

شد پايمال خال و خطت آبروي چشم   
از باده شد تهي و پر از خون سبوي چشم
شد صرف نحوه نگهت گفتگوي چشم
گفتي بسوز در غم من اي بروي چشم
تا مي درم لباس بپا كن شرار را

بازار حسن داغ نمودي براي كه     
چون جز تو نيست پس تو شدستي خداي كه
آخر نويسم اين همه عشوه براي كه  
ما بهتريم جان علي يا ملائكه
ما را بچسب نه ملك بال دار را

اين دستپاچگي زسر اتفاق نيست
هول وصال كم زنهيب فراق نيست
شرح بسيط وصل به بسط و رواق نيست 
اصلا مزار انور تو در عراق نيست
معني كجا به كار ببندد مزار را

با قل هوالله است برابر علي مدد  
يا مرتضي است شانه به شانه به يا صمد ؟
هستند مرتضي و خدا هر دو معتمد     
جوشانده اي زنسخهء عيسي ست اين سند
گر دم كنند خون دم ذوالفقار را

ظهر است بر جهاز شتر آفتاب كن
خود را ببين به صفحه آب و ثواب كن
اين بركه را به عكسي از ان رخ شراب كن
از بين جمع يك دو ذبيح انتخاب كن
پر لاله كن به خون شهيدان بهار را

من لي يكون و حسب يكون لدهره حسب      
با اين حساب هرچه كه دل خواست كرد كسب     
چسبيده است تيغ تو بر منكر نچسب 
از انتهاي معركه بي زين گريزد اسب
دنبال اگر كني سر ميدان سوار را

كس نيست اين چنين اسد بي بدل كه تو     
كس نيست اين چنين همه علم و عمل كه تو
كس نيست اين چنين همه زهر و عسل كه تو
احمد نرفت بر سر دوش تو بلكه تو
رفتي به شان احمد مكي تبار را

از خاك كشتگان تو بايد سبو دمد  
مست است از نيام تو عمر بن عبدود
در عهد تو رطوبت مِي، زد به هر بلد  
خورشيد مست كردو دو دور اضافه زد
دادي زبس به دست پياله مدار را

مردان طواف جز سر حيدر نمي كنند 
سجده به غير خادم قنبر نمي كنند
قومي چو ما مراوده زين در نمي كنند  
خورشيد و مه ملاحظه ات گر نمي كنند
بر من ببخش گردش ليل و نهار را

داني كه من نفس به چه منوال مي زنم
چون مرغ نيم كشته پر و بال مي زنم
هر شب به طرز وصل تو صد فال مي زنم
بيمم مده ز هجر كه تب خال مي زنم
با زخم لب چه سان بمكم خال يار را

امشب بر آن سرم كه جنون را ادب كنم
برچهره تو صبح و به روي تو شب كنم
لب لب كنان به ياد لبت باز تب كنم 
شيرانه سر تصرف ري تا حلب كنم
وز آه خود كشم به بخارا بخار را

آنكه به خرجش خويش مرا دار مي زند        
تكيه به نخل ميثم تمار مي زند
تنها نه اينكه جار تو عمار ميزند         
از بس كه مستجار تو را جار مي زند
خوانديم مست جار همين مستجار را

از من دليل عشق نپرسيد كز سرم      
شمشير مي تراود و نشتر ز پيكرم
پير اين چنين خوش است كه هست در برم
فرمود : من دو سال ز ايزد جوان ترام
از غير او مپرس زمان شكار را

از عشق چاره نيست وصال تو نوبتي ست  
مردن براي عشق تو حكم حكومتي ست
آتش در آب مي نگرم اين چه حكمتي ست   
رخسار آتشين تو از بسكه غيرتي ست
آيينه آب مي كند آيينه دار را

زلفت سياه گشته و شد ختم روزگار
خرما زلب بگير و غبار از جبين يار
تا صبح سينه چاك زند مست و بي قرار      
خورشيد را بگو كه شود زرد و داغدار
پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را

يك دست آفتاب و دو جين ماه مي خرم
يك خرقه از حراجي الله مي خرم
صدها قدم غبار از اين راه مي خرم   
از روي عمد خرقه كوتاه مي خرم
با پلك جاي خرقه بروبم غبار را

 يك دست آفتاب و هزاران دوجين بهار          
يك دست ماه و بهاران هزار بار
يك دست خرقه انجم پولك برآن مزار
يك دست جام باده و يك دست زلف يار
وقت است تر كنم به سبو زلف يار را

محمد سهرابي



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام
[ 11 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

شب عید است به مولا جگرم حال آمد
برده ام نام علی را جگرم حال آمد

رو به ایوان نجف ناد علی می خوانم
صد و ده بار به بالا جگرم حال آمد

ضربه کاری او ریشه ی مرحب را کند
تا نشستم به تماشا جگرم حال آمد

خاطراتت احد و بدر به زهرا که رسید
با “علی” گفتن زهرا جگرم حال آمد

منکر تو هوس آمدن جنت کرد
تا که گفتی برو بابا جگرم حال آمد

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

********************

غیر ازین در، خواهش احسان نمی‌آید به کار
التماس از دست این‌ و آن نمی‌آید به کار

اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمی‌آید به کار

یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمی‌آید به کار

بی‌سر و سامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را سر و سامان نمی‌آید به کار

خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بی‌گناهان را چرا زندان نمی‌آید به کار

کار؛کار پنجه مشگل‌گشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمی‌آید به کار

کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی ‌آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمی‌آید به کار

دوستانت خاک را این‌قدر ارزش داده‌اند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمی‌آید به کار

لطف کن قلاده‌ام را گوشه صحنت ببند
در نجف غیر از سگ دربان نمی‌آید به کار

**

در میان بی‌قراری‌ها قرار آمد به دست
روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست

روز هجران می‌کشیم و شب تقاضا می‌شویم
از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست

نیستم گرچه کلیم‌الله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست

هرچه را بخشيد می‌ریزم به‌پای فاطمه
خرج يارش می‌کنم هر چه ز یار آمد به دست

خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد
گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست

گفت خالق بعد از این تو خلق کن گفتی به چشم
چشم‌ باز و بسته کردی روزگار آمد به دست

ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد
بعد ازآن لا سیف الا ذوالفقار آمد به دست

کعبه شد شأن نزولت پس تو رب الکعبه­ای
این‌چنین  شد که طواف هفت بار آمد به دست

**

گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی

روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمه‌ی دیگر علی

این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی

می‌نویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
می‌نویسم تا ابد اول علی آخر علی

ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی

او خودش جای خودش نامش چنان مشکل‌گشاست
که شفاعت می‌کند فردای محشر هر علی

یا ابا آدم! ابا شبر! ابا زینب! علی!
همسر زهرا على، داماد پیغمبر علی

شهریار و شهسوار و بنده پروردگار
حضرت دُلدُل­سوار و خواجه قنبر علی

انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچند بالایند بالاتر علی

**

گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف

سفره مولاست گر پهن است هر جا سفره‌ای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف

دورتادور حرم زوزه کشیدن کار ماست
می‌شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف

آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ‌وقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف

نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف

به قنوت ما نمی‌آید عقیق هیچ­جا
می‌خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف

ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف

رزق آب ‌و نان ما دست حسین است و علی
سال‌ها خوردیم آب کربلا نان نجف

نیمه ماه رجب از راه دارد می‌رسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف

علی‌اکبر لطیفیان

********************

سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند
ماه را روی تو هر بار هوایی بکند

رو سیاه آمده تا با قلم گلدسته
روی خود را پر از انوار طلایی بکند

آمد از دور غریبی دم ایوان طلا
تا که با بردن اسم تو صفایی بکند

پای عشق تو گرفتار شده عاشق تو
پس محال است اگر فکر رهایی بکند

از حدیثی که (اَنَا اولُ وَالْآخِر) داشت
میشود گفت علی کار خدایی بکند

کعبه از عشق برای تو گریبان بدرد
بهر مدح تو غزل جامه ی ایمان بدرد

کوچه کوچه نفسش را که صبا می آورد
با خودش حال مناجات و دعا می آورد

عطر نان و رطبش، عطر بهشت است یقین
لقمه ای را که فقط دست خدا می آورد

تا که دشمن به دلش ترس بیفتد، احمد
با خودش حرز علی را همه جا می آورد

از نجف تا به نجف دور زمین آشوب است
مست بودن فقط از جام ولایت خوب است

مثل ابری که از آن درّ و گهر می بارید
علی از خوف خدا تا به سحر می بارید

وقت رزمش همه دیدند که باران آمد
از هوا روی زمین یکسره سر می بارید

آنقدر شهر نظر تنگ به جانش افتاد
که فقط بر سر او چشم  نظر می بارید

او خودش دید میان در و دیواره ی باغ
که روی یاس و اقاقیش تبر می بارید

کوچه نا امن شد و دست ز حیدر نکشید
بر سر فاطمه اش گرچه خطر می بارید

گرچه یک روز علی کشته به محراب شده ست
لیک از داغ در و کوچه ی غم آب شده ست

ایمان کریمی

********************

شان تو در اندیشه ما جا شدنی نیست
درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست
هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست
تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست

طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد
بر خاک نوشتند علی ؛ دُرّ نجف شد

ماییم و دلی مست در ایوان طلایی
احسنت ! چه معماری انگشت نمایی
تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی
دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی...

هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد
در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد

در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد
از برکت نام تو اذان نیز اذان شد

سردار بجز میثم تمار نداریم
ما غیر علی با احدی کار نداریم

مجید تال

********************

دست دل می زنم به دامانت
می سرایم برای چشمانت
ای که رحمت ، شبیه به باران
می چکد از میان دستانت
عین آبی و من کویرترین
تشنه ی قطره های بارانت
نظری، اِی جناب بسم الله
تا شوم آشنای قرآنت
کفتری گم شده در این دشتم
آشیان ده مرا در ایوانت

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

آفتابی شبیهِ خورشیدی
نور، باریده ای و تابیدی
بر سر هر که بود در عالم
هرکسی، هر کجا که می دیدی
هیچ کس تا مقام تو نرسد
تو تجلاّیِ نابِ توحیدی
خانه ی خشتی تو خالی بود
هرچه بود و نبود بخشیدی
لحظه ی خلقِ عالمِ ایجاد
لحظه ای بود که تو خندیدی

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

تا شوم پیش پایتان پرپر
سر من را جدا کن از پیکر
یا بسوزان مرا به باد بده
مثل پروانه مثل خاکستر
نذر کردم برای تو باشم
تا دم مرگ تا دم محشر
بر سر سفره ی تو مهمانم
بده یک جرعه آبی از کوثر
سائلم، دست خالی آمده ام
بده آقا به من هم انگشتر
نیمه ی دیگر رسول خدا
بی تو کامل نبود پیغمبر

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

تاج لولاک روی سر داری
شیر مردی امیر و سرداری
ذوالفقار آمد و خدا فرمود:
باید این را فقط تو برداری
در حدیث آمده که پشت نداشت
زرهی بر تنت اگر داری
بی سبب نیست ترس دشمنِ تو
اسداللّهی و جگر داری
دست ما را گره بزن بر آن
شال سبزی که بر کمر داری
ای که مثل خدا به هر جایی
هر چه که هست تو خبر داری

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

در گلو باز هم صدا مانده
از سرودن دوباره وامانده
آمدی و قلم به توصیفت
روی کاغذ در ابتدا مانده
دل کعبه نه این دهانش بود
از تعجّب شکسته وامانده
ای که ناز صدای تسبیحت
در خرابات جان ما مانده
بر در خانه ات دلم مولا
کاسه در دست چون گدا مانده
همّت حیدریِ زینب توست
اگر اسمی ز کربلا مانده
هدیه ی ما برای روز پدر
صد و ده بار ذکر یا حیدر

محمد ناصری

********************

امشب دلم هوای تمنا گرفت و بعد
دستی به سوی دامن مولا گرفت و بعد
دست دگر به چادر زهرا گرفت و بعد
یکجا تمام حاجت خود را گرفت و بعد
دستی شراب و دست دگر زلف یار شد

 امشب عجیب سر به هوایم برای تو
فارغ ز هرچه چون و چرایم برای تو
درّ نجف به دست نمایم برای تو
فرمان بده تا بسرایم برای تو
جانم دوباره بی دل و بی اختیار شد

مستی نه از پیاله که از خمره ی سبوست
من در میان میکده و شعر روبروست
ساقی بیار باده که هنگام گفتگوست
"شیرخدا و رستم دستانم آرزوست"
نوبت به گفتن از شه دلدل سوار شد

زیباترین قافیه در هر غزل، علی
حی علی خیرعمل...در عمل، علی
"ثبت است بر جریده ی" بین الملل، علی
شیرین لب و شکر دهنی و عسل، علی
حافظ بیا که نوبت زلف نگار شد

موسا شدی و سینه ی من شرحه شرحه نیل
از تو اشارتی شد و از من بک الدخیل
میل شکار کرده ای...ای شاه بی بدیل
آمد هزار ناله که مولا ! اناالقتیل
تیری برو نشانه که وقت شکار شد

در خود هزار مرتبه تکرار میشوم
رسوای کوی و برزن و بازار میشوم
شاعر اگر نشد...سگ دربار میشوم
یک شب که استخوان ندهی هار میشوم
مولا ! گدایی تو مرا افتخار شد

از یک محبت ازلی خلق کرده اند
لایق نبوده ایم...ولی خلق کرده اند
حتما برای یک عملی خلق کرده اند
ما را فقط به عشق علی خلق کرده اند
آری کتاب خلقت ما آیه دار شد

نور شما در آینه ها منعکس بود
عیسا دمش به ذکر لبت ملتمس بود
این خرقه بی محبتتان مندرس بود
هرکه علی نگفته دهانش نجس بود
اسلام با ولای شما ماندگار شد

نوبت به خلق چهره ی ماهت رسیده است
وقتی خدای، صورتتان را کشیده است
قطعا تو را شبیه خودش آفریده است
روحی فداک…! روح تو را تا دمیده است
در گردش زمین و زمان انفجار شد

به به، به هی هی تو به وقت سواری ات
جانم فدای زخم زدنهای کاری ات
عالم فدای خشم دو چشم اناری ات
میدان شکسته از عمل انتحاری ات
دشمن به سوی قبر خودش رهسپار شد

دشمن ز نعره ی علوی رانده میشود
آری سپاه بی سر و وامانده میشود
هرجا علی سپهبد و فرمانده میشود
یک روزه جنگ فاتحه اش خوانده میشود
ابرو مکش عدوی تو پا به فرار شد

ابرو مکش که سخت نمایی قرار را
بر هم زنی به وقت نبردت فرار را
بیچاره دشمنی که نبیند سوار را
هوهو مزن که مست کنی ذوالفقار را
لشکر ذلیل هر دو دم ذوالفقار شد

فتح نبرد، یکه و تنها نمیشود
با یک نفر که اینهمه غوغا نمیشود
قطره حریف حمله ی دریا نمیشود
مشت علی گره بشود وا نمیشود
آقا یواش...! دشمنتان تارومار شد

ای جانشین حق، نظری هم به ما بکن
یعنی که درد شیعه ی خود را دوا بکن
فکری به حال مُحرم "گنبدطلا" بکن
یک کعبه نیز در نجف خود بنا بکن
به به عیار کعبه صد و ده عیار شد

این سو خدا و آن طرف ماجرا تویی
یک سمت سیف و سمت دگر لافتی تویی
قبل از "ألست..." صاحب "قالو بلی" تویی
بعد از خدای، کفر نگویم خدا تویی
سجده کنید چون که علی آشکار شد

ای سیب سرخ...! درد رسیده به هسته ات
لکنت زبان گرفته ام از دست بسته ات
جانم فدای همسر پهلو شکسته ات
اشفع لنا...! تو را به زهرای خسته ات
آقا ببخش...دردت اگر بیشمار شد

سید نیما نجاری



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام
[ 11 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)

 

دوباره سرم در هوای شماست
تمام دلم سر سرای شماست

به سوی خدا رفتم و دیده ام
فقط رد پا رد پای شماست

خدا هم فقط از شما گفته است
گمانم خدا هم خدای شماست

گدایی برازنده ی ایل ماست
برازنده بودن برای شماست

ندارد تفاوت کجا میرسی
که هر انتها ابتدای شماست

خیالم از این و از آن راحت است
گره هام دست دعای شماست

مرا پای حیدر هلاکم کنید
به عشق رضا سینه چاکم کنید

دلی دارم و خانه زاد رضاست
فقط یاد دارد ز یاد رضاست

کم اینجا ندیده است برایش بد است
دلم مستحق زیاد رضاست

فقط می نویسد رضا تا ابد
و شکل خدا بی سواد رضاست

نجف،کربلا رفتم و گفته اند
که راهش دهید از بلاد رضاست

گره می خورد زندگی ام ولی
همین نا مُرادی مراد رضاست

به خود آیم و باز بینم سرم
روی خاک باب الجواد رضاست

جوادش در بسته را باز کرد
گره های من را رضا باز کرد

خبر را مسیح از مسیحا شنید
خبر را ز جبریل موسی شنید

اگر گوش تا گوش دل را دهی می توان
که از کعبه هم ذکر مولا شنید

زمین خشکسالی ترک خورده بود
ولی ناگهان بوی دریا شنید

دل انبیا بر دری می تپید
که از آن صدای شما را شنید

خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد
شبی که رضا ذکر بابا شنید

تو هم مادری هستی و می شود
که از قلب تو نام زهرا شنید

فدای نفسهای بابایی ات
فدای تپش های زهراییت

ز تو کوچه ها تا معطر شدند
حسودان این شهر ابتر شدند

به کوری چشمان ناباوران
همه محو روی پیمبر شدند

عسل های کندوی لبهای توست
گر این روزها شهد و شکر شدند

برای تماشای لبخند توست
علی اکبری ها کبوتر شدند

کریمی کرامت،جوادی و جود
چه خوش کُنیه هایت مکرر شدند

شبی که اذان گفت بابا همه
پُر از یاد میلاد اصغر شدند

خدا دید چشم پر احساس تو
از آن ابتدا غرق مادر شدند

کسی را نگاهت معطل نکرد
دو دست مرا هیچ معطل نکرد

تو دریایی و در تماشا رباب
تو در خوابی و غرق لالا رباب

تو تا آمدی آبرو دادی اش
که خندید با تو به زهرا رباب

شبیه حسینی و مات تو اند
همه دور گهواره حتی رباب

تو ذات بزرگی و جایت بلند
تو را داده بر دوش سقا رباب

تبسم کن و خیمه را شاد کن
بیا زنده کن عمه را با رباب

به دستان بابا هواست نبود
که چشمش به راه است آنجا رباب

نگو مادرت را صدا می زدی
به دست پدر دست و پاز میزدی

حسن لطفی



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدححضرت علی اصغر(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)

امشب همه جا حرف نگار است، دگر هیچ
امشب همه جا صحبت یار است دگر هیچ

در محفل اهل سحر و اهل مناجات
صحبت ز سر زلف نگار است دگر هیچ

تابیده به عالم رخ چون بدر محمد
پایان شب تیره و تار است دگر هیچ

امشب همه جا صحبت جود است و جواد است
نامش همه جا ذکر و شعار است دگر هیچ

از یمن عطا و کرم و جود و سخایش
دارا شده هر کس که ندار است دگر هیچ

امشب همه مشمول کرامات جوادند
در پشت درش خیل گدایان همه شادند

گردیده درِ جود خدا بار دگر باز
میخانه ی عشق رضوی تا به سحر باز

به به چه خبر گشته شب شهر مدینه
پابوسی او آمده خورشید و قمر باز

بر گرد رخش خیل ملائک همه جمعند
ریزند به پایش همه دم دُرّ و گهر باز

رو در روی هم آینه در آینه وقتی
چشمان پسر گشته سوی چشم پدر باز

خندان شده لعل پدر پیر مدینه
وقتی به سویش گشته لبِ نازِ پسر باز

امشب سخنم شامل صد رحمت او شد
روی سخن و حرف دلم حضرت او شد...

...ای معتکف کوی تو مهتابِ شبانه
ای خیل گدایان به سویت گشته روانه

هر جا سخن از جود و عطا در وسط آید
سوی تو بچرخد سر انگشت نشانه

خورشید خجالت کشد و ماه بلرزد
تا که سخن از روی تو آید به میانه

آن قدر کرامات تو گردیده زبان زد
همیشه گدا هست به پشت در خانه

ای وارث علم رضوی، زاده ی زهرا
"یحیی" شده با علم تو رسوای زمانه

آری تو جوادی که شدی عشق موید
هم حیدر و هم آینه ی روی محمد

ناصر شهریاری



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)

 

عشق گاهی در جدایی گاه در پیوند هاست
عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخند هاست
عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست
عشق گاهی بین بابا ها و تک فرزند هاست

عشق می آید که بعد از شب سحر پیدا شود
عشق گاهی می رسد تا یک نفر بابا شود

یک نفر امّا دو عالم بنده ی سلطانیش
بنده نه، قربانی قربانی قربانی اش
مهربانی که تمام مهربانان فانی اش
دعوتند امشب همه افلاک در مهمانی اش

با حضور انبیاء و اولیاء و ابر و باد
آدرس : مشهد ؛ حرم ؛ پشت درِ باب الجواد

عرشیان هستند در مهمان سرای حضرتی
در صف خدمت گذاری با غذای حضرتی
آب سقا خانه جام کاسه های حضرتی
بعد از آن هم شاعرانند و ردای حضرتی

جبرئیل از میهمانان میزبانی میکند
بعد دعبل میرسد اُرجوزه خوانی میکند

ای زمین از عرش بر فرش آسمانت را ببین
ای پرستوی مهاجر آشیانت را ببین
ای دل غمگین امام شادمانت را ببین
امشب ای سلطان ولیعهد جوانت را ببین

ای امام مهربان باب المرادت آمده
میوه ی قلبت دل آرامت جوادت آمده

مزد چل سال انتظار و چل شب احیای سحر
میشود طفلی که از او نیست طفلی خوب تر
سیب سرخ احمد است و باز هم داده ثمر
کوثری دیگر عطا کرده به قرآن این پسر

کوثر و یاس است جاری در رگ و در خون تو
مردمان ری فدای روی گندمگون تو

سبط موسی هستی و کار مسیحا میکنی
مثل عیسایی که در گهواره لب وا میکنی
با عصایت معجزه مانند موسی میکنی
دیده ی کور منافق را تو بینا میکنی

بر حقیری بنی عباس دامن میزنی
پور اکثم را به تیغ علم گردن میزنی

آن خدایی که به تقدیرم گدایی را نوشت
در مرام نام تو مشکل گشایی را نوشت
ذیل اوصاف تو در بخشش خدایی را نوشت
مهربانی علی موسی الرضایی را نوشت

در میان تیرگی ها آفتاب من شدی
تو قسم های همیشه مستجاب من شدی

چون به سائل میدهی از هرچه بهتر ، بیشتر
میخورد باب المراد خانه ات در ، بیشتر
گرچه نام تو شده حاجت برآور بیشتر
لیک حساس است بابایت به مادر بیشتر

پس قسم خوردیم بعد از تو به حق فاطمه
تا که امضا گردد امشب کربلای ما همه

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - ماه رجب

 

برات حرف ندارم… شما بفرمائید
به این بهانه نگاهی به ما بفرمائید

به وقتِ نافله ی صبح ای مسیحا دم
ز بختِ خفته ملولم ؛ دعا بفرمائید

اگر قنوت گرفتی بین آن ؛ به خودت
سفارشِ منِ وامانده را بفرمائید

هنوز خانه تکانی نکرده این دل من
و مانده ام که بیایی ؛ کجا ؟ بفرمائید

نشسته ام سرِ راهت خودت بلندم کن
تکان نمی خورم از جا تا بفرمائید

بخیل نیستم آقا فقط مرا نه، نه
تو را به خدا همه را با خدا بفرمائید

بگیر هر چه به من می دهند این مردم
مرا ندارتر از هر گدا بفرمائید

لباسِ پاره به سائل چه قدر می آید
لباسِ فقر به من هم عطا بفرمائید

برای آمدنت احترام باید کرد
از این به بعد به جای بیا، بفرمائید

عزیزِ فاطمه نزدیکِ نیمه ی رجب است
اجازه ی سفر کربلا بفرمائید
 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - ماه رجب
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)


یک کوزه ی بی آب ، از دریا چه میداند
یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند
یک سائل بیچاره از آقا چه میداند
از چهارده خورشید عقل ما چه میداند

ما دور از "قدریم" " اِنّا " را نمیفهمیم
«الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم»

هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست
کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست
از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست
جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست

این روزها باید رضا آباد ساکن بود
یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود

نه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد
نه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد
نه بار میسازیم راهی تا شما و بعد
نه بار می آییم تا عرش خدا و بعد

شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد
اولادنا اکبادنا امروز معنا شد

گفتم جواد ، از بند بند شعر رحمت ریخت
از چشمهای سائلم اشک خجالت ریخت
گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت
آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت

گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد
بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد

ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو
رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو
بوی علی دارد سحرها ربنای تو
توحید میگیریم ما ، با ربنای تو

آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن
یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن

یک "اتق الله" از تو ، ایمان داشتن با من
ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من
شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من
چه کرده این عشق کریمان داشتن با من

که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز
در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز
 
دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد
ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد
بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد
یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد

این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن
ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن

همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه
و یک علی دارد دوباره میرسد از راه
بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه
شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه

این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب
بی بی رباب ما پسردارست از امشب

این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ
شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ
اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ
مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ

گهواره را معراج خواهد کرد این آقا
دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا

بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی
با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی
قد سپاهی را کمانی میکند روزی
از سنگر دین پاسبانی میکند روزی

شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت
تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت

تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم
یکجور می آید سرش را میزند بر هم
اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم
در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم

از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد
لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد

رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید
کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید
یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید
صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید

دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست
یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست

سید پوریا هاشمی

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 8 اردیبهشت 94



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدححضرت علی اصغر(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا


ماندم چه کنم پیش تو شرمندگی ام را
دادم به گناهان شرف بندگی ام را
برهم زده این نفس همه زندگی ام را
نادیده بگیرید سرافکندگی ام را

هرچند بدم پیش کریم آمده ام من
با دست گرفتار درش را زده ام من

جای تو شدم بنده ی دینار ببخشید
دل داده ام عمریست به اغیار ببخشید
کارم شده معصیت و انکار ببخشید
هربار خطا کردم و هربار ببخشید

این بار گنه از من و این مغفرت از تو
در چنته ی من نیست به جز معذرت از تو

پرحرف شدم هر سخنم گشت وبالم
یک تکه زبان در دهنم گشت وبالم
از غیر غمت سوختنم گشت وبالم
این میل ریا داشتنم گشت وبالم

هیچ ازتو خبر نیست به هر راز و نیازم
پیدا شده هر گمشده ام وقت نمازم

با اینکه حقیریم سرخوان حسینیم
ما ریزه خور سفره احسان حسینیم
از مهد الی اللحد پریشان حسینیم
عمریست که سینه زن و گریان حسینیم

کاش از جگرم سنگ عقیقی بتراشد
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در دعای کمیل 21 فروردین 94



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا
[ 5 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا

 
شهادت امام هادی (ع)

واحد

 

تو کوچه های سامرا ، پیچیده بوی کربلا

امام هادی کشته شد ، از کینه و ظلم و جفا

آه با سوز سینه ، دلش حزینه

روضه ی مادر میخونه یاد مدینه

شد قلب شیعه از غم ، امام هادی پر شرر

مهدی شده صاحب عزا ، حضرت زهرا خونجگر

آه امام هادی

******

غرق عزا و ماتمه ، همه دلای مبتلا

خورده گره روضه تو ، با روضه شام بلا

آه بزم شراب و ، دل کباب و

یکی بیاد آروم کنه بی بی رباب و

زینب میون بزم می ، پاهاش دیگه نداره جون

تحملش رو نداره ، سر داداش و خیزرون

آه عزیز زهرا

******

هوای شهر کربلا ، دوباره باز زد به سرم

الهی قسمتم بشه ، بیام حرم با مادرم

آه فراق و دوری ، چقدر صبوری

کرببلا خودت بگو ، آخه چه جوری

هوای روضه حسین ، می بره دل رو تا خدا

وقتی میام تو هیئتت ، انگاری رفتم کربلا

آه سالار زینب

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا

 
شهادت امام هادی (ع)

زمینه

 

دلم غمینه ، زار و حزینه

نشسته داغ حضرت هادی به سینه

گرفته شهر سامرا بوی مدینه

دلم غمینه

روی لبش لحظه اخر ذکر مادر مادره

چشمای صاحب الزمان از داغ آقامون تره

آه آه آه آه ، فدای غربتت آقا

آه آه آه آه ، امیر شهر سامرا

آه آه آه آه ، اگر چه حرمتت شکست

آه آه آه آه ، ولی سرت نشد جدا

مولا مولا مولا مولا

*****

چشاشو بسته ، غمینن و خسته

روضه عمه زینب رو لبش نشسته

ز بی حیایی عدو دلش شکسته

چشاش و بسته

بزم می و امام هادی و جفای بیکران

میخونه باز روضه مجلس شراب و خیزران

آه آه آه آه ، به یاد شام پر بلا

آه آه آه آه ، روضه شاه سر جدا

آه آه آه آه ، حرف امام هادیه

آه آه آه آه ، کاشکی بودم تو کربلا

مولا مولا مولا مولا

******

عجب صفایی ، حال و هوایی

ایشاالله باطنم بشه کرببلایی

خواب و خیالم بشه ایوون طلایی

عجب صفایی

کرببلا تو رو خدا یه منتی بذار سرم

یه بار دیگه بذار بیام ببینمت با مادرم

آه آه آه آه ، دلم میخونه هر نفس

آه آه آه آه ، دنیا شده برام قفس

آه آه آه آه ، میون کل عالمین

آه آه آه آه ، کرببلا چیز دیگس

آقا آقا آقا آقا

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا

شهادت امام هادی (ع)

واحد

 

به چشمم ره گریه وا شد ، چه شور و بساطی به پا شد

به یاد عزیزان زهرا ، دلم راهی سامرا شد

عجب سامرای غریبی ، حریمش به رتبه رفیع است

بسوزد دل گریه کن ها ، که قدری شبیه بقیع است

ازین داغ عظمی ، زند ناله زهرا

واویلا واویلا ، واویلا واویلا

واویلا واغربتا

******

اگر چه عزیزان زهرا ، به درد دو عالم طبیبند

چه گویم هنوزم به قرآن ، ائمه غریب غریبند

علی رغم این دشمنی ها ، وَ بی شرمی اهل عصیان

من ِ شیعه هم غافلم از ، مقامات اعلای آنان

بیایید شویم یار ، به اولاد زهرا

به کسب علوم و ، به کار و به تقوی

لبیکَ یبن الحیدر

******

یکی از همانها که گفتم ، بُود هادی آل احمد

گل گلشن آفرینش ، ز خوبان عالم سرآمد

چو اجداد خود آن زمانه ، ز حقّ خودش گشته محروم

به دست ستمکار طاغوت ، غریبانه گردیده مسموم

سراسر شرر شد ، از آن زهرا کینه

تو گویی دلش سوخت ، به یاد مدینه

واویلا واغربتا

******

پسر کشته ی آتش زهرا ، وَ اشک دو عالم روانه

ولی مادر و آتش در ، ولی مادر و تازیانه

بُوَد تا ابد غرق ِ در اشک ، نگاهم سوی خاک کوچه

که زهرا به پیش امامش ، فتاده روی خاک کوچه

قلوب ملائک ، گرفتار زهراست

دل هر دو عالم ، عزادار زهراست

واویلا واغربتا

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا

 
شهادت امام هادی (ع)

 

زمینه

 

یا زهرا بیا ، امشب سامرا

داره کوچه هاش ، بوی کربلا

چی بگم از این درد بی حساب ، ای وای ای وای

آقامون و بردن بزم شراب ، ای وای ای وای

چه غمی تو نگاشه ، ناله ای تو صداشه

امون از دل زینب رو لباشه

وای غریب آقا

 ******

آه از غصه هاش ، در پیش نگاش

کندن قبرش و ، تو زندون براش

دل آقامون و آتیش زدن ، ای وای ای وای

بی اجازه تو خونش اومد ، ای وای ای وای

امون از زهر کینه ، آرزوش فقط اینه

بمیره دم آخر تو مدینه

وای غریب آقا

 ****** 

روز خوش ندید ، طعنه هی شنید

پشت مرکب ، دشمن میدوید

شبیه رقیه پریشونه ، ای وای ای وای

آقامونو بردن تو ویرونه ، ای وای ای وای

میزنه دیگه ناله ، رو لبش یه سواله

که چه کرد سر بابا با سه ساله

وای غریب آقا

 

دریافت سبک



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا

 
شهادت امام هادی (ع)

زمینه - نوحه

 

غریب سامرا جانم فدایت

بمیرم ای گل زهرا برایت

ز زهر فتنه ها جان داده ای تو

که شهر سامرا شد کربلایت

تو روشنای دلهایی ، تمام هستی مایی ، گل پرپر زهرایی

فدای غصه و غمهای تو آقا

گرفت آتش ز سر تا پای تو آقا

آه ، واویلاواویلاواویلا

******

دل سکّان جنت مایل تو

تو مولا و کریمان سائل تو

به کوری دو چشم دشمنانت

همه جانها بود نا قابل تو

تو نوری به چشم همه ، نمایند هر دم زمزمه ، مدد ای گل فاطمه

شود حاصل ز لطفت نصر ما آقا

تویی جدّ امام عصر ما آقا

آه ، واویلاواویلاواویلا

******

تو وبزم شراب و اهل عصیان

ملائک از غم تو دیده گریان

به یاد شهر شام و ظلم عُدوان

شده ذکر همه عالم حسین جان

سری از پیکر جدا بود ، میان طشت طلا بود ، دم زینب واویلا بود

دل زینب ، زداغ دلبر افسرده

حسین جان بر لبت چوب جفا خورده

آه ، واویلاواویلاواویلا

 

دریافت سبک



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا

 
شهادت امام هادی (ع)

نوحه

 

غریب وادی سامرایی ، تو نور چشم خیر النسایی

تو باب المرادی ، حیدر نهادی ، ابن الجوادی

یا امام هادی

 ******

از داغ تو ای بر جسم دین جان ، چشمان زهرا گردیده گریان

ای شمس نبوی ، ماه تقوی ، علی النقی

یا امام هادی

 ******

بزم شراب و نور امامت ، گریم به یاد درد مدامت

تو گشتی جان بر لب ، هر روز و هر شب ، به یاد زینب

یا امام هادی

 ******

زینب میان بزم شراب است ، از داغ دلبر بی صبر و تاب است

آه شاه شهیدان ، چوب خیزران ، بر لب و دندان

یا اباعبدالله

 

دریافت سبک



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا

 
شهادت امام هادی (ع)

واحد

 

ای عزیز زهرا امام هادی آقا امام هادی

غریب سامرا امام هادی  آقا امام هادی

مسموم کینه ، دور از مدینه

شعله بر آرم ، از سوز سینه

آه و واویلا

 ******

آتش بر دلها زد سوز آوایت آقا سوز آوایت

شرار دلها از درد و غمهایت آقا درد و غمهایت

خورشید رحمت ، نور ولایت

ای گشته مسموم ، در شهر غربت

آه و واویلا

****** 

عطش زهر کین بر تو اثر کرد آقا بر تو اثر کرد

حالت ، قلب زهرا زیر و زبر کرد آقا زیر و زبر کرد

عزیز دلم ، همه حاصلم

می سوزد تنت ، داغت قاتلم

آه و واویلا

 ******

پسرم صبری کن لحظه ای دیگر آه لحظه ای دیگر

می شوی سیراب از چشمه ی کوثر آه چشمه ی کوثر

گریه کن بهر ، نور دو عینم

مجروح و بی سر ، عطشان حسینم

آه و واویلا

 

دریافت سبک



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا


زمینه

 

تو عادتک الاحسانی ، تو بر تن ایمان جانی

آیینه ی حق ، محبوب خدا ، یا ربی و یا منانی

ای جد امام عصر     جانها به فدای تو

تا روز ابد هستم      مدیون عطای تو

تو آبرو به مذهب دادی یا امام هادی

کنم دمادم از تو یادی یا امام هادی

تو ترجمان عدل و دادی یا امام هادی

بده به عاشقان امدادی یا امام هادی

تو عطر گلشن اجدادی یا امام هادی

تو خصم ظلم و هم بیدادی یا امام هادی

به جنت خدا شمشادی یا امام هادی

مه هدایت و ارشادی یا امام هادی

یا امام هادی یا امام هادی

 ******

تو عادتک الاحسانی ، تو درد مرا درمانی

حاجات نهان ، در قلب مرا ، آقا تو خودت میدانی

از فیض کلام خود    ما را تو هدایت کن

از نور کراماتت      بر ما هم عنایت کن

سلام ما به تو ای آقا  خورشید سامرا

گل بهار خیر الوری خورشید سامرا

حریم تو بهشت دلها خورشید سامرا

عزیز حیدری و زهرا خورشید سامرا

نما عنایتی یا مولا خورشید سامرا

که من شوم ز اهل تقوی خورشید سامرا

به حق کشته عاشورا خورشید سامرا

به نور روی ماه سقا خورشید سامرا

یا امام هادی یا امام هادی

 

دریافت سبک

 



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام)
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا


واحد

 

ای حریم قدس تو جنتم ، خاک کوی تو شدن عزتم

با تو دورم آقا از هر بدی ، سیدی سیدی

سامرا بهشت دل مجنون ما

سامرا کعبه عشاق بی نوا

سامرا دلخوشی قلب این گدا

یا علی بن محمد یا سیدی

 ******

دعوت کن یک شب مرا در حرم ، بده آموزش مرا از کرم

هستم در عبودیت مبتدی ، سیدی سیدی

عادتکم الاحسان یا ولی الله

اشفع لنا عندالله یا حجت الله

فکری کن برای ما حق ثارالله

یا علی بن محمد یا سیدی

 ******

گرچه هم بیچاره و هم بدم ، گرچه در درس وفا من ردم

هرگز بر من نگویی تو ردی ، سیدی سیدی

اگرچه رو سیاه و هوا پرستم

اگر چه روی خاک غفلت نشستم

نوکر نوکران جدتان هستم

یا حسین یا ثارالله اباعبدالله

****** 

ای امام عالمین یا حسین ، ای به زهرا نور عین یا حسین

مجروح تیغ و سنین یاحسین ، یاحسین یاحسین

کشته ی راه خدا اباعبدالله

ای غریب کربلا اباعبدالله

ای شهید سر جدا اباعبدالله

یا حسین یا ثارالله اباعبدالله

 

دریافت سبک

 



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام)
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام هادی (علیه السلام) بهمراه سبک اجرا

واحد

 

ماه رجب آمده و ، فارغ ز شور و شادی ام

من غصه دار ماتم ، آقا امام هادی ام

یا سیدی ابن الرضا

ای دهمین امام ما ، ای بهترین کلام ما

ای بردن نام خوشت ، دلگرمی مدام ما

ای عشق در در عالمین ، عزت و آبروی من

زیارت جامعه ات ، مصحف آرزوی من

تو معدن سخایی و ، آواره ی کویت منم

تو شمع جمع عالم و ، پروانه ی رویت منم

گنجینه ی محبتت ، شد قلب مبتلای من

ای مرقدت در سامرا ، کعبه و کربلای من

ای یادگار فاطمه، غرق الم گشته دلت

از ظلم دشمن لعین ، زهر جفا شد قاتلت

ای حجت حیّ ودود،ای هادی آل رسول

با جگر پاره شدی ، مهمان زهرای بتول

از غربت بی حدّ تو،چشمان عالم شد پر آب

چونکه تو را برده عدو ، میان آن بزم شراب

برابر آن ظالمان ، دستان صبرت بسته شد

از بی حیایی عدو ، حرمت تو شکسته شد

زین واقعه یا سیدی،دل گشته زار و پر بلا

گریم به یاد آن سری که بوده در طشت طلا

از دیدن این منظره اشک ملائک شد روان

در پیش چشم دخترش دشمن بر او زد خیزران

 

دریافت سبک

 



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام هادی (علیه السلام)
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) در شهادت امام هادی(ع)

هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی
از یادت اما با صفاتر نیست یادی

شادی وصلی هست حتما بعد از این که
در سینه ام درد فراقت را نهادی

آقا به یاد صبح موعودت می افتم
با جلوه ی خورشید از هر بامدادی

گستاخی این چند خط درد دلم را
بگذار روی جهل ، روی بی سوادی

هر بار که می خوانمت من حتم دارم
که حرف این آلوده را هم گوش دادی

نام تو را می خوانم و می دانم آقا
هست از سر من این سعادت هم زیادی

تو مهربانی ، تو کریمی ، تو جوادی
باب الحوائج هستی و باب المرادی

ما میهمان خانه ات هستیم امشب
ای مرثیه خوان مصیبت های هادی
 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید




موضوعات مرتبط: امام هادی(ع) - شهادتامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) در شهادت امام هادی(ع)
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع)

همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
"یا إهدنا الصراط"ِ نماز مقربین
در هر نماز نام تو را ذکر میکنم

**

حتی مسیحیان به دمت معتقد شدند
وقتی مسیح نذر تو کرد و شفا گرفت
دیشب مریض خانه ی ما با وساطتت
شد رو به راه ، تذکره ی کربلا گرفت

**

پیچیده سوز ناله ی تو بین قرن ها
آهت اثر نمود و جهان پر شراره شد
با پاره پاره ی جگرت این غزل گریست
با خون دل نوشته شد و چارپاره شد

**

بالا سر تو ضامن آهو کشید آه
بر جمع سوگوار تو آهو اضافه شد
از روی درد ناله زدی: وای مادرم
کم شد ز سینه درد و به پهلو اضافه شد

**

روز دوشنبه زهر و مغیره یکی شده *
با تازیانه بر جگرت حمله ور شدند
روز دوشنبه داغ دلت باز تازه شد
یادآور مصیبت دیوار و در شدند

**

گر چه به روی سینه ی تو زهر پا گذاشت
دور و بر تو خولی و شمر و سنان نبود
گر چه به تو تعارف جام شراب شد
دیگر خبر ز طشت و لب و خیزران نبود

 
**

 از قتلگاه کرببلا سر در آورد
هر کس که کرد مرثیه خوانیِ قتل تو
یک تا دوازده... همه را شمر کشته است
آن ضربه ی دهم شده بانی قتل تو

محسن حنیفی

***********************************



در بارگاه قدس اگر بار میدهند
تنها به احترام رخ یار میدهند
چون در ازاش خون دل و دار میدهند
این بار را به میثم و عمار میدهند

ماییم و بیقراری و حال و هوای تو

باید به صفحه ارنی طرح لن کشید
از زیر کام واژه برایت سخن کشید
آوازه ی صفات تو را تا قرن کشید
باریست بار عشق که باید به تن کشید

شاید به جان دهیم کمی از بهای تو

پیداست در معانی اسمت مقام ها
در کوره ی محبت تو پخته خام ها
مشغول طوف گرد تو بیت الحرام ها
در حکم واجب است به تو احترام ها

این حرفها کمیست ز مدح و ثنای تو

تا روز حشر دست به دامان تو خلیل
شاگرد درس معرفتت صد چو جبرئیل
مدح تو را نوشته"محدث" از این قبیل
آب وضوی نافله ات آب سلسبیل

در "منتهی" نوشته نشد منتهای تو

ای پوزه مال درگه لطفت درندگان
افتاده پیش پای تو بر خاک آسمان
در ماجرای مجلس ابلیس و دست و نان
دادی به طرح شیر روی پرده جسم و جان

عالم به حیرت است ازین ماجرای تو

دریا اگر به قلّت جو لطف میکند
عادت به جود دارد و او لطف میکند
مثل شراب که به سبو لطف میکند
دست شفای تو به عدو لطف میکند

نذری نموده مادر او هم برای تو

در پیش عشق بحث نژاد و عشیره نیست
بی جلوه ی تو روز کم از شام تیره نیست
کور آن دو چشم که به مقام تو خیره نیست
این جامعه بدون حضورت کبیره نیست

آموختیم معرفت از حرفهای تو

 
گرچه گرفت شهر قراری که داشتی
رنگ خزان ندید بهاری که داشتی
چون جود بود عادت و کاری که داشتی
معروف شد گدای دیاری که داشتی

در سرّ من رای تو هستم گدای تو

پای از گلیم چون که فراتر گذاشتم
با التماس قافیه را تر گذاشتم
پایین نام قدس تو ساغر گذاشتم
دارم امید پر شدنش گر گذاشتم

می میچکد ز نون تو و قاف و یای تو

ساکت شدیم دم ز تو خفاش ها زدند
رجاله ها به نام تو سنگ جفا زدند
نام تو را به طعن و تمسخر صدا زدند
خاک عزا به فرق سر ما سوا زدند

ما را ببخش چون که نماندیم پای تو
 

دارم نگاه میکنم این اتفاق را
آشفتگی حق و هجوم نفاق را
این گنبد نداشته ی بی چراغ را
این صحن خالی تو و این درد و داغ را

عالم فدای بغض دل بی صدای تو

تبعید سهم خوبترین مرد عالم است
بازین چه شورش است که در عرش ماتم است
میپیچد از عطش به خودش قامتش خم است
اوضاع جسم بی رمقش سخت درهم است

افتاد از شراره ی این زهر نای تو

وقتی به جان نشست تنت لاله وار شد
زهری که از مصیبت آن دیده تار شد
خوردی زمین و صورت تو پرغبار شد
حتی نفس کشیدن تو گه گدار شد

صد شکرآمده پسرت در عزای تو

تقدیر چون رقم به غمت خورد و بر عذاب
لرزید پای عرش زمین خورد آفتاب
پیش نگاه اهل و عیال تو با شتاب
بردند دست بسته تو را مجلس شراب

این لحظه ها رسید دگر کربلای تو

سر داشتی به روی تن اما حسین نه
صد شکر داشتی بدن اما حسین نه
هم آب بود هم دهن اما حسین نه
کردند بر تنت کفن اما حسین نه

دیگر کسی نبرد عبا و ردای تو

سید پوریا هاشمی

***********************************


وقتی خدا وجود تو را چون خدا کشید
ما را برای دور تو بودن گدا کشید

تا اینکه این زمین به نظر جلوه گر شود
از جنس نور با قلمش سامرا کشید

هرچه که دور توست یقینا گران بهاست
حتی غبار صحن تو را از طلا کشید

این جامعه ز جامعه ی تو کبیر شد
باید که خط به دورِ به غیر از شما کشید

رحمت کند خدا پدرم را که از قدیم
دست مرا گرفت و به سمت شما کشید

شش گوشه دار ها همه مثل هم اند پس
باید برای تو کفن از بوریا کشید

خوردی زمین فدای تو یا ایهاالعزیز
تا یک حرام زاده عبای تو را کشید

این غربت تو مضحکه ی این و آن شده
حرفی نزن که دشمن تو بد دهان شده

حرفی نزن که با تو مدارا نمی شود
این پاره ی جگر که مداوا نمی شود

"گریه نکن بهانه بدست کسی نده"
یک مرد بین این همه پیدا نمی شود

رنگ تنت عوض شده و آب رفته ای
یک نصف روز...آن قد و بالا...نمی شود!

اینگونه روی خاک دگر دست و پا نزن
راه گلوی تو به خدا وا نمی شود

پاشو ببین حسن چقدر گریه می کند
از روی قبر خاکی تو پا نمی شود

امّا خدا رو شکر که در این میانه ها
دیگر سر عبای تو دعوا نمی شود

گرچه تمام عمر تو دور از وطن شدی
اما خدا رو شکر که آقا کفن شدی

باران نیزه نیزه به جان شما نبود
بر سینه ات که داغ جوان شما نبود

راحت نفس زدی دم آخر قبول کن
سر نیزه ای میان دهان شما نبود

تیر سه شعبه ای که نیامد به سینه ات
مانند حرمله که زمان شما نبود

بزم شراب رفتی و امّا خدا رو شکر
همراهتان که دخترکان شما نبود

بزم شراب برده فروشی عزیز شد
در این میانه حرف خرید کنیز شد

یاسین قاسمی

***********************************

بر سرم سایه ی ایوان طلایی دارم
گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم
از سر سفره ی او نان و نوایی دارم
سامرایی ام عادت به گدایی دارم

سامرا کرب و بلایی به نظر می آید
این دو شش گوشه به دنیا چقدر می آید

ردّ پایش همه جا قبله نما میسازد
یک خط از جامعه اش جامعه را میسازد
خادم خانه اش از خاک طلا میسازد
کرمش نیز به شدت به گدا میسازد

بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است
نوه ی ارشد آقای خراسان شده است

ذوالفقار تو به هر معرکه گفتار تو است
مثل آن حرز جوادی که نگهدار تو است
چه کسی با چه امیدی پِی آزار تو است
نفس فاطمه و دست علی  یار تو است

گوشه ی چشم تو کافی است اشارت بکند
دشمنت که عددی نیست جسارت بکند

شیعیان تا به ابد بر سر پیمان هستند
تو اگر امر کنی گوش به فرمان هستند
صف به صف لشگرت از مردم ایران هستند
که به فرماندهی شاه خراسان هستند

سخت سیلی زده بر بی ادبی ، با ادبش
هرکه لبیک علی النقی آید به لبش

ناله ها از دل بیچاره کنم کافی نیست
خویش را از غمت آواره کنم کافی نیست
گریه بر داغ تو همواره کنم کافی نیست
پیرهن در غم تو پاره کنم کافی نیست

سال ها هم نفس حجره ی صبرت شده ای
کنج زندانی و همسایه ی قبرت شده ای

مجید آقاجانی

***********************************

وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی
ما را کبوتر حرم سامرا کنی

درهم بخر نگاه نکن که چه میخری
رسوا شوم اگر که بخواهی سوا کنی

محکم حصار عشق شما را گرفته ام
دل شور میزند که مبادا رها کنی

درمانمان بکن به همان شیوه ی خودت
درمان شویم اگر به خودت مبتلا کنی

ای دست به خیر طایفه ی دست به خیر ها
آقا نمی شود سفری دست و پا کنی؟

عمری نشسته ام به صف عاشقان تو
وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی

آقا قلم به دست گرفتم برای تو
من راضیم فقط به خدا با رضای تو

بالاست تا ابد به خدا پرچم شما
جانم فدای جان شما,خاتم شما

تو لطف میکنی که مرا راه میدهی
*ای بچه های فاطمه بازهم دم شما*

از تو به ما زیاد رسیده ست یا نقی
*چیزی کم از زیاد ندارد کم شما*

دل را برای پا قدمت ساختم ببین
بر سر درش نوشته شده مقدم شما...

من را ز راه عشق خودت تا خدا ببر
جبرییل هم رود ره پیچ و خم شما

از تربت تو ریخته در خاک من خدا
این فخر من شده که شدم آدم شما

یک دم اگر که بغض کنی گریه میکنم
جانم بگیر تا که نبینم غم شما

آقا شنیده ام که کسی حرمتت نداشت
رحمی به سن و سال تو و غربتت نداشت

چون شمع نیمه جان شده سوسو گرفته ای
با آه و غربت و غم خود خو گرفته ای

لاغر شدی خمیده شدی آب رفته ای
از پا فتاده دست به زانو گرفته ای

این ارث فاطمه ست به حسن تکیه داده ای
در حجره رفته ای کمک از او گرفته ای

تا تشنه می شوی...صدا میزنی : حسین
در حجره ات چو کشتیِ پهلو گرفته ای

خواهی حسن نبیندت و گریه کم کند
این هست علتش که اگر رو گرفته ای

همچون حسین فاطمه دور از وطن شدی
همچون حسین فاطمه امّا کفن شدی

همچون حسین فاطمه امّا سرت نرفت
در زیر تیغ کند عدو حنجرت نرفت

با دست های بسته شده همسرت نرفت
در زیر نعل مرکبشان پیکرت نرفت

در گوشه ی خرابه ولی دخترت نرفت
در طشت خیزران به تنوری سرت نرفت

این ها کنار دست شما سالم است هنوز
دستت برای غارت انگشترت نرفت...

یاسین قاسمی



موضوعات مرتبط: امام هادی(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع)
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]