مدح مولا علی علیه السلام

یا علی علیه السلام

خورشید پیش نور شما روسیاه شد

هر کس ندید صحن تو عمرش تباه شد

میثم به دار عشق علی سر به راه شد

با ذکر او بساط طرب رو به راه شد...

حالا شروع می شود این شعر با شعف

هرچند در قمم دل من هست در نجف

مولا نگاه حیدری ات شیر پروراست

تمثیل ابروان تو صحرای محشر است

مدیون دست های شما درب خیبر است

عاجز به شرح گیسوی تو هر سخن ور است

بایک تبسم تو خدا خلق نور کرد

موسی ز نیل با مدد تو عبور کرد

روز الست نام تو بر ما ظهور کرد

ذکرت خرابه ی دل ما غرق نور کرد

دل را نمی توان ز ولای تو دور کرد

خالق بساط مستی ما را که جور کرد

انگور درضریح تو مارا خراب کرد

مهر تو غوره های نجف را شراب کرد

دستان پینه دار تو نقاش کهکشان

رفعت گرفت با نگهت سقف آسمان

جبریل زیر سایه تان کرده آشیان

مارا بهشت روی شما می کند جوان

با این حساب دل به نگاه تو باختیم

این خانه را برای ولای تو ساختیم

چشمات نار و جنت ما را قسیم شد

موسی به عشق صحبت با تو ،کلیم شد

سجده نکرد تا به تو شیطان ،رجیم شد

خالق اسیر عشق شما از قدیم شد

هرکس که شد گدای تو آقا ی عالم است

شرمنده ی محبتت اولاد ادم است

آموخت ابروی تو به عالم شکار را

برداشت از قلوب ،ولایت غبار را

سر می کنم به شوق نجف روزگار را

دریاب حال زار دل بی قرار را

مارا فمن یمت یرنی تو کرده مست

الموت و حق ،چون که علی حق مطلق است

 علی اصغر یزدی

********************

یا علی علیه السلام

‎بر آن درم که غبطه خورم کوى یار را

‎یا خاک پای خالق دلدل سوار را

‎گرشمّه ای غضب به جنان در جنان کنی

‎آتش زنی بر او بهار تا بهار را

‎با یک نظاره ات ز عنایت به سافلین

‎جنت کنی به غمزه ی چشمت شراررا

‎جبریل تا که وحی به پیغمبران برد

‎بوییده گرد راه تو آموزگار را

‎دارد شرف به تاج سلیمان غبارتان

‎هرگز مگیر از سر ما این غباررا

‎معنی ز قطره ای وجناتت نوشته است

‎ سجده کنید حضرت پروردگاررا*

‎نازی بکش ز گردن من با دمت ،دمى

‎صیقل بده به خون رگم ذوالفقاررا

‎سررا اگر به شرط قمارت دهم علی ع

هستم برنده گر به تو بازم قماررا

‎صیدم که مست دام تو صیاد گشته ام

‎کمتر بکش تو بر سر راهت شکار را

علی ابراهیمی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 1 / 5 / 1396 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت ومدح حضرت علی صلوات الله وسلامه علیه


مهدی نظری

هرکه از قافلۀ یار جدا می گردد
عاقبت اهل دو رنگی و ریا می گردد
گره اهل ولا کور اگر باشد هم
با نگاه علی و فاطمه وا می گردد
عبد آلوده نفس هم بکشد پیش علی
پاک تر از همۀ آینه ها می گردد
هرکسی روبروی نام علی سر خم کرد
در قنوت سحر فاطمه جا می گردد
هرکسی مست علی نیست بداند این را
تاخود حشر گرفتار بلا می گردد
هرکسی قطره ای از جام ولایت بچشد
علوی می شود و از عرفا می گردد
تَرَک خانۀ کعبه به دوعالم فهماند
دل که بشکست فقط جای خدا می گردد

عشق مولا گهر و سینه من من هم صدف است
دل من قبله نماییست که سمت نجف است

نام مولاست که هر لحظه گره باز کند
در دل حیدریون شور جنون ساز کند
جای دارد دل هر کس که در آن مهر علیست
روز محشر به بهشت ازلی ناز کند
شب معراج هم انگار نبی گفت علی
تاکه از خاک شود کنده و پرواز کند
شیعه با نام علی رقص جنون می گیرد
این فقط نام علی هست که اعجاز کند
سالی یک مرتبه آنهم شب میلاد علی
نذرکرده ست خود کعبه دهن باز کند
یاعلی عرش نشسته ست به امیدی که
قد و بالای تو را باز برانداز کند

مصطفی شمس بهشت است اگر ماه تویی
او رسول است اگر پس ولی الله تویی

غیرت حیدری تو دل کوثر را برد
مصطفی با تو فقط نام برادر را برد
شب معراج به سوی حرم قرب خدا
با پر نام تو جبریل پیمبر را برد
آمدی دردل میدان و همه ترسیدند
نعرۀ حیدری ات زَهرۀ لشکر را برد
ذوالفقار تو خودش کار خودش را بلد است
با مدد از نفست باد شد و سر را برد
لشگری از غضب مالک اشتر ترسید
چونکه نام اسداللهی حیدر را برد

موقع چرخش تیغ تو زمان می لرزد
پلک برهم بزنی قلب جهان می لرزد

گِل ما روز ازل تشنۀ باران تو شد
خود حق شیفتۀ اینهمه ایمان تو شد
تو اگر شکل خدایی خود او خواسته است
به کسی چه که اگر قبله مسلمان تو شد
تو علی هستی و عالم همگی حیرانند
که چگونه خود معبود تو حیران تو شد
نمک سفرۀ تو روزی عالم را داد
آدم این شد که نمک گیر تو و نان تو شد
دست تو دست خدائیست یدالله، علی
هرکه از علم غنی شد ز گدایان تو شد
همه گفته تو مهمان دل کعبه شدی
کس نفهمید که کعبه ست که مهمان تو شد

تو خودت کعبه ای و کعبه فقط از سنگ است
گشتن دور حرم بی تو علی جان ننگ است

عارفان باده میارند ز دریای نجف
بسکه ذکرت برکت داده به شبهای نجف
از همان روز که پا بر سر این خاک زدی
معدن دُر نجف گشته همه جای نجف
آرزوی دلم این است که روی قبرم
بنویسند مرا هم عبد مولای نجف
چقدر گوشۀ ایوان طلا می چسبد
بنشینی سحری و بخوری چای نجف
کاش میشد بنویسند در این ماه رجب
یک سفر کرببلا البته فردای نجف
کاش می شد بشود قبر من سوخته دل
در میان حرم حیدر و بابای نجف

من نجف باشم اگر تا به سحر میخوانم
ها علی بشر کیف بشر میخوانم


****************************


حامد تجری

ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده
جز او کسی به جای پیمبر نیامده
جز او برای فاطمه همسر نیامده
از کعبه جز علی احدی در نیامده

یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده

هر کس غلام فاطمه شد در پناه اوست
شاهی که عرش دوش نبی جایگاه اوست
در معرکه سلاح نبردش نگاه اوست
این گیسوی سیاه که تنها سپاه اوست

بر شانه اش سیاهی لشکر نیامده

اولاد مرتضی همه ذاتاً  مطهرند
قرآن ناطقند، شفیعان محشرند
شاهان روزگار غلامان قنبرند
خدّام عرش گوش به فرمان حیدرند

دور و برش که قحطی نوکر نیامده

ابروش وقت جنگ کم از ذوالفقار نیست
دنیا به جنگش آمده و بی‌قرار نیست
در مکتبش ضعیف‌کشی افتخــار نیست
کرار که در مبارزه اهل فرار نیست

این کارها به فاتح خیبر نیامده

هرگز نمی‌شود علم عشق سرنگون
عشقش کشیده‌است دلم را به خاک ‌و خون
پایان کار عاشق او چیست جز جنون؟
او گرد خاک پای علی شد که تا کنون

سردار مثل مالک اشتر نیامده

گرچه نبی نبود، وصی نبی که بود
مسند نشین بی‌بدل این اریکه بود
مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود
باید خدا شوی که بفهمی علی که بود

کاری که از بنی‌بشری بر نیامده

در حال احتضار ولی فکر قاتل است
مولای ما نمونه انسان کامل است
بی مهر او تمام عبادات باطل است
آدم بدون عشق علی مشتی از گل است

حیف از دلی که در بر دلبر نیامده

دشمن هم از عنایت تو بی‌نصیب نیست
در کشور تو هیچ غریبی غریب نیست
بیچاره‌ای که در دل زارش شکیب نیست
با اینکه فکر آیه «أمّن یجیب» نیست

از بارگاه لطف تو مضطر نیامده
بر راه کفر سد زده دیوار تیغ تو
اصلاً هدایت است فقط کار تیغ تو
هو، حق، علی مدد، همه اذکار تیغ تو
دیدیم هر که رفت به دیدار تیغ تو

با سر فرار کرده... ولی سر نیامده

استاد در فنون نبردی ابوتراب
فــــرمانروای کشور دردی ابوتراب
حتی به مور ظـلم نکردی ابوتراب
گفتم هزار مرتبه مردی ابوتراب

با تو هزار مرد برابر نیامده

شد در غم تو چشم هزاران یتیم تر
بعد از تو می‌شوند یتــــیمان یتیم تر
من از ازل اسیر تو ام یا قدیم تر
ای خانواده‌ات همه از هم کریم تر

از سفره‌ی تو پر برکت تر نیامده

****************************

قاسم صرافان

شانه می‌زد تا به گیسوی علی، بنت اسد
می‌شنید از هر سرِ مو: قل هو الله احد

شانه می‌زد حلقه حلقه، شانه می‌زد مو به مو
مو به مو، توحید حق و حلقه حلقه، سِرّ هو

مست شد از عطر جاری در هوای خانه‌اش
به چه عطری! خوش به حال شانه و دندانه‌اش

شانه بر زلفش بزن بنت اسد! اما ببین
بین گیسویش، هزاران دل نریزد بر زمین

مانده سر در آوریم از کار این گیسو، هنوز
از هزاران نکته‌ی باریک تر از مو، هنوز

یا علی! دستان تو، کاری خدایی کرده است
عالمی را ﻟﻴﻠﺔ الزلفت، هوایی کرده است

پیچ و تاب راه عشق، از پیچ و تاب زلف توست
ﻟﻴﻠﺔ القدر، آن هزارش، با حسابِ زلف توست

آن صراطی را که گفت احمد، زِ مو نازک تر است
در معاد عاشقان، یک تار موی قنبر است

تیغِ کج، شد عاشقانت را صراطَ المستقیم
یک دعا داریم، آن هم: «یا علی و یا عظیم»

ساقیِ بزمِ «سَقاهُم رَبُّهُم» هستی، علی‌
از همان روزی که پیمان، پایِ خُم بستی، علی

من نه آن اللهی‌ام، مولا ! نه این اللهی‌ام
جای من، امن است در ایمان، امین اللهی‌ام

عاقلان در مکه گرمِ علم و آگاهی شدند
عاشقان وجه رب، سوی نجف راهی شدند

می‌کشاند باز ما را عاشقی، سوی جنون
در هوایت، می‌شویم «السّابقونَ السّابقون»

می‌شویم السابقون، در عشقِ تو مولا ! به صف
می‌شویم السابقون، از شوقِ ایوان نجف

****************************

محمد جواد شیرازی

شده وقت علی گفتن، سرِ دیوانه آوردم
لبم را سوی این باده چه بی صبرانه آوردم

اگر میزان علی باشد، عمل هرگز ندارم من
فقط بارِ محبت را به روی شانه آوردم

دمی که معصیت کردم ز مستیِ محبت بود
شبیه آن بلایی که سرِ پیمانه آوردم

خراب آبادِ این سینه مبدَّل بر گلستان شد
ازل که حب حیدر را در این ویرانه آوردم

همین که صاحب دل شد، همین که شمع محفل شد
برای بیعت با او پرِ پروانه آوردم

گدا هر قدر هم آمد، غضنفر شهریارش کرد
فقیرم.‌.. ظرفِ خالی را ولی شاهانه آوردم

به هر کس می رسم می گویم از اعجاز چشمانش
تمام اهل بیتم را درِ این خانه آوردم

برای بردن نامش لبم برّان تر از تیغ است
همیشه نامِ مولا را فقط مردانه آوردم

علی اول، علی آخر، علی حق است و حق حیدر
بنوش از باده ی کوثر، دمِ رندانه آوردم

سرم بر روی زانو و دلم تنگ نجف گشته
به یاد عشقِ سوغاتی که از میخانه آوردم

نجف رفتم دلم را زیر ایوان دست او دادم
دلِ سالم به او دادم، دل دیوانه آوردم‌

"علی گفتن" خودش شیرین تر از شعر و غزل باشد
چنان مستم که نامش را هنرمندانه آوردم


****************************

حمید رضا برقعی

صدا آری صدا جان جهان را زیرورو می کرد
پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می کرد

نفس های خودش بود آن صدای با طمأنینه
صدایی که شب معراج با او گفتگو می کرد

نمی دانم چرا اما پیمبر بعد معراجش
عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می کرد

خدا آن شب سخن می گفت با صوت یداللهی
خدا پیش محمد دست خود را داشت رو می کرد

خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع
علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می کرد

نفهمیدیم مولا را نفهمیدیم بعد از جنگ
علی شمشیر را با اشک هایش شست و شو می کرد

اگر او یازده تن را به جای خود نمی آورد
چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می کرد


****************************

مهدی مقیمی


علیست با خداست یا خداست با حیدر
خدا نبود و نبود از خدا جدا حیدر
گره گشای تمام پیمبران خدا
به زیر تیغ بلا بود ذکر یا حیدر
رسوخ کرده به دلهای مومنین زهرا
نفوذ کرده به اعماق سینه ها حیدر
به نام نوح ، اگر چه تمام شد تو بدان
که نوح مجری طرح است و ناخدا حیدر
نبی به غیر علی جلوه ای ندید آن شب
بگو چکیدهء معراج مصطفی حیدر
ضحی و فجر و بلد، نور و مومنون و نباء
بروج و فتح و قلم، قدر و هل اتی حیدر
یگانه احد و بدر و خیبر و صفین
به کارزار ، اسدالله انما حیدر

به روی دوش نبی بت شکن علیست علیست
به حق قسم یل مرحب فکن علیست علیست

صفای کعبه فزون با قدوم مهمان شد
کم است گرچه که صحبت ز تو فراوان شد
چنان ز بام خدا مهر روی تو سر زد
که خواب ناز ابوجهل ها پریشان شد
کجاست چشم بصیرت که بنگرد آنروز
به احترام تو لات و هبل مسلمان شد
عجب نبود که تورات را زِ بر خواندی
و یا که بر لبت انجیل هم نمایان شد
عجب که قبل تر از آنکه بعثتی باشد
ترانه های لبت آیه های قرآن شد
چه افتخار بزرگی نصیب ما شده است
که پایگاه تشبع زمین ایران شد
قرار و وعدۀ ما سال بعد این موقع
نجف میان حرم روبروی ایوان شد
ز راه دور دلم روزیش مضاعف شد
به صحن حضرت زهرای تو مشرف شد

ز روی توست اگر روشن است این آفاق
ز عشق توست که دیوانه اند این عشاق

پدر بزرگ ، اذان گفت تا که در گوشم
همان نخست علی جان خوش آمدی به مذاق
چو گفت اشهد ان علی ولی الله
به حُرمت نفس او به تو شدم مشتاق
اگر که حال و هوای حرم گرفته دلم
هوای هی‍أتتان را نمودم استنشاق
به دستِ خالی دلها تصدقی فرما
زیارت حرمت کن به عاشقان انفاق
به نوکری بپذیرم به آستان نجف
به نوکری ات اگرچه ندارم استحقاق
به شوکت و عظمت هر چه را دهم نسبت
به تو به غیر خدایی نکرده ام اغراق

حدید و فاطر و فرقان و سجده و شعراء
علی ولی خدا غالبٌ علی الاعداء

ابوتراب شد آقای خانه کعبه
خداست محو تماشای خانه کعبه
به شوق بنت اسد کعبه آمد استقبال
بریز گل به قدمهای خانه کعبه
به گوش دل بشنو ذکر یاعلی گل کرد
بلند بر لب بتهای خانه کعبه
به کعبه آمدنش روح تازه ای بخشید
علی شده است مسیحای خانه کعبه
به عشق حیدر کرار بوده کز اول
نوشته اند الفبای خانه کعبه
دمی که حضرت قا‍‍‍ئم به انتقام آید
بایستد چو نبی پای خانه کعبه
اذان به اشهد ان علی ولی الله
شنیدنیست ز بالای خانه کعبه

کنار کعبه چو با ذوالفقار برخیزد
اساس داعش و وهابیت فرو ریزد

علیست عالی و اعلاء و حُبُّهُ میزان
علیست والی و والا و بغضهُ نیران
کلام حق همه تفسیر خانوادهء اوست
علی یم و حسنینند لؤلؤ و مرجان
الا محب امیر نجف حَنئَ لَک
نسیم دلکش و انهار روضت الرضوان
شنیده اید یدالله فوق ایدیهم
علی ید و اسد و وجه خالق سبحان
یکی ز دست ،پرورده های او بوذر
یکی ز ماحصل مکتب علی سلمان
قسیم جنت و نار است روز رستاخیز
علی بود که به یوم الجزا دهد فرمان

بدا به حال شمایی که از علی دورید
سَنَفرُغُ لَکُم آنروز أَیُّهَ الثَقَلان  *

علی امیر خلایق علی سفیر خداست
علی حقیقت انکار ناپذیر خداست
به استنادِ چنین آفریدن حیدر
خدای ماست خدایی خدای ذوق و هنر
لسان اهل سخن در ثنای او الکن
که ماورای زبانهاست ساقی کوثر
ز روی خطبهء بی نقطه و الف پیداست
یگانه است علی در خطابه و منبر
حقیقت اسدالله را کسی نشناخت
به غیر فاطمه و جز خدا و پیغمبر
علیست که زرهش نیمه بود و پشت نداشت
علی برای نبی داشت حکم یک لشگر
به هر کجا شب معراج پا نهاد نبی
به چشم دید عیان رد پایی از حیدر
علیست مرد دو عالم پدر برای همه
مبارک همگان روز مرد و روز پدر

امیر بود و غذا و لباس او ساده
زبان به مدح و ثنایش به لکنت افتاده

علی یکی بُوَد و بی نظیر می ماند
همیشه دشمن حیدر حقیر می ماند
هزار مرتبه با عشق یا علی گفتن
به ختمِ کامل جوشن کبیر می ماند
به حق که عاد من عاداه و وال من والاه
سپر بُود به دعای مجیر می ماند
علی بشیر و نذیر و بصیر بوده و هست
علی بشیر و نذیر و بصیر می ماند
چه کس چو روبهی از کارزار کرده فرار
علی درون احد مثل شیر می ماند
علی به لطف خدایش امیر بوده و هست
و تا قیام قیامت امیر می ماند
مسیر سمت خدا خطِّ رد پای علیست
برنده آنکه درون مسیر می ماند

قسم به حق که فراتر ز فهم ماست علی
هزار مرتبه شکرش که سهم ماست علی


*آیهء شریفه 31  سوره الرحمن(ای جن و انس به زودی به حساب کار شما هم رسیدگی خواهیم کرد)

****************************
 
محمد حسین ملکیان

کسی دکان نگشوده ست بی جواز علی
که رزق هیچ کسی نیست بی نیاز علی

خدا به داد ترازوی عادلان برسد
اگر حساب بسنجند با تراز علی

جهان سوال بزرگی ست، کشف خواهد شد
اگر که چاه بگوید چه بود راز علی

گره به کار خود انداختی طناب! چرا؟
چه خواستی که نداده ست دست باز علی

بپرس از آنکه دو دستی غلاف را چسبید
چه دیده از دو دم تیغ یکه تاز علی

به کوفه نیست امیدی که مسجدش نشکست
نماز هیچ کسی را به جز نماز علی

****************************

میرزا حبیب خراسانی

مرا پیر طریقت جز علی نیست
که هستی را حقیقت جز علی نیست

مبین غیر از علی پیدا و پنهان
که در غیب و شهادت جز علی نیست

مجو غیر از علی در کعبه و دیر
که هفتاد و دو ملت جز علی نیست

چه باک از آتش دوزخ که در حشر
قسیم نار و جنت جز علی نیست

اگر کفر است اگر ایمان بگو فاش
که در روز قیامت جز علی نیست

اساس هر دو عالم بر محبت
بود قائم محبت جز علی نیست

در آن حضرت که دم از «لی مع الله »
زند أحمد معیت جز علی نیست

شنیدم عاشقی مستانه میگفت
خدا را حول و قوت جز علی نیست

وجود جمله أشیاء از مشیت
پدید آمد مشیت جز علی نیست

شهنشاهی که بر درگه ملائک
زنندش پنج نوبت جز علی نیست

علی آدم، علی شیث و علی نوح
که در دور نبوت جز علی نیست

علی احمد، علی موسی و عیسی
که در اطوار خلقت جز علی نیست

ترا پیر طریقت گو عمر باش
مرا پیر طریقت جز علی نیست

اگر گوئی علی عین خدا نیست
بگو نیز از خدا هرگز جدا نیست

****************************


محمد جواد شیرازی

مستجیرٌ بکم... سلام آقا، ناجی انبیا علی جانم
مهبط الوحی، معدن الرحمه، یا أخَ المصطفیٰ علی جانم

مستم و حالت طرب دارم، میل بوسیدن عنب دارم
لائذٌ عائذٌ... به لب دارم، أنتَ کهفُ الوریٰ علی جانم

با دلی پر گناه آمده ام، باز هم رو سیاه آمده ام
به امید پناه آمده ام، مَن أتٰکُم نَجیٰ علی جانم

عصمة المؤمنین امین الله، شاه اهل یقین امین الله
آبروی همین امین الله، آبروی دعا علی جانم

مدح تو بر لسان جبریل است، بین تورات بین انجیل است
بین قرآن سخن به تفصیل است از تو یا مرتضی علی جانم

گرچه آلوده ام ولی گفتم، در نجف بی معطلی گفتم
صد و ده بار یاعلی گفتم، ذکر مشکل گشا علی جانم

جلوه ی پنج تن شما هستی، قل هو الله من شما هستی
اولین بت شکن شما هستی، قاتلُ الأشقیا علی جانم

ای نمایانگر مسیر از چاه، بی تو هر بنده می شود گمراه
نقطه ی تحت باء بسم الله، زوج خیرالنسا علی جانم

شاکرم در دلم تو را دارم، بین آب و گلم تو را دارم
گرچه من سائلم تو را دارم، همنشین گدا علی جانم

لالم از گفتن ثنای شما، پدر و مادرم فدای شما
هر چه دارم همه برای شما، لَكَ روحی فِدا علی جانم

هادیِ راه، سر به راهم کن، تو فقط لحظه ای نگاهم کن
برده ات می شوم سیاهم کن، همدم برده ها علی جانم

به قلم میخورم قسم، به کتاب... سائلت را نمی کنی تو جواب
تَرْزُقُ مَنْ تَشَا بِغَیْرِ حِساب، تَرْزُقُ مَنْ تَشا علی جانم


****************************

امیر عظیمی

می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
تیغ بالای سر فتنه و شر یعنی تو
سوره ی فتح و سلیمانِ ظفر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو

دوستداران تو با عرش برابر هستند
سینه چاکان تو با کعبه برادر هستند

شعر در وصف تو ای شاه سرودم، امروز
واژه در مدح تو از عرش ربودم امروز
می شوی ذکر مناجات و درودم امروز
من به کعبه به خدا سجده نمودم امروز

قبله در ماه رجب سمت تو آقا آمد
کعبه ای بود در این کعبه به دنیا آمد

صدف کعبه در این لحظه پر از دُر شده بود
خانه از عرش نشینان خدا پر شده بود
فاطمه بنت اسد غرق تحیر شده بود
درک میلاد تو بیرون ز تصور شده بود

دو سه روزی که شده کعبه ز عطرت لبریز
معتکف بود حرم با تو شد ایام البیض

برکت رفته از آن خوان که در آن نیست نمک
فکر کردم که در این واژه چه چیزیست "نمک"
صد و ده بار علی و صدو ده چیست، نمک
نان این سفره حسینش شده، کافیست نمک

نمکین عشق علی شد ابدی و ازلی
برکت سفره ی شیعه است حسین بن علی

کیست این، معرکه دار همه ی جولان ها؟
کیست این، پیر و امیر همه ی ایمان ها؟
کیست این، خطبه ی کولاک همه توفان ها؟
کیست این اُسّ و اساس همه ی بنیان ها؟

مست شو با لب خورشید، لب ماه بگو
أشهد انّ علیّاً ولی الله بگو

ناگهان پرده برانداخته حق می بینی
مست از خانه برون تاخته حق، می بینی
نرد عشقی به خودش باخته حق، می بینی
چهره را مثل علی ساخته حق، می بینی

چه شرابی است که کعبه شده میخانه ی او
این علی کیست که زهرا شده پروانه ی او

ساقیا، ای که شراب تو چشیدن دارد
ناز از نرگس مست تو کشیدن دارد
پابرهنه به طواف تو دویدن دارد
وقت جان کندن مان روی تو دیدن دارد

جان ناقابل من پیش تو مثل برگ است
مستی دیدنت آقا سکرات مرگ است

یا علی ای که خودت هم هدفی، هم راهی
بنده ی حقی و در بندگی خود شاهی
کهکشان هستی و خورشید ترینی، ماهی
آیه ی «أنفسنا»، نفس رسول اللهی

این تو بودی که به بت های تهی «لا» گفتی
نیمه شب، وقت خطر، جای پیمبر خفتی

ای پیمبر تو بگو مرد خطر کیست، علی
وسط معرکه ها شیرجگر کیست، علی
قاتل عبدود و دافع شر کیست، علی
یار غارند همه، سینه سپر کیست، علی

باید ای شیعه به خصمش برسانی لعنت
بر فلانی و فلانی و فلانی لعنت

صاحب تیغ دو لب، لب به سخن باز کن و
خطبه بی نقطه بخوان، با سخن اعجاز کن و
زمزم کعبه، شبی زمزمه ای ساز کن و
تا ثریای خودت فاطمه پرواز کن و

بگو ای شعر تو یک مصرع دیگر داری
آینه دار تو زهراست، برابر داری

کعبه معنا شده ای تو، لک لبیک علی
قبله ی ما شده ای تو، لک لبیک علی
شاه و مولا شده ای تو لک لبیک علی
ذکر زهرا شده ای تو لک لبیک علی

می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو

****************************


قاسم نعمتی

میان بزم خراباتیان قراری نیست
به باده نوش كه برهان عقل كاری نیست

تمام دلخوشی ما محبت علی است
ز هیچكس بجز آقا امید یاری نیست

كلیمِ طور نشین شاهد كلام من است
به پیشگاه علی سجده اختیاری نیست

قبولی همه اعمال با ولای علیست
به هر چه طاعت بی حـُبش اعتباری نیست

حرام باشد اگر رو به غیر او بزنیم
كریمتر ز علی هیچ سفره داری نیست

تمام نسل علی یذهبٌ مِن الـرِّجسند
به شأن و عزت این خاندان تباری نیست

مقابل حرمش آسمان كند تعظیم
به جز مقابل او جای خاكساری نیست

علی تجلی سبحان ربی الاعلاست
ثواب بردن نامش تبسم زهراست



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت ومدح حضرت علی صلوات الله وسلامه علیه
[ 1 / 2 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

سلام ای جواب سلام خدا
ظهورت طلوع تمام خدا

تویی آفتاب بلند زمین
تویی سایه ی مُستدام خدا

تویی که به تعظیم تو ابر کرد
تویی صاحب احترام خدا

تو نهجُ البلاغه تو قرآن تو وحی
کلامی بگو هم کلامِ خدا

صدایت صدایش به معراج بود
حدیثت حدیث مدام خدا

برای تو کعبه جگر چاک زد
بیا مرد بیت الحرام خدا

مرا کعبه ی سینه چاکم کنید
فقط پای حیدر هلاکم کنید

علی ابتدا و علی انتهاست
علی مصطفی وعلی مرتضی ست

علی اول است و علی آخر است
علی در ظهور و لی در خفاست

علی در معارج علی در بُراق
علی اِنَما و علی وَالضُحی ست

علی با حق است علی بر حق است
علی کعبه است و علی در حَراست

علی نیست آن و علی نیست این
علی نه جدا و علی نه خداست

علی را بگو هرچه گویی کم است
که زهرا علی و علی فاطمه ست

اگر تیغ تو سایه گستر شود
همان ابتدا کارِ یکسر شود

غلط گفتم آقا ندارد نیاز
که تیغ شما خرج لشگر شود

نیازی ندارد که میدان چو خاک
به یک ضربه یِ مالک اشتر شود

محال است جمعِ تمامِ سپاه
که با قنبر تو برابر شود

زمانِ شروعِ رجز خوانی ات
زمین کَر شود آسمان کَر شود

خدا دوست دارد تماشا کند
کمی ذوالفقارِ علی تر شود

ببندد اگر دستمال نبرد
نباشد کسی را خیال نبرد

به کعبه بکو راز تنزیل را
بگو بشکند قلب قندیل را

توو مادرو مصطفی و خدا
ببین دور خود جمع فامیل را

بخوان با فصاحت ز وا تا به سین
زبورانه تورات و انجیل را

کمی گرد نعلین خود را بریز
تَفَقُد نما بالِ جبریل را

برای یتیمان کمی کار کُن
بِکَن چاهِ آب و بزن بیل را

بکش طعنه های زن پیر را
ببر روزها بار زنبیل را

تویی صاحب پینه های قدیم
تویی مرکب کودکان یتیم

نگهدار ما را برای خودت
فقط بین مهمان سرای خودت

مرا آینه کُن به دردی خورم
در آغوش ایوان طلای خودت

برای پدر مادرم کافی است
نخی،ریشه ای از عبای خودت

اگر پا گذارم به جاپایِ تو
مرا می بری تا خدای خودت

مرا می برد گوشه ای از بقیع
فقط ردِ پا ردِ پای خودت

سرت مانده بر شانه ی نخل ها
بگو با من از ماجرای خودت

چرا استخوان در گلو مانده ای
که با روضه هایی مگو مانده ای

حسن لطفی

********************

آموخت تا كه عطر زشيشه فرار را            
آموختم فرار ز ياران به یار را
دل مي كشيد ناز من و درد و بار را
كاموختم كشيدن ناز نگار را
پس مي كشم به وزن و قوافي خمار را

گيرم كه كرد خواب رفيقان مرا كسل
گيرم كه گشت باده ز خستگي  خجل
گيرم كه رفت پاي طرب تا كمر به گل
ناخن به زلف يار رسانم به فتح دل 
مطرب اگر كلافه نوازد سه تار را

بايد كه تر شود ز لب من شراب خشك  
بايد رسد به شبنم من آفتاب خشك
دل رنجه شد ز زهد دوات و كتاب خشك
از عاشقان سلام تر از تو جواب خشك
از ما مكن دريغ لب آبدار را

شد پايمال خال و خطت آبروي چشم   
از باده شد تهي و پر از خون سبوي چشم
شد صرف نحوه نگهت گفتگوي چشم
گفتي بسوز در غم من اي بروي چشم
تا مي درم لباس بپا كن شرار را

بازار حسن داغ نمودي براي كه     
چون جز تو نيست پس تو شدستي خداي كه
آخر نويسم اين همه عشوه براي كه  
ما بهتريم جان علي يا ملائكه
ما را بچسب نه ملك بال دار را

اين دستپاچگي زسر اتفاق نيست
هول وصال كم زنهيب فراق نيست
شرح بسيط وصل به بسط و رواق نيست 
اصلا مزار انور تو در عراق نيست
معني كجا به كار ببندد مزار را

با قل هوالله است برابر علي مدد  
يا مرتضي است شانه به شانه به يا صمد ؟
هستند مرتضي و خدا هر دو معتمد     
جوشانده اي زنسخهء عيسي ست اين سند
گر دم كنند خون دم ذوالفقار را

ظهر است بر جهاز شتر آفتاب كن
خود را ببين به صفحه آب و ثواب كن
اين بركه را به عكسي از ان رخ شراب كن
از بين جمع يك دو ذبيح انتخاب كن
پر لاله كن به خون شهيدان بهار را

من لي يكون و حسب يكون لدهره حسب      
با اين حساب هرچه كه دل خواست كرد كسب     
چسبيده است تيغ تو بر منكر نچسب 
از انتهاي معركه بي زين گريزد اسب
دنبال اگر كني سر ميدان سوار را

كس نيست اين چنين اسد بي بدل كه تو     
كس نيست اين چنين همه علم و عمل كه تو
كس نيست اين چنين همه زهر و عسل كه تو
احمد نرفت بر سر دوش تو بلكه تو
رفتي به شان احمد مكي تبار را

از خاك كشتگان تو بايد سبو دمد  
مست است از نيام تو عمر بن عبدود
در عهد تو رطوبت مِي، زد به هر بلد  
خورشيد مست كردو دو دور اضافه زد
دادي زبس به دست پياله مدار را

مردان طواف جز سر حيدر نمي كنند 
سجده به غير خادم قنبر نمي كنند
قومي چو ما مراوده زين در نمي كنند  
خورشيد و مه ملاحظه ات گر نمي كنند
بر من ببخش گردش ليل و نهار را

داني كه من نفس به چه منوال مي زنم
چون مرغ نيم كشته پر و بال مي زنم
هر شب به طرز وصل تو صد فال مي زنم
بيمم مده ز هجر كه تب خال مي زنم
با زخم لب چه سان بمكم خال يار را

امشب بر آن سرم كه جنون را ادب كنم
برچهره تو صبح و به روي تو شب كنم
لب لب كنان به ياد لبت باز تب كنم 
شيرانه سر تصرف ري تا حلب كنم
وز آه خود كشم به بخارا بخار را

آنكه به خرجش خويش مرا دار مي زند        
تكيه به نخل ميثم تمار مي زند
تنها نه اينكه جار تو عمار ميزند         
از بس كه مستجار تو را جار مي زند
خوانديم مست جار همين مستجار را

از من دليل عشق نپرسيد كز سرم      
شمشير مي تراود و نشتر ز پيكرم
پير اين چنين خوش است كه هست در برم
فرمود : من دو سال ز ايزد جوان ترام
از غير او مپرس زمان شكار را

از عشق چاره نيست وصال تو نوبتي ست  
مردن براي عشق تو حكم حكومتي ست
آتش در آب مي نگرم اين چه حكمتي ست   
رخسار آتشين تو از بسكه غيرتي ست
آيينه آب مي كند آيينه دار را

زلفت سياه گشته و شد ختم روزگار
خرما زلب بگير و غبار از جبين يار
تا صبح سينه چاك زند مست و بي قرار      
خورشيد را بگو كه شود زرد و داغدار
پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را

يك دست آفتاب و دو جين ماه مي خرم
يك خرقه از حراجي الله مي خرم
صدها قدم غبار از اين راه مي خرم   
از روي عمد خرقه كوتاه مي خرم
با پلك جاي خرقه بروبم غبار را

 يك دست آفتاب و هزاران دوجين بهار          
يك دست ماه و بهاران هزار بار
يك دست خرقه انجم پولك برآن مزار
يك دست جام باده و يك دست زلف يار
وقت است تر كنم به سبو زلف يار را

محمد سهرابي



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام
[ 11 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

شب عید است به مولا جگرم حال آمد
برده ام نام علی را جگرم حال آمد

رو به ایوان نجف ناد علی می خوانم
صد و ده بار به بالا جگرم حال آمد

ضربه کاری او ریشه ی مرحب را کند
تا نشستم به تماشا جگرم حال آمد

خاطراتت احد و بدر به زهرا که رسید
با “علی” گفتن زهرا جگرم حال آمد

منکر تو هوس آمدن جنت کرد
تا که گفتی برو بابا جگرم حال آمد

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

********************

غیر ازین در، خواهش احسان نمی‌آید به کار
التماس از دست این‌ و آن نمی‌آید به کار

اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمی‌آید به کار

یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمی‌آید به کار

بی‌سر و سامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را سر و سامان نمی‌آید به کار

خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بی‌گناهان را چرا زندان نمی‌آید به کار

کار؛کار پنجه مشگل‌گشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمی‌آید به کار

کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی ‌آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمی‌آید به کار

دوستانت خاک را این‌قدر ارزش داده‌اند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمی‌آید به کار

لطف کن قلاده‌ام را گوشه صحنت ببند
در نجف غیر از سگ دربان نمی‌آید به کار

**

در میان بی‌قراری‌ها قرار آمد به دست
روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست

روز هجران می‌کشیم و شب تقاضا می‌شویم
از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست

نیستم گرچه کلیم‌الله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست

هرچه را بخشيد می‌ریزم به‌پای فاطمه
خرج يارش می‌کنم هر چه ز یار آمد به دست

خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد
گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست

گفت خالق بعد از این تو خلق کن گفتی به چشم
چشم‌ باز و بسته کردی روزگار آمد به دست

ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد
بعد ازآن لا سیف الا ذوالفقار آمد به دست

کعبه شد شأن نزولت پس تو رب الکعبه­ای
این‌چنین  شد که طواف هفت بار آمد به دست

**

گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی

روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمه‌ی دیگر علی

این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی

می‌نویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
می‌نویسم تا ابد اول علی آخر علی

ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی

او خودش جای خودش نامش چنان مشکل‌گشاست
که شفاعت می‌کند فردای محشر هر علی

یا ابا آدم! ابا شبر! ابا زینب! علی!
همسر زهرا على، داماد پیغمبر علی

شهریار و شهسوار و بنده پروردگار
حضرت دُلدُل­سوار و خواجه قنبر علی

انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچند بالایند بالاتر علی

**

گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف

سفره مولاست گر پهن است هر جا سفره‌ای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف

دورتادور حرم زوزه کشیدن کار ماست
می‌شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف

آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ‌وقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف

نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف

به قنوت ما نمی‌آید عقیق هیچ­جا
می‌خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف

ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف

رزق آب ‌و نان ما دست حسین است و علی
سال‌ها خوردیم آب کربلا نان نجف

نیمه ماه رجب از راه دارد می‌رسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف

علی‌اکبر لطیفیان

********************

سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند
ماه را روی تو هر بار هوایی بکند

رو سیاه آمده تا با قلم گلدسته
روی خود را پر از انوار طلایی بکند

آمد از دور غریبی دم ایوان طلا
تا که با بردن اسم تو صفایی بکند

پای عشق تو گرفتار شده عاشق تو
پس محال است اگر فکر رهایی بکند

از حدیثی که (اَنَا اولُ وَالْآخِر) داشت
میشود گفت علی کار خدایی بکند

کعبه از عشق برای تو گریبان بدرد
بهر مدح تو غزل جامه ی ایمان بدرد

کوچه کوچه نفسش را که صبا می آورد
با خودش حال مناجات و دعا می آورد

عطر نان و رطبش، عطر بهشت است یقین
لقمه ای را که فقط دست خدا می آورد

تا که دشمن به دلش ترس بیفتد، احمد
با خودش حرز علی را همه جا می آورد

از نجف تا به نجف دور زمین آشوب است
مست بودن فقط از جام ولایت خوب است

مثل ابری که از آن درّ و گهر می بارید
علی از خوف خدا تا به سحر می بارید

وقت رزمش همه دیدند که باران آمد
از هوا روی زمین یکسره سر می بارید

آنقدر شهر نظر تنگ به جانش افتاد
که فقط بر سر او چشم  نظر می بارید

او خودش دید میان در و دیواره ی باغ
که روی یاس و اقاقیش تبر می بارید

کوچه نا امن شد و دست ز حیدر نکشید
بر سر فاطمه اش گرچه خطر می بارید

گرچه یک روز علی کشته به محراب شده ست
لیک از داغ در و کوچه ی غم آب شده ست

ایمان کریمی

********************

شان تو در اندیشه ما جا شدنی نیست
درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست
هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست
تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست

طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد
بر خاک نوشتند علی ؛ دُرّ نجف شد

ماییم و دلی مست در ایوان طلایی
احسنت ! چه معماری انگشت نمایی
تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی
دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی...

هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد
در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد

در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد
از برکت نام تو اذان نیز اذان شد

سردار بجز میثم تمار نداریم
ما غیر علی با احدی کار نداریم

مجید تال

********************

دست دل می زنم به دامانت
می سرایم برای چشمانت
ای که رحمت ، شبیه به باران
می چکد از میان دستانت
عین آبی و من کویرترین
تشنه ی قطره های بارانت
نظری، اِی جناب بسم الله
تا شوم آشنای قرآنت
کفتری گم شده در این دشتم
آشیان ده مرا در ایوانت

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

آفتابی شبیهِ خورشیدی
نور، باریده ای و تابیدی
بر سر هر که بود در عالم
هرکسی، هر کجا که می دیدی
هیچ کس تا مقام تو نرسد
تو تجلاّیِ نابِ توحیدی
خانه ی خشتی تو خالی بود
هرچه بود و نبود بخشیدی
لحظه ی خلقِ عالمِ ایجاد
لحظه ای بود که تو خندیدی

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

تا شوم پیش پایتان پرپر
سر من را جدا کن از پیکر
یا بسوزان مرا به باد بده
مثل پروانه مثل خاکستر
نذر کردم برای تو باشم
تا دم مرگ تا دم محشر
بر سر سفره ی تو مهمانم
بده یک جرعه آبی از کوثر
سائلم، دست خالی آمده ام
بده آقا به من هم انگشتر
نیمه ی دیگر رسول خدا
بی تو کامل نبود پیغمبر

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

تاج لولاک روی سر داری
شیر مردی امیر و سرداری
ذوالفقار آمد و خدا فرمود:
باید این را فقط تو برداری
در حدیث آمده که پشت نداشت
زرهی بر تنت اگر داری
بی سبب نیست ترس دشمنِ تو
اسداللّهی و جگر داری
دست ما را گره بزن بر آن
شال سبزی که بر کمر داری
ای که مثل خدا به هر جایی
هر چه که هست تو خبر داری

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

در گلو باز هم صدا مانده
از سرودن دوباره وامانده
آمدی و قلم به توصیفت
روی کاغذ در ابتدا مانده
دل کعبه نه این دهانش بود
از تعجّب شکسته وامانده
ای که ناز صدای تسبیحت
در خرابات جان ما مانده
بر در خانه ات دلم مولا
کاسه در دست چون گدا مانده
همّت حیدریِ زینب توست
اگر اسمی ز کربلا مانده
هدیه ی ما برای روز پدر
صد و ده بار ذکر یا حیدر

محمد ناصری

********************

امشب دلم هوای تمنا گرفت و بعد
دستی به سوی دامن مولا گرفت و بعد
دست دگر به چادر زهرا گرفت و بعد
یکجا تمام حاجت خود را گرفت و بعد
دستی شراب و دست دگر زلف یار شد

 امشب عجیب سر به هوایم برای تو
فارغ ز هرچه چون و چرایم برای تو
درّ نجف به دست نمایم برای تو
فرمان بده تا بسرایم برای تو
جانم دوباره بی دل و بی اختیار شد

مستی نه از پیاله که از خمره ی سبوست
من در میان میکده و شعر روبروست
ساقی بیار باده که هنگام گفتگوست
"شیرخدا و رستم دستانم آرزوست"
نوبت به گفتن از شه دلدل سوار شد

زیباترین قافیه در هر غزل، علی
حی علی خیرعمل...در عمل، علی
"ثبت است بر جریده ی" بین الملل، علی
شیرین لب و شکر دهنی و عسل، علی
حافظ بیا که نوبت زلف نگار شد

موسا شدی و سینه ی من شرحه شرحه نیل
از تو اشارتی شد و از من بک الدخیل
میل شکار کرده ای...ای شاه بی بدیل
آمد هزار ناله که مولا ! اناالقتیل
تیری برو نشانه که وقت شکار شد

در خود هزار مرتبه تکرار میشوم
رسوای کوی و برزن و بازار میشوم
شاعر اگر نشد...سگ دربار میشوم
یک شب که استخوان ندهی هار میشوم
مولا ! گدایی تو مرا افتخار شد

از یک محبت ازلی خلق کرده اند
لایق نبوده ایم...ولی خلق کرده اند
حتما برای یک عملی خلق کرده اند
ما را فقط به عشق علی خلق کرده اند
آری کتاب خلقت ما آیه دار شد

نور شما در آینه ها منعکس بود
عیسا دمش به ذکر لبت ملتمس بود
این خرقه بی محبتتان مندرس بود
هرکه علی نگفته دهانش نجس بود
اسلام با ولای شما ماندگار شد

نوبت به خلق چهره ی ماهت رسیده است
وقتی خدای، صورتتان را کشیده است
قطعا تو را شبیه خودش آفریده است
روحی فداک…! روح تو را تا دمیده است
در گردش زمین و زمان انفجار شد

به به، به هی هی تو به وقت سواری ات
جانم فدای زخم زدنهای کاری ات
عالم فدای خشم دو چشم اناری ات
میدان شکسته از عمل انتحاری ات
دشمن به سوی قبر خودش رهسپار شد

دشمن ز نعره ی علوی رانده میشود
آری سپاه بی سر و وامانده میشود
هرجا علی سپهبد و فرمانده میشود
یک روزه جنگ فاتحه اش خوانده میشود
ابرو مکش عدوی تو پا به فرار شد

ابرو مکش که سخت نمایی قرار را
بر هم زنی به وقت نبردت فرار را
بیچاره دشمنی که نبیند سوار را
هوهو مزن که مست کنی ذوالفقار را
لشکر ذلیل هر دو دم ذوالفقار شد

فتح نبرد، یکه و تنها نمیشود
با یک نفر که اینهمه غوغا نمیشود
قطره حریف حمله ی دریا نمیشود
مشت علی گره بشود وا نمیشود
آقا یواش...! دشمنتان تارومار شد

ای جانشین حق، نظری هم به ما بکن
یعنی که درد شیعه ی خود را دوا بکن
فکری به حال مُحرم "گنبدطلا" بکن
یک کعبه نیز در نجف خود بنا بکن
به به عیار کعبه صد و ده عیار شد

این سو خدا و آن طرف ماجرا تویی
یک سمت سیف و سمت دگر لافتی تویی
قبل از "ألست..." صاحب "قالو بلی" تویی
بعد از خدای، کفر نگویم خدا تویی
سجده کنید چون که علی آشکار شد

ای سیب سرخ...! درد رسیده به هسته ات
لکنت زبان گرفته ام از دست بسته ات
جانم فدای همسر پهلو شکسته ات
اشفع لنا...! تو را به زهرای خسته ات
آقا ببخش...دردت اگر بیشمار شد

سید نیما نجاری



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام
[ 11 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح و ولادت حضرت علی(علیه السلام)

شیرش حلال آنکه مرا خاک پاش کرد
نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد
 
هر آنچه می دهد کرمش کم نمی شود
باید کریم بلکه کرم را گداش کرد
 
پایم اگر به سمت جهنم نمی رود
دستم توسلی به ضریح عباش کرد
 
موسی و خضر و یوسف و عیسی به جای خود
هنگام مشکلات، نبی هم صداش کرد
 
تصویر اوست عکس تمام پیمبران
او را خداش آینه انبیاش کرد
 
کعبه برای آمدنش بود نه طواف
پس کعبه را برای قدومش بناش کرد
 
خیلی گره زدند به اسلام باز کرد
هر آنچه کرد پنجه مشکل گشاش کرد
 
در کودکی ش نیز علی مرد جنگ بود
پس ذوالفقار نیست اگر لافتی ش کرد
 
در آستان یک نخ عمامه سرش
باید تمام خلق جهان را فداش کرد
 
رد می شد از محله ی ما دلدل علی
افتاد سنگ زیر سم او، طلاش کرد

علي اكبر لطيفيان



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح و ولادت حضرت علی(علیه السلام)
[ 18 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امیرالمومنین(علیه السلام)

یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم‎
در نجف بود که من شهره ی بازار شدم‎

بسکه از حب شما جار زدم، دلالی‎
شغل رایج شد و من داخل تجار شدم‎

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است‎
سیر از اهل زمین، از همه اغیار شدم

گوشه چشمی که تودر روز نخستین کردی
همه ی عمر به لطف تو بدهکار شدم

تا محب نبی و اهل ولایت گشتم
از همه خصمِ شما یکسره بیزار شدم

گرچه بد کرده ام آقا به تو عفوم کردند‎
شرمم این است که من بنده ی سربار شدم‎

همه دارند به اوضاع دلم میخندند‎
دست من نیست، نظر کردی و بیمار شدم

ذره ای بودم و در آینه کاری حرم‎
در نگاه دگران کامل و بسیار شدم‎

از رطب های ضریحت که لبم بوسه گرفت‎
عاشق پیشه ی آن میثم تمار شدم‎

هرکه آمد به حرم مست سبوی تو شده‎
نه که یکبار که من مست تو صدبار شدم

زائری پشت حرم بر سر زانو میگفت:
باورم نیست که من لایق دیدار شدم

آرزو عیب نباشد به جوانان آقا
شاید آخر به نجف من سگ دربار شدم‎

روز محشر سخنم انی احبک باشد ‎
گر به جرم گنهم داخل در نار شدم‎

هر سوالی که بپرسند به پاسخ گویم:‎
بنده ی شاه نجف ،حیدر کرار شدم

از سخای تو عجب نیست ببینم به بهشت
با تو  همسایه ی دیوار به دیوار شدم


محمد جواد شیرازی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امیرالمومنین(علیه السلام)
[ 17 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امیرالمومنین(علیه السلام)

      ديوانه ي تو هــر که شد عاقل نمي شود
      يک لحظه هم ز عشق تو غافل نمي شود

      مـــولا جـواز نوکريم چــون به دســت تو
      امضاء و مهر خورده که باطل نمي شود

      باشــد رضـاي حــضــرت حـقّ آرزوي دل
      امــا بــدون حـبّ تو حـــاصل نمي شود

      الطاف بي نـهايت و احسان بي حدّت
      کي گفته است روزي قاتل نمي شود؟

      حتي هواي دشمن خود را تو داشتي
      چيزي ميان عدل و تو حائل نمي شود

      حالا که اين غزل شده مشغول مدح تو
      پس ناتـمام مـانده و کامـل نمي شود...

   محسن زعفراني


******************************

 

      سفره ي احسانتان تا اينکه برپا مي شود
      لفظ شيعه با کرامات تو معنا مي شود

      در بساط واژه هاي ذهن خود دنبال عشق
      هرچه مي گردم فقط نام تو پيدا مي شود

      لطف تو با روزهاي عمر من همراه شد
      از دعاي خير تو امروز، فردا مي شود

      نام مولايم هميشه ذکر لبهاي من است
      تا که گويم يا علي اين دل چه شيدا مي شود

      از فضيلت هاي حيدر هر چه بنويسم کم است
      گوشه چشمي گر نمايد قطره دريا مي شود

      از صحابه بهترين باشد براي مصطفي
      چون فقط مولاي ما هم شأن زهرا مي شود

      جز اميرالمومنين هرگز در اين عالم نبود
      پادشاهي که طعامش نان و خرما مي شود

   محسن زعفراني


******************************

      شيرش حلال آنکه مرا خاک پاش کرد
      نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد

      هر آنچه مي دهد کرمش کم نمي شود
      بايد کريم بلکه کرم را گداش کرد

      پايم اگر به سمت جهنم نمي رود
      دستم توسلي به ضريح عباش کرد

      موسي و خضر و يوسف و عيسي به جاي خود
      هنگام مشکلات، نبي هم صداش کرد

      تصوير اوست عکس تمام پيمبران
      او را خداش آينه انبياش کرد

      کعبه براي آمدنش بود نه طواف
      پس کعبه را براي قدومش بناش کرد

      خيلي گره زدند به اسلام باز کرد
      هر آنچه کرد پنجه مشکل گشاش کرد

      در کودکي ش نيز علي مرد جنگ بود
      پس ذوالفقار نيست اگر لافتي ش کرد

      در آستان يک نخ عمامه سرش
      بايد تمام خلق جهان را فداش کرد

      رد مي شد از محله ي ما دلدل علي
      افتاد سنگ زير سم او، طلاش کرد

   علي اکبرلطيفيان

 



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امیرالمومنین(علیه السلام)
[ 27 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت مولا امیرالمومنین (علیه السلام)

یکی از زیباترین شعرهایی که تابحال دیدم


درشب میلادت ای وجه خدا
نور می تابد به جان ماسـوا

ماه امشب چشم دارد بر زمین
تا ببیند روی ماهِ خورشید آفرین

مکه امشب مهبط نور خداست
کعبه امشب قبله نه، قبله نماست

کعبه امشب در طواف روی توست
چشم اشک آلود زمزم سوی توست

حاصل حب و وداد حق تویی
فاش گویم خانه زاد حق تویی

***

مریم آن کاخ عبادت را ریاض
دید چون در خویش آثار مخاض

وحی آمد گرچه هستی محترم
لیک بیرون رو بدین حال از حرم

این مکان غیر از عبادتگاه نیست
مسجد است اینجا ولادتگاه نیست

گرچه فرزندت بود عیسی ولی
فرق ها دارد مسیحا با علی

مرده را گر زنده عیسی می کند
دردها را گر مداوا می کند

این همه از لطف و جود حیدر است
بودِ طفلت از وجود حیدر است

مریم ار چه مام پاکی خوانده شد
این چنین از خانه حق رانده شد

***

لیک بهر مادرت از آسمان
در چنین حالی ندا آمد بمان

فاطمه، بنت اسد ،ام اسد
غم مبادا بر دلت یک دم رسد

آمدی در کوی ما محزون مرو
همچو مریم از حرم بیرون مرو

کشتی دین را تو نوح آورده ای
بهر جسم کعبه روح آورده ای

ای شُکوه محض، معنای وقار
ای عفاف و زهد را آموزگار

باغبانا! بـه از این دادم تورا
غنچه ای گل آفرین دادم تورا

فاطمه ای درّ هستی را صدف
هست طفلت آفرینش را هدف

مژده ای شمس ولایت را فلک
هست او بر سفره هستی، نمک

 گرچه فخرکون و مافیهاست او
فخرش این بس، همسر زهراست او

***

فاطمه از این ندا مسرور شد
درد، شیرین و دلش پرشور شد

همسفر با دل شد و پرواز کرد
چشم خود را سوی کعبه باز کرد

کعبه دست و پای خود گم کرده بود
بر رخش اما تبسم کرده بود

زانکه مهمانی بلند آوازه داشت
از حضورش شور و حالی تازه داشت

کعبه یک در داشت آن هم مشرکان
رفت و آمد می نمودندی از آن

گفت با خود هوش باش او حیدر است
نی سزاوار ورود از این در است

باز کن ای بیت پاک داوری
بهر باب الله باب دیگری

این بگفت و نعره بر افلاک زد
بهر مولا سینه خود چاک زد:

کای به رضوان ساقی کوثر بیا
وی در رحمت ، تو از این در بیا

ای فدای مقدمت حِجر و حَجَر
گشته از هجر تو زمزم دیده تر

ای تو چشم حق، ببین چشم ترم
وی تو دست حق، بنه پا بر سرم

میهمان ای جان تو بر جانانه ای
میهمان نه، بلکه صاحب خانه ای

***

ای بلند آوازه از نامت حرم
حرمتت کرده حرم را محترم

تا زند بوسه به پایت چشمِ خاک
کعبه هم چون گل، بزد بر سینه چاک

خانه ی معبود بر روی زمین
در طوافت بود و می گفتا چنین:

با ولای تو، عبادت کامل است
طوف من، بی حب حیدر باطل است

 مهدی ریاحی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت مولا امیرالمومنین (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 23 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت مولا امیرالمومنین (علیه السلام)


      هستی امشب تا سحر اختر شماری می کند
      خواب هم در دیده ها شب زنده داری می کند
      باد اعجاز نسیم نو بهاری میکند
     خاک را از اشک خود مشک تتاری میکند
      چاه زمزم اشک شوق از دیده جاری میکند
      کعبه چشمش در ره است و بیقراری میکند
   
   چشم بگشوده که صاحب خانه آید در حرم
      باغبان روح با ریحانه آید در حرم

      ای ملائک گل برافشانید بام کعبه را 
      بیشتر گیرید امشب احترام کعبه را
      با وضو باید به لب آرید نام کعبه را 
      بشنود از چار رکن امشب پیام کعبه را
      هم پیام کعبه هم ذکر سلام کعبه را 
      مام کعبه آورد با خود امام کعبه را
  
    ای حرم آماده شو تا میهمان داری کنی
      میهمان خویش را در موج غم یاری کنی

      ای حرم آغوش خود بگشا که جانانت رسید
      میهمان نه میزبان میهمانانت رسید
      پایداری کن که رکن چار ارکانت رسید
      شب بجای ماه خورشید فروزانت رسید
      مظهر حسن خدای حی منانت رسید
      پیکر بی روح بودی تاکنون ، جانت رسید
      بازکن در بازکن در حیدر آمد سوی تو
      شیر حق جان نبی با مادر آمد سوی تو

      فاطمه دعوت شده از سوی دادار حرم
      چشم حق بین دوخت از هر سو به دیدار حرم
      تافت خورشید وجودش در شب تار حر م
      چون حجر بگذاشت روی خود به دیوار حرم
      هم حرم شد یار اوهم گشت او یار حرم 
      با قدوم حضرتش افزود مقدار حرم
      او صدف بود و ولی الله اعظم گوهرش
      کعبه میگردید چون  پروانه بر گرد سرش

      ناگهان انداخت گل از درد زادن روی او
      ریخت چون گوهر عرق از طلعت نیکوی او
      شد کمان از درد ، سر و قامت دلجوی او
      بی خبر از حال او هم قوم او هم شوی او
      او بسوی کعبه چشم آفرینش سوی او
      با خدا گرم سخن لعل لب حق گوی او
      کی خدا امشب تو از درد درونم آگهی
      بسته راه از چار سو بر من تو خود بگشا رهی

      ای پناه بی پناهان ای خدای جلیل 
      ای که ره گم کردگان راهم چراغی هم دلیل
      بسته ام بر لطف تو از رشته جانم دخیل
      تو خداوند جلیل استی و منعبد ذلیل  
      بارغم بر روی دوشم گشته چون کوهی ثقیل
      یاریم فرما که مهمان تو در این خانه ام
      باز کن راهی بسویت بر من و دردانه ام

      کعبه امشب رکن دین را در بغل بگرفته ای  
      مرشد روح الامین را دربغل بگرفته ای
      اصل قرآن مبین را در بغل  بگرفته ای
      جان ختم المرسلین را در بغل بگرفته ای
      هستی هست آفرین را  در بغل بگرفته ای
      شیر حق حبل المتین را در بغل بگرفته ای
      قبله دل کعبه اهل یقین است این پسر
      منجی عالم امیرالمومنین است این پسر

      این همان دست خدا جان محمد حیدر است
      این همان آئینه حسن خدای داور است
      این همان شیرخدا شمشیر فتح خبیر است
      این علی یعنی تمام هستی پیغمبر است
      این ز وصف و مدح عقل و درک ما بالاتر است
      باطن است و ظاهر است و این ها همه آخر است
      این مقام و زمزم و حجر و حجر سعی و صفاست
      پیشوای مسلمین و جانشین مصطفی است

      در کنار بیت جانش با دعا دمساز شد
      ناگهان پیدا ز رب البیت این اعجاز شد
      دامن دیوار چون چاک گریبان باز شد
      روح کعبه بر فراز کعبه در پرواز شد
      بر فلک از خشت خشت کعبه این آواز شد
      کین بنا ز آغاز بر فرزند تو آغاز شد
      ای حجر عاشق صفا طالب ، حرم پروانه ات
      ادخلی یا فاطمه بگذار پا در خانه ات

      تا نهان در کعبه شد آن سر سارار قدم 
      کعبه بیش از پیش شد با مقدم او محترم
      باز دیوار حرم از امر حق آمد بهم
      دیگر اینجا کس نمیداند چه شد حتی حرم
      فاطمه بود و علی بود و خدای ذوالکرم
      کارناید از کلام و صفحه و دست و قلم
      عقل مجنون و قلم عاجز زبان گنگ است و لال
      کس نمیداند چه شد جز ذات پاک ذوالجلال

      کس نمیداند چه شد جز ذات دادار علی
      کعبه میگردد گرد شمع رخسار علی
      از حرم برعرش میتابد انوار علی
      آفرینش داشت در سر شوق دیدار علی
      شد خدا در خانه خود میهماندار علی
      بود ذکر حق بر لب های گهر بار علی
      سنگ های کعبه می گفتند با صوت جلی
      یا علی و یا علی و یا علی و یا علی

      ای حرم را قبله ای ارواح را جان یا علی
      ای گدای سائلت فردوس و رضوان یا علی
      ای خدا را در شب میلاد مهمان یا علی
      ای به روی دست احمد خوانده قرآن یا علی
      کیستی تو پاکتر از جان پاکان یا علی
      کیستم من (میثم) آلوده دامان یا علی
      هر که هستم خاک درگاه محبان توام
      تو امام و رهبر من ، من ثنا خوان توم

      غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت مولا امیرالمومنین (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 23 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت مولا امیرالمومنین (علیه السلام)


      می‌شود غرق آفتاب شدن
      ظرف یک ثانیه شراب شدن
      
      صد و ده‌سال از شراب نجف
      می‌شود خورد تا خراب شدن
      
      بسکه بخشیدی از کرم چه کنم
      من به غیر از خجالت آب شدن
      
      در دعاهای ما به حقّ علی‌ست
      شرط اصلیّ مستجاب شدن
      
      ما نداریم حاجتی غیر از
      خاک نعلین بوتراب شدن
      
      خاک ما از نجف سرشته شده
      نوکرت جان به کف سرشته شده
      
      زیر پایت مناره باید ساخت
      منبری از ستاره باید ساخت
      
      تن ندادی به بند قنداقه
      بند را پاره پاره باید ساخت
      
      مانده‌ام که در خور نامت
      چند تا استعاره باید ساخت
      
      کعبه هم رو سوی تو آورده
      قبله را پس دوباره باید ساخت
      
      از پی این و آن نباید رفت
      از کلام تو چاره باید ساخت
      
      ای که گفتی «فمن یَمُت یَرنی»
      یا علی یا علی تو عشق منی
      
      سجده‌ی بی‌شمار می‌کردی
      تا سحر ذکر یار می‌کردی
      
      تو امیر دو عالمی به تنت
      جامه‌ی وصله دار می کردی
      
      بانی سفره‌های افلاکی
      نان جو اختیار می‌کردی
      
      خانه‌ات ساده بود مثل خودت
      از تجمّل فرار می‌کردی
      
      تا به زهرا سلام می‌دادی
      دل او را بهار می‌کردی
      
      او به تو افتخار می‌کرد و
      تو به او افتخار می‌کردی
      
      السّلام ای امام آقا جان
      یا أبانا سلام بابا جان
      
      پر مهیّاست بام می‌خواهند
      این خلایق امام می‌خواهند
      
      قرن‌ها عصرها تمام بشر
      از ولایت پیام می‌خواهند
      
      این جماعت کنار ایوانت
      یک جواب سلام می‌خواهند
      
      پس مزن گوشه ای مرا آقا
      که سلاطین غلام می‌خواهند
      **
      ما همه در قَرَن بزرگ شدیم
      با ولا مرد و زن بزرگ شدیم
      
      اگر امروز آبرو داریم
      با علی داشتن بزرگ شدیم
      
      ذرّه اما به یُمن نوکری‌ات
      بین هر انجمن بزرگ شدیم
      
      وطن ما نجف بُود اینجا
      همه دور از وطن بزرگ شدیم
      
      با غلامیّ خانواده‌ی تو
      با حسین و حسن بزرگ شدیم
      
      ما قبیله قبیله - نسل به نسل
      بین سینه‌زدن بزرگ شدیم
      
      آه قبر و قیامتم با تو
      روز محشر شفاعتم با تو
      
      صوت قرآن چنان بلند شده
      وحی از این زبان بلند شده
      
      خبر بوسه‌ی لب قاری
      در زمین و زمان بلند شده
      
      از میان طَبَق صدای سری
      وسط دشمنان بلند شده
      
      با لب سنگ‌خورده قرآن خواند
      پس چرا خیزران بلند شده
      
      بر روی پنجه‌های خود طفلی
      وسط کودکان، بلند شده
      
      خواهرش چاک زد گریبان را
      شیون دختران بلند شده
      
      آتشی ریخته در این قلبم
      زینب و چشم‌های نامحرم
      
      محمد جواد پرچمی


*********************    

      کبوتر دل من بی قرار می چرخد
      به دور گنبد آن شهریار می چرخد
      
      کسی کنار من انگار یا علی دم داد
      دوباره روی لبم نام یار می چرخد
      
      همیشه سینه به سینه حکایت مِهرش
      میان مردم این روزگار می چرخد
      
      حکایت لب تیغ و فرار یک لشگر
      همین که در کف او ذوالفقار می چرخد
      
       شروع می شود این شعر و لکنتم، تو ببخش
      زبان به مدح تو بی اختیار می چرخد
      
      که مشق نام علی کار این زمینی نیست
      حریف مدح تو علامه ی امینی نیست
      
      هر آنکه گم شده مولا به راه محتاج است
      چنان که شام سیاهی، به ماه محتاج است
      
      به ذکر نادعلی من همیشه محتاجم
      همیشه سینه ی زخمی به آه محتاج است
      
      ز باز کردن چشم تو صبح معنا شد
      که تیره ی دل شب بر پگاه محتاج است
      
      گرفته دست فلک گوشه ی عبای تو را
      چو کودکی که به یک سرپناه محتاج است
      
      مرا به یک ثمن بخس هم شده تو بخر
      که شاه هم به غلام سیاه محتاج است
      
      ببخش! پادشه بی نیاز یعنی تو
      رکوع و بخشش بین نماز یعنی تو
      
      ملک ز خاک نجف دُرّ ناب حاضر کن
      ذبیح بر قدم بوتراب حاضر کن
      
      دخیل باده ی ساقی نما دو دست مرا
      برای مستی دائم شراب حاضر کن
      
      برای دیدن چشمش چقدر دلتنگم
      برام عکسی از او بین قاب حاضر کن
      
      دوباره سوی نجف میروم خدا را شکر
      برای بدرقه یک کاسه آب حاضر کن
      
      شدیم میثم تمار، حضرت مولا!
      برای این سر ما هم طناب حاضر کن
      
      که سر فِدای لب تیغ و رزم صفینش
      و عالمی به فدای تراب نعلینش...
      
      محسن حنیفی 

*********************


      روح والاي تو از جنس خدا ميباشد
      نفَس سينه ي تو عقده گشا ميباشد
      
      نخ سجاده ي تو شهپر جبرائيل است
      چين پيشانيِ تو قبله نما ميباشد
      
      از تو ميخواست خدا تا كه بماني چندي
      كه حساب تو در اين خانه جدا ميباشد
      
      فارغيم از هوس سِير خيابانِ بهشت
      خاكِ زير قدمت جنت ما ميباشد
      
      سائلي آمده و از تو كرم ميخواهد
      اي كه انگشتر تو فكر گدا ميباشد
      
      دل ما را بشِكن گوهر اگر ميخواهي
      سيّدي امر نما قنبر اگر ميخواهي
      
      هم نشينت شرف و عزت موسا دارد
      هم ركابت نفس حضرت عيسا دارد
      
      هر كه گرديد گرفتار خم گيسويت
      در گره باز نمودن يدِ طولا دارد
      
      عرقي كه سر پيشاني تو حلقه زده
      پايِ هر نخل رطب قدرت دريا دارد
      
      چاهِ آبي كه خودت وقفِ يتيمان كردي
      هرچه دارد ز سرْ انگشت تو مولا دارد
      
      بي سبب نيست كه با تيغ دو سر ميجنگي
       چون به يك قبضه تولا و تبرا دارد
      
      نام تو زينت دنياست خدا ميداند
      نقش انگشتر زهراست خدا ميداند
      
      مِنّتِ زلف تو دارم كه گرفتارم كرد
      گوهر مهر تو اينگونه خريدارم كرد
      
      كافري بيش نبودم عَلَوي ام كردي
      نفس عشق شما بود كه بيدارم كرد
      
      كار و بار دلم از مِهر شما سكه شده
      عاقبت عشق ، مرا شُهره ي بازارم كرد
      
      تا قيامت به خدا گردن من حق دارد
      آن كسي را كه سر كوي تو بيمارم كرد
      
      سايه ي لطف خودت را ز سرم كم نكني
      بركت سايه ي تو لايق دربارم كرد
      
      كيميايي بنما تا زرّ نابم سازي
      اربعيني بطلب تا كه شرابم سازي
      
      اي علمدار خدا صاحب شمشير دو سر
      اسدالله ترين اي زرهِ پيغمبر
      
      هر كسي در پي آن است به جايي برسد
      سر نهادن به كف پاي تو  ما را خوشتر
      
      يكي از پا به ركابان حريمت حمزه
      گوشه اي از سَكَنات و وَجَناتت جعفر
      
      ضربه اي را كه تو در غزوه ي احزاب زدي
      از عبادات ملك، جن و بشر سنگين تر
      
      كس جلودار تو اي حيدر كرار نبود
      شاهد قدرت بازوي تو باب الخيبر
      
      بي سبب نيست كه عباس زره ميپوشد
      در دلِ علقمه ميگفت اناابن الحيدر
      
      يل شمشير زن قطب جهان ميباشي
      اسدالله زمين شير زمان ميباشي
      
      قامتي نيست كه در پيش قدت تا نشود
      ملكي نيست كه تا پيش قدت پا نشود
      
      به خداوند قسم دور حريمت مريم
      گر نيفتد ز نفس مادر عيسا نشود
      
      زدي از كعبه برون تا كه بدانند همه
      كعبه ي دل وسطِ كعبه ي گِل جا نشود
      
      هر كسي قنبرتان را به تمسخر گيرد
      به زميني تو بكوبيش دگر پا نشود
      
      تا كه تو آب بر اين نخل رطب ميريزي
      خار اين نخل محال است كه خرما نشود
      
      هر كسي خادم دربار تو در عالم نيست
      ميتوان گفت كه از سلسله ي آدم نيست
      
       علي اكبر لطيفيان

********************* 

      دوران غربت نبوی سر رسیده است
      بهر نبی وصی نه برادر رسیده است
      
      عین هم و لسان هم و چهره ی همند
      مولا رسیده یا که پیمبر رسیده است
      
      یک رودخانه از دل جنت خروش کرد
      حالا رجب به ساقی کوثر رسیده است
      
      استاد انبیای الهی است مرتضی
      پیغمبری اگر چه به آخر رسیده است
      
      اصلا بعید نیست خدا جلوه گر شود
      از بیت حق خدای مصور رسیده است
      
      او آمده که بنده به حق رو به رو شود
      وقتش رسیده است یدالله رو شود
      
      آقای من کسی است که مهر الست داشت
      پیش از شروع خلقت ذرات هست داشت
      
      با اینکه سجده کرد خدا را تمام عمر
      در عهد خویش آن همه حیدر پرست داشت
      
      یک لحظه ذکر از لب مولا نمی نشست
      شصت و سه سال یکسره با خود نشست داشت
      
      از کشته پشته ساخته  یک ضربه ذوالفقار
      از بس که در نبرد ، علی ضرب شصت داشت
      
      وقت نماز هم کرمش کار می کند
      انگشتری به سائلش ایثار می کند
      
      این شمع با شکوه دلیرانه ی خودش
      عاشق شد است عاشق پروانه ی خودش
      
      ساقی کوثر است و نخورده  است هیچ وقت
      جز از سبو و ساغر و پیمانه ی خودش
      
      خوابیده زیر سایه ی نخلی ابوتراب
      بر خاک بر اریکه ی شاهانه ی خودش
      
      او عقل اول است که اصحاب عقل را
      تبدیل کرده است به دیوانه ی خودش
      
      پیغمبر است حیدر و حیدر پیمبر است
      در کعبه پا گذاشته بر شانه ی خودش
      
      هر کس به سمت خانه ی حق می کند نماز
      می ایستد علی به سوی خانه ی خودش
      
      ای ماه نو دمیده کمی از خودت بگو
      وقت اذان رسیده کمی از خودت بگو
      
      تا در بیاوری ز دو عالم دمار را
      از فاطمه طلب بنما ذوالفقار را
      
      وقتی که پای تیغ تو باشد وسط دگر
      دست کسی نمی کشد این اقتدار را
      
      سربند تو همین که شود دستمال زرد
      ترجیح می دهند به ماندن فرار را
      
      تیغ کج تو در همه ی عمر کج نرفت
      یوم الحساب می کند این کارزار را
      
      ای کوه ما به دامنه ات تکیه داده ایم
      از دامنت تکان مده گرد و غبار را
      
      در سایه سار امن تو بودن سعادت است
      مردن برای عاشقت عین شهادت است
      
      ما را گدای سفره نانت نوشته اند
      یعنی همیشه بر سر خوانت نوشته اند
      
      ابروت ذوالفقاری و مژگان تو خدنگ
      ما را اسیر تیر و کمانت نوشته اند
      
      در چاه های کوفه شبیه کبوتران
      مهمان چشم اشک فشانت نوشته اند
      
      تو آن چنان کریمی و من این چنین گدا
      اصلا مرا چنین و چنانت نوشته اند
      
      در بارش بلا و در ایام فتنه ها
      ما را به زیر چتر امانت نوشته اند
      
      تو آمدی که رنج بشر مختصر شود
      سادات فاطمی زمین بیشتر شود
      
      آیات مؤمنون لبت را شنیده ایم
      جز احترام پاسخ آن را ندیده ایم
      
      پیغمبر خدا به لبت بوسه بوسه زد
      اوصاف گریه کردنشان را شنیده ایم
      
      تاریخ را ورق زدم و چند سال بعد
      حالا به ماجرای حسینت رسیده ایم
      
      حالا به ماجرای همان خواهری که گفت
      دیگر بس است قاری قرآن بریده ایم
      
      از صبح لا به لای اهالی شهر شام
      بر شانه بار طعنه و تهمت کشیده ایم
      
      با چوب خیزران لب ارباب پاره شد
      حرف از غنایم و دو عدد گوشواره شد
      
      سعید پاشازاده

*********************


      و خداوند علی گفت و چنین خلقت کرد
      و تو را در دو جهان آینه ی حیرت کرد
      
      در دل کعبه نشستی و دلش روشن شد
      کعبه حاجی شد و آماده ی چرخیدن شد
      
      بی سبب نیست که در قلب همه جا داری
      آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
      
      کعبه شد حاجی و شد مست و چه احرامی بست
      «پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
      
      بی سبب نیست که آرام و قرار همه ای
      تو همان صورت ظاهر شده ی فاطمه ای
      
      دو سه روز است جهان دور زمین می چرخد
      عالمی حلقه شده دور نگین می چرخد
      
      دلش از شادی دیدار تو پر زد کعبه
      نتوانست که در پوست بگنجد کعبه
      
      روح از سوی همه بوسه به بازویت زد
      فاطمه بنت اسد شانه به گیسویت زد
      
      شانه زد بنت اسد، دید که هر رشته ی مو
      لا الهی است که دارد به لبش: الا هو
      
      باز شد کعبه دلش از لب خندان شما
      سینه چاکی چه میآید به محبان شما
      
      کعبه یک سنگ نشان بود، تو جانش دادی
      قلب این سنگ نشان را تو نشانش دادی
      
      ساغر عشق به دست تو فقط میآید
      هر که عاشق شده پای تو وسط میآید
      
      ساقیا تا که سر زلف تو را شانه زدند
      «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»
      
      بین هر حلقه ی مو حلقه ی مستان تواند
      این جماعت همه الله پرستان تواند
      
      دست نامحرم از آن چین و شکن کوتاه است
      سر این رشته فقط وصل به وجه الله است
      
      آن سر رشته گره خورده به جان و دل ما
      تا که بستند، گره وا شده از مشکل ما
      
      چشم وا کردی و نوری ازلی پیدا شد
      مثل این فاطمه، آن فاطمه هم شیدا شد
      
      جامه یک بار به احرام تو بستن بس نیست
      جام در راه تو یک بار شکستن بس نیست
      
      حشر، چون حجر عدی با کفنی چاک خوش است
      مست در محشر تو سر زدن از خاک خوش است
      
      حجر، یوسف شد و از چاه درآمد انگار
      وسط روز ببین ماه در آمد انگار
      
      باید اینگونه به عشق تو هوایی باشد
      وقتی عاشق نوه ی حاتم طایی باشد
      
      قبر یک بار به عشق تو چشیدن کم بود
      آخر این کشته ی عاشق پسر حاتم بود
      
      نه به حاتم، به غلامی درت می نازد
      او کریمی است که بیش از دگران می بازد
      
      مثل او کاش شهیدان دمشقت باشیم
      چند نوبت همگی کشته ی عشقت باشیم
      
      محو در نقش جهانم، نجف آبادم کن
      پاک کن نقش جهان از دلم آزادم کن
      
      قاسم صرافان

*********************


      بازهم آمد شب حیران شدن
      وقت جنون وقت پریشان شدن
      
      شکر نوشتم برای دلم
      آئینه ای گوشه ی ایوان شدن
      
      کار من و حضرت جبرئیل شد
      تا به ابد دست به دامان شدن
      
      پرده بر افتاده خدا خواسته
      با همه ی خویش نمایان شدن
      
      تازه از امروز به پیغمبران
      واجب عینی ست مسلمان شدن
      
      فصل شراب است به ما واجب است
      قبله ی ما ابن ابی طالب است
      
      هست مرا حسرت تمارها
      شیعه شدم شیعه ی این دارها
      
      مادر من تا که مرا شیر داد
      ناد علی خوانده مرا بارها
      
      نام تو گفتیم بزرگی کنیم
      سایه ی گل هست بر این خوارها
      
      ما نه فقط ریخته پیغمبران
      پیش کش تو سر و دستارها
      
      تا که پیمبر شب معراج دید
      روی تو را در همه تالارها
      
      بر لب او نام تو سوگند شد
      نام تو چو نام خداوند شد
      
      کعبه گرفته به کفش جان خویش
      خاک شده خاک سلیمان خویش
      
      صاحب خانه به در خانه بود
      کعبه پس از این شده مهمان خویش
      
      با همه بت های خودش سجده کرد
      بر قدم حضرت سلطان خویش
      
      کعبه به خود گفت که آخر رسید
      آنکه تو را ساخته دربان خویش
      
      باید از این راه نیاید امیر
      راه گشا راه به دستان خویش
      
      کعبه قدم بر سر افلاک زد
      پیش علی سینه ی خود چاک زد
      
      تا رخت ای ماه پدیدار شد
      یوسف یعقوب گرفتار شد
      
      کعبه فقط خاک و گل سنگ بود
      آمدی و معدن اسرار شد
      
      کعبه در آغوش زمین خواب خواب
      با نفس قدس تو بیدار شد
      
      کعبه نمی خواست که بیرون شوی
      چشم نبی دیده و ناچار شد
      
      کعبه در بسته ی خود باز کرد
      معنی توحید پدیدار شد
      
      آمدی از عرش خبر می رسد
      تن تنه ی کیف بشر می رسد
      
      وقت نبردت شد و پروردگار
      باز به وجد آمد از این تار و مار
      
      مانده ام اینجا که تویی وقت رزم
      یا که خدا آمد در کارزار
      
      وای که حتی ملک الموت هم
      میکند از پیش نگاهت فرار
      
      پشت ندارد ضرحت پشت تو
      نیست به جز یک سر سنگ مزار
      
      خصم به میدان نزده شد دو نیم
      به به از این حیدر و این ذوالفقار
      
      نقش به پیشانی تو فاطمه است
      ذکر رجز خوانی تو فاطمه است
      
      نیست غمی شوق شما تا که هست
      هست گدا سفره ی آقا که هست
      
      گفت به مجنون که چه داری برو
      گفت که در این دل غم لیلا که هست
      
      هرچه بلا هست چه غم باک نیست
      بر سر ما سایه ی مولا که هست
      
      پیش تو گیریم نداریم جا
      خب قسم حضرت زهرا که هست
      
      خصم کجا و حرم دخترش
      بر سر آن پرچم سقا که هست
      
      شکر امیر آمد و نعم الامیر
      دست تهی آمده دستم بگیر
      
      آنکه سری پای شما داشته
      آبرویی در همه جا داشته
      
      با تو حسینی حسنی زاده ایم
      با تو دل ما همه را داشته
      
      دست سر جمع یتیمان بکش
      خانه ات از قبل گدا داشته
      
      حق بده  آقا به دلم سوخته
      حسرت ایوان طلا داشته
      
      حال مرا هرکه چنین دید گفت:
      آرزوی کرببلا داشته..
      
      قسمت او شد به نجف بال زد
      آنکه براتی ز رضا داشته...
      
      آمدم ای شاه پناهم بده
      خط امانی ز گناهم بده...
      
      حسن لطفی

*********************


      حرف دل است آمده و رد نمی شود
      او بوده است پس علی آمد نمی شود
      
      کعبه مکان جلوه ی او باشد و زمان
      هرگز به روح جاری او سد نمی شود
      
      صد بار اگر که کعبه شکافد به مقدمش
      هرگز ز کار خویش مردد نمی شود
      
      آغوش را برای علی باز کرد و گفت
      مولا بیا اگرچه که معبد نمی شود
      
      قرآن بخوان حقیقت قرآن به غیر تو
      رحلی به غیر دست محمد نمی شود
      
      ای عقل لقمه قد دهانت بگیر، شعر
      از چون تویی به وصف علی بد نمی شود؟
      
      جوهر تمام گشت و نشد مدح او شروع
      شاعر شکست تا بنویسد نمی شود
      **
      تو بارها به جلوه ی پیغمبر آمدی
      هر دوره ای به کسوت یک رهبر امدی
      
      بعد از هزار جلوه ی پیغمبرانه ات
      آقا چه طور شد که خودت آخر امدی
      
      آیا برای یاری پیغمبر امین
      خورشید من ز مشرق کعبه برآمدی
      
      یا که به عشق دیدن زهرا تو چند سال
      قبل از نزول رایحه ی کوثر امدی
      
      ای ماه چارده چه شد این ماه هفتمین
      یک شب تو زودتر ز همیشه درآمدی
      
      فصل بهار آمده تو مثل سال قبل
      امسال هم به باغ خدا نوبر آمدی
      
      بالاترین عیار، عیار سرشت توست
      یعنی که در تمام خلایق سرآمدی
      
      ای میهمان یک دو شب خانه ی خدا
      دیر آمدی اگرچه ولی حیدر آمدی
      **
      افتاده ام به گوشه ای از رهگذارتان
      اوجم دهید تا که شوم خاکسارتان
      
      اصل و اصالت من از اول اصیل بود
      اصلاً خدا سرشته مرا از غبارتان
      
      هرچند دورم از تو، عجیب است، چون دلم
      حس می کند نشسته کناری کنارتان
      
      چیزی برای عرضه ندارم به ساحتت
      آقا دل شکسته می آید به کارتان؟!
      
      خرما فروش کوچه و بازار می شوم
      شاید به جرم عشق شوم سر به دارتان
      
      ای ناشناس نیمه شب کوچه های شهر
      یک تکه نان به ما بده از کوله بارتان
      
      میلش دگر به هیچ بهشتی نمی کشد
      هرکس نشسته کنج بهشت مزارتان
      
      شرمنده ایم، بی خبریم ای بزرگوار
      از اخرین امانتتان، یادگارتان
      **
      ای بانی وجود من از ابتدا علی
      وی کار من به دست تو تا انتها علی
      
      از باقی سرشت توام یعنی از ازل
      کز خانواده ی توام ای مرتضی علی
      
      همسایه ی خدایی و در سایه ی شما
      پر می کشم به ساحت قدس خدا علی
      
      هر جا که امر می کنی انجا خوشیم ما
      حالا بهشت یا که جهنم، کجا علی؟
      
      خورشید بی تبسم تو نقطه ای سیاه
      باغ است بی ترنم تو بی صفا علی
      
      دریاست از لطافت لطف شما لطیف
      کوه است از صلابت تو روی پا علی
      
      دریا شدند این همه قطره به عشق تو
      مواج و در تلاطم ذکر تو یا علی
      
      محسن عرب خالقی

*********************


      کاش در پرتو این ماه بزرگم بکنند
      زیر نور ولی الله بزرگم بکنند
      
      آمدم خاک قدوم شه لولاک شدم
      تا که با نوکری شاه بزرگم بکنند
      
      این مسیری ست که مردان خدا طی کردند
      کاش میشد که در این راه بزرگم بکنند
      
      از بزرگان فقط از شأن علی پرسیدم
      خواستم عاقل و آگاه بزرگم بکنند
      
      نیتم شیعه شدن بوده نمی خواسته ام
      بی علی باشم و گمراه بزرگم بکنند
      
      از پدر مادر خود خواسته ام پای علی
      نوکر و ذاکر و مداح بزرگم بکنند
      
      خاک زیرقدم یار شدن خوشبختی ست
      شیعه حیدر کرار شدن خوشبختی ست
      
      ساقیا باده ده بوالحسن آمددنیا
      همسر فاطمه آقای من آمد دنیا
      
      مادرش بنت اسدبوده اسد یعنی شیر
      شیری از دامن یک شیر زن آمد دنیا
      
      آمده طعم مناجات به لبها بدهد
      یوسفا یوسف شیرین دهن آمد دنیا
      
      صاحب تیغ ولایت اسدالله، علی
      کوه ایمان شه شمشیر زن آمد دنیا
      
      مرحبا تیغ بیانداز بکن قبرت را
      قاتل تو یل خیبر بکن آمددنیا
      
      هرچه بت بود به یکباره به خود لرزیدند
      شاه مردان تبر بت شکن آمد دنیا
      
      عالم عشق پراز نور خداوند شده
      فاطمه بنت اسد صاحب فرزند شده
      
      پسری زاده که هر دم زخدا دم بزند
      به رخ دشمن حق سیلی محکم بزند
      
      آنکه در روز ازل مهر رسالت را او...
      با دو دستش به سر شانه آدم بزند
      
      جای دارد که به یمن شب میلاد علی
      فاطمه بنت اسد طعنه به مریم بزند
      
      شیرحق آمده بادست یداللهی خویش
      به سر بیت خدا بیرق و پرچم بزند
      
      جزعلی  هیچ کسی نیست که در بیت الله
      پای بر شانه پیغمبر اکرم بزند
      
      آمده ساقی آن کوثر والایی که
      قطره اش طعنه به صد چشمه زمزم بزند
      
      او همانیست که همسفره خاتم بوده
      سالها قبل تر از خلقت آدم بوده
      
      خواهی عاشق بشوی حرف ز دلدار بزن
      باده از ساغر مستانگی یار بزن
      
      دوست داری که خدا شاه جهانت بکند
      بوسه بر خاک درِ حیدر کرار بزن
      
      روز محشر اگر از هول جزا می ترسی
      در قنوت اسم علی را همه دم جار بزن
      
      دوست داری به بهشت ازلی خیره شوی؟
      عکس ایوان نجف را سر دیوار بزن
      
      دوست داری که شوی وصله نعلین علی
      باده از جام می میثم تمار بزن
      
      یوسفان مشتری عشق علی اند تو هم
      با کلاف دل خود سر، سر بازار بزن
      
      سر بازار خریدار علی فاطمه است
      شک نکن حیدر کرار علی فاطمه است
      
      کوه اگر خم شود آقا بخدا حق دارد
      پیش پاهای تو مولا بخدا حق دارد
      
      زیر نعلین تو ای ماه قمر های جهان
      آسمان پاشود از جا بخدا حق دارد
      
      این دم و این نفسی را که تو داری آقا
      خادمت گشته مسیحا بخدا حق دارد
      
      یا علی گفت و بیانداخت عصارا موسی
      گرمریدت شده موسی بخدا حق دارد
      
      هر کسی دیده تو را عاشق رویت شده است
      این میان حضرت زهرا بخدا حق دارد
      
      نام تو قلب شجاعان عرب را لرزاند
      پس در آن معرکه سقا بخدا حق دارد
      
      از تب نام تو شیران عرب می لرزند
      همه از واژه قتال العرب می ترسند
      
      وای اگر از می کوثر لب خود تر بکنی
      با دم فاطمه خون بر دل لشگر بکنی
      
      نظری کن که همه لشگریان می لرزند
      نکند آمده ای روی به خیبر بکنی
      
      جامه زرد که پوشیده ای انگار علی
      آمدی معرکه را عرصه محشر بکنی
      
      ذوالفقار تو لبش باز شده می خندد
      پس تو هم نذر لب وخنده او سر بکنی
      
      تو اراده بکنی عرض و سما لشگر توست
      تو بخواهی همه را مالک و بوذر بکنی...
      
      می توانی ولی از لطف فقط خواسته ای
      پای تیغت همه را بنده داور بکنی
      
      موقع تیغ زدن عرش کف پای تو بود
      به خداوند خدا محو تماشای تو بود
      
      گرچه گویند همه در و گهر می ارزد
      من ولی معتقدم دیده تر می ارزد
      
      آن سوی عرش اگر خانه زهرا باشد
      پابرهنه همه عمر سفر می ارزد
      
      صاحب خانه اگر ساقی کوثر باشد
      ثانیه ثانیه کوبیدن در می ارزد
      
      سر عشاق حلال دم تیغت آقا
      پیش تیغ تو که گفت است که سر می ارزد
      
      کاش ما خاک کف پای تو باشیم علی
      خاک پای تو به صد خرمن زر می ارزد
      
      بوسه برخال تو زد خضر که عمرش ابدیست
      خال لب تو از سنگ حجر می ارزد
      
      نسل درنسل تو همه نورند سند هم دارم
      روی عباس تو آقا به قمر می ارزد
      
      تو اجازه بده در پات فدایی بشوم
      پای ایوان طلای تو خدایی بشوم
      
      مهدی نظری



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت مولا امیرالمومنین (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 23 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)

     حبیب الله چایچیان


      علیست مرغ حق و کعبه آشیانۀ اوست
      حریم عشق پر از دلنشین ترانه اوست
      پس از گذشت زمانها هنوز گوش بشر
      بنغمه های دل انگیز و عاشقانه اوست
      زلال چشمه زمزم کجا و اشگ علی
      صفای این حرم از گریۀ شبانه اوست
      علیست محرم اسرار رب بی همتا
      کلید دار عطابخش هر خزانۀ اوست
      بهشت ماحضر سفرۀ عطای علیست
      جحیم سوزش یک ضرب تازیانۀ اوست
      وسیلۀ کرم ذات حق یدالله است
      خدای هر چه ببخشد علی بهانه اوست
      علی به پلۀ آخر رسید در ایمان
      نبی سراست و علی پا تا بشانۀ اوست
      علی است خانه یکی با خدای بی همتا
      درون بیت خدا زادگاه وخانه اوست
      علی است فرد نمودار خلقت کامل
      که عقل در عجب از خالق یگانه اوست
      مقام صید علی برتر از تفکر ماست
      چو بی نظیر بعالم غم زمانۀ اوست
      تو صید شیرخدا بین که روبهی مکار
      بقصد کشتن زهرا در آستانۀ اوست
      حسان معرف الله شد ولی الله
      چو در تمام صفات علی نشانه اوست

*********************


      مهرشاد واحدی


      قرعه در دایره عشق به نامم افتاد
      یک کبوتر گذرش بر سر بامم افتاد
      طرح انگور نجف باز به جامم افتاد
      گره عشق ، مجدد به کلامم افتاد
      که ز عشق تو شب و روز و سحر می گویم
      " ها علی بشر کیف بشر می گویم"
      تا تو هستی نظر اسپند نمی خواهد که ...
      چایی روضه تو قند نمی خواهد که ...
      دل شیدا شده ام بند نمی خواهد ...
      پیر می خانه تو پند نمی خواهد که ...
      آرزو مانده به دل تا که مسافر باشم
      می رسد عاقبت آن روز که زائر باشم
      می کشد نام تو بر دار جنون عاقل را
      به ضریحت گره بستم دل ناقابل را
      تر کن از روی کرم خشکی این ساحل را
      گوشه چشم تو دارنده کند سائل را
      گوشه چشم تو و این دل ما بسم الله
      هر که دارد هوس صحن تو را بسم الله...
      آنکه در شهر خودش آینه دق می شد
      مات ایوان طلا بین دقایق می شد
      بعد هر ثانیه او بیشتر عاشق می شد
      سختی باورش اینجاست ، که لایق می شد ؟
      آنکه بر پای براتش شده باشد امضا:
      این ضمانت شده است از علی بن موسی
      به خدایی تو سوگند که مولا بشری
      شمع تابنده عشقی و سراسر گوهری
      بده در راه خدایی خدا بال و پری
      تا که در عشق تو جانانه بسوزم سحری
      افتخاریست که دلداده حیدر باشم
      هم غلام علی و نوکر مادر باشم


*********************

      سید علی رکن الدین


      قسیم النار و الجنه محب ات را چه خواهی کرد
      محب ات را بسوزانی محبت را چه خواهی کرد
      تو آقاتر از آن هستی گدایت را برنجانی
      گرفتم اینکه رنجاندی کرامت را چه خواهی کرد
      تو سفره دار احسانی تو بابای کریمانی
      نمی بخشی نمیدانم که عادت را چه خواهی کرد
      قیامت دست آویزی ندارم جز ولای تو
      امید من تویی آقا شفاعت را چه خواهی کرد
      قیامت خوب میفهمم عجب چیزیست حب تو
      تو با آن جلوه ی عشق ات قیامت را چه خواهی کرد
      شنیدم آتش دوزخ نصیب دشمن زهراست
      قسیم النار و الجنه محب ات را چه خواهی کرد

*********************


      حسن لطفی

      کتاب خلقت خود را به نام تو وا کرد
      و با تو هرچه در اندیشه داشت برپا کرد
      خدا هر آنچه که می جست در شکوهت دید
      تو آمدی و خدا خویش را تماشا کرد
      تو را به نام خودش خواند و از تو و خود گفت
      منزه است خدایی که با تو غوغا کرد
      گرفت نقش غبارت زمین و یوسف گفت
      به ناز آمد و خورشید را زلیخا کرد
      نسیمی از نفست را به آسمان بخشید
      و باغ عاطفه ها را سحر شکوفا کرد
      تو بودی آنچه که در سینه داشت طوفانش
      تو بودی آنچه که نوح از خدا تمنا کرد
      تو آمدی و زمین تا به عرش می بالید
      تو آمدی و بهشت آرزوی دنیا کرد
      و دید  جلوه ای از تو کلیم و رفت از هوش
      اگر چه فیض کمی را  نصیب سینا کرد
      تو بودی آنچه که مریم،مسیح را آموخت
      که گفت نام تو و خویش را مسیحا کرد
      دلیل آنچه که بی خانمان ترین شد خضر
      دلیل آنچه که با دودمان یحیی کرد
      قسم به کعبه که در خواب هم نمی دیدت
      حضور گرم تو این خانه را چه گیرا کرد
      که تا قیام قیامت همیشه مجنون ماند
      که تا قیام قیامت طواف لیلا کرد
      خوشا به حال بتی که سه روز پیش تو بود
      خوشا به تخته ی سنگی که با تو احیا کرد
      شکوه چشم نوازت دل نبی را برد
      تویی هر آنچه که در قلب مصطفی جا کرد
      تو را گرفت در آغوش و عاشقانه فشرد
      که با وجود تو خود را دوباره پیدا کرد
      تو آمدی و خودش را خدا به نامت کرد
      تو آمدی و دلت رابه نام زهرا کرد

*********************


      عباس خوش عمل


      نفس جاری و جانپرور عشق است علی
      روح پرواز به بال و پرعشق است علی
      معنی آیه ی جاوید سفرنامه ی نور
      غزل منتخـب دفتــر عشق  است علی
      نور سیال حقیقت ز کران تا به کران
      شورگلبانگ حق از حنجر عشق است علی
      روشنان فلکی را به سراپرده ی غیب
      دردبخش از قدح کوثر عشق است علی
      نکند پند کسی گوش دل عاشــق مـن
      خطبه خوان تا به سر منبر عشق است علی
      عشق تاج سر مردان الهی است اگـر
      به خداوند که تاج سرعشق است علی
      «خوش عمل»راه بسرمنزل عزت نبـرم
      تا نگوید دل من رهبر عشق است علی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 22 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)

      سید حمیدرضا برقعی

      ذره بودم که آفتابم کرد
      خاک پای ابوترابم کرد
      از ازل تا همیشه آینه ها
      محو رخسار آن جنابم کرد
      عقل من می رسید شکر خدا
      جزء دیوانه ها حسابم کرد
      آن قدر روی دست خود ماندم
      تا ید الله انتخابم کرد
      عشق او گاه آتشم می زد
      غم دوری اش عذابم کرد
      در نجف سینه بیقرار از عشق
      گفت «لا یمکن الفرار» از عشق
      زخمی ام التیام می خواهم
      التیام از امام می خواهم
      السلام علیک یا ساقی
      من علیک السلام می خواهم
      گاه گاهی کمی جنون دارم
      من جنونی مدام می خواهم
      من نمکدان شکسته ام آقا
      بی مرامم، مرام می خواهم
      لحظه ی مرگ چشم در راهم
      از تو حُسن ختام می خواهم
      در نجف سینه بیقرار از عشق
      گفت «لا یمکن الفرار» از عشق

*********************


      محمد سهرابی

      شد ز نام دگران گرچه مُكَدَر گوشم
      خورد از نام علی قند مُكَرر گوشم
      هركسی نام تورا بُرد شنیدم به دو گوش
      میبرد فیض زبان را دو برابر گوشم
      گوش اِستاده ام از كودكی ام نام تورا
      زان اقامه كه ز لب ریخت پدر در گوشم
      گوش چپ نیست كم از راست كه در میلادم
      دو سِری خورده مِی از نام علی هر گوشم
      من ز هر لب طلب نام علی داشته ام
      نیست امروز بدهكار كسی گر گوشم
      نامِ آن تیغِ پُر از آب به گوشم خورده است
      گوش مالی نشد این وضع كه شد پَر گوشم
      بیتی از "قصری"ِ شیرین سخن آمد در یاد
      كه از آن بیت به شوق تو سراسر گوشم
       قصری"از شوق غلامی شده یك پارچه گوش
      قنبری كو كه دو صد حلقه كُنَد در گوشم

*********************


      مهدی نظری


      شیعه با عشق علی همواره عزت داشته
      با ولای مرتضی رمز هدایت داشته
      هرکسی که شیعه مولاست خورده شیر پاک
      خوش به حالش از همان اول سعادت داشته
      حیدر کرار آقائیست که مثل نبی
      بر پیمبرهای قبل از خود ولایت داشته
      در خدایی بودنش این بس که در ماه رجب
      در میان خانه کعبه ولادت داشته
      چند باری بند قنداق خودش را پاره کرد
      از همان طفلی علی نیرو و قدرت داشته
      کل عالم یک طرف شمشیر حیدر یک طرف
      "لافتی الا علی"یعنی شجاعت داشته
      شیعه حیدر همیشه برلبش ذکر علیست
      اینچنین در نامه اعمال عبادت داشته
      شیعه حیدر که باسنی ندارد دوستی
      چونکه باسلمان و با قنبر رفاقت داشته
      گفت پیغمبر فقط مولای بعد از من علیست
      هر کسی که منکر او شد حماقت داشته
      او امیرالمؤمنین و ما یقیناَ مؤمنینم
      شکر حق او بر سرما دست رحمت داشته
      حضرت صادق پس از صوم وصلاة خویش بر
      چارمرد و چار زن نفرین و لعنت داشته
      لطف زهرا بوده که درسایه سار حیدریم
      تا علی داریم از هر ملتی بالاتریم
      تا علی داریم هر دم ذکر ما یافاطمه ست
      تا علی داریم محشر شافع ما فاطمه ست
      تا علی داریم با سلمان برادر می شویم
      با دعای زینبش مقداد و بوذر می شویم
      سنی از شأن ومقام مرتضی آگاه نیست
      راه بی عشق علی که آخرش الله نیست
      راه بی عشق علی آخر به شیطان می رسد
      راه بیراهه ست وآخرهم به زندان می رسد
      هر مسلمانی که جزو منکران حیدر است
      حتم دارم این مسلمان از یهودی بدتر است
      بی علی صوم و صلاة و هر دعا بی فایده ست
      حافظ قرآن شدن بی مرتضی بی فایده ست
      چونکه قرآن حقیقی روح و جان مصطفاست
      ازهمان اول وصی و نفس احمد مرتضاست

*********************


      محمد هاشم مصطفوی


      شکر خدا که نام علی در اذان ماست
      ما شیعه ایم و عشق علی هم از آن ماست
      ذکر علی عبادت مختص شیعه است
      این اسم اعظم است که ورد زبان ماست
      با هر نفس علی شده ذکر لبم مدام
      این " یاعلی " همیشه رفیق لبان ماست
      از " یاعلی " زبان و دهان خسته کی شود؟؟
      اصلاً زبان برای همین در دهان ماست
      دنیا و آخرت بخدا نیست جز علی
      بغض علی جهنم و حبّش جنان ماست
      ما را گمان کنم ز علی آفریده اند
      عشقش سرشته در گل ما، بند جان ماست
      ما شیعه زاده ایم، خدا را هزار شکر
      این شیعه زادگی شرف خاندان ماست
      ما عاشق علی شده ایم و بدون شک
      این هم ز پاکدامنی مادران ماست
      ما را چکار غیر علی را؟؟؟ فقط علی
      آری علی علی بخدا آب و نان ماست
      پیرم که سایه اش همه دم مستدام گفت:
      عشق علی همیشه و هرجا نشان ماست

*********************


     خلیلی ذکاوت


      جستجو در جو مکن؛ از جو، صدف نتوان گرفت
      وانگهی از هر صدف دُرّ نجف نتوان گرفت
      می دهد مرجان به دریا دل، دل دریا، ولی -
      جز کف دستی حباب از دست کف نتوان گرفت
      بی غدیر این برکه ها باریکه ای بی برکت اند
      نَم هم از نوکیسه های ناخلف نتوان گرفت
      بلبلا! بیهوده می گردی؛ سراغ باغ را -
      از بیابان های بی آب و علف نتوان گرفت
      مادرم با مهر مولایم مرا قنداق کرد
      تا قیامت از من این شور و شعف نتوان گرفت
      هر دلی در گیر و دار اوست؛ با او یا بر او
      پرچم این جا رو به باد بی طرف نتوان گرفت
      او عقاب عرصه ی عقباست؛ از دید عقاب
      هر شکاری را در این دنیا هدف نتوان گرفت
      بال بر بام ازل گسترد و تا شام ابد
      این شکوه و شوکت و شأن و شرف نتوان گرفت
      در صف محشر، چنان گِردِ شفاعت خانه اش
      محشری دیگر به پا گردد، که صف نتوان گرفت
      آن چنان که دادِ گُل را از خزان نتوان ستاند
      خون بهای لعل را هم از خزف نتوان گرفت
      می زنی بر آب و آتش، باد امّا هر چه برد -
      بازپس، ای خاک، با اشک و اسف نتوان گرفت
      مستی موعود! کی دور تلافی می رسد؟
      بی تو حقی را که از خم شد تلف نتوان گرفت
      دل به دست من قلم داد و سپس خندید و گفت:
      پیش پای عشق غیر از سر به کف نتوان گرفت



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 22 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)

  مجتبی کرمی


      بسته لبخند خداوند به یک خنده ی تو
      شده مشغول مباهات به پرونده ی تو
      هر که یک خط ز عنایات تو را درک کند
      تا که هست عمر برایش شده شرمنده ی تو
      بشری یا که خدا ؟! این شده که فرقی نیست
      بنده ی او شده باشیم و یا بنده ی تو
      عمر یک نوح نیاز است که تفسیر شود
      قدر یک،ثانیه از لحظه ی ارزنده ی تو
      خیبر و بدر و احد که عددی نیست ، بر
      فیض انگشتری رکعت بخشنده ی تو
      دل ما نیز شد از جمله فتوحات سر
      تیغ رحم و غضب ابروی برّنده ی تو
      نحوه ی سلطنتت روی زمین شاهد ماست
      نام حیدر چقدر هست برازنده ی تو

*********************


      روح الله گائینی


      اسم علی خلاصه اسما اعظم است
      هر کس که خواند ناد علی او معظم است
      وقتی خدا برای علی سینه چاک کرد
      حب علی به کل فرائض مقدم است
      عیسی نبود گر  که ولای علی نداشت
      مهر علی مسیح چو عیسی بن مریم است
      موسی شدن به راحتی آب خوردن است
      هر شیعه ای معلم موسی در عالم است
      یک ذره از محبت حیدر مرا بس است
      دنیا بدون ذکر علی در جهنم است
      هر کس فضائل تو شنیده یقین کند
      دنیا برای مدح تو گفتن کم کم است
      من زنده ام به عشق تو یا مرتضی علی
      آقا ارادتم به شما سفت و محکم است
      هر کس ولایتت نبود توی سینه اش
      بالله قسم که هر دو جهانش جهنم است

*********************


      سید مجتبی ربیع نتاج


      چه قدر نام علی یاد علی شیرین است
      چه قدر خواندن یک ناد علی شیرین است
      چشمه فیض تو هر آینه جوشید از تو
      حیف از آنکه تو را دید و ننوشید از تو
      حیف از آنکه نپرسید کنی با خبرش
      یا چو پرسید ،چه پرسید ؟ زموهای سرش
      علم شهریست ندارد چو نشانی بی تو
      که هلاکند فلانی و فلانی بی تو
      من تو را زاهد شب شیر عرب میخوانم
      من تو را معجزه ی ماه رجب می خوانم
      پدر خاک نه بابای یتیمانی تو
      مثل آنان غزل نان  و رطب میخوانم
      نام زیبای تو از ماذنه ها ، عاقبت از
      مکه و مصر،قطر،شام و حلب می خوانم
      یک به یک شرح حکایات و قضاوت هایت
      خط به خط ،علم و یقین ،بهت و عجب میخوانم
      هیچ کس چون تو رها گشته و آزاد نبود
      یچکس چون تو چنین جامع اضداد نبود
      شب معراج که تمثال تو رویت میشد
      او خدا بود که در حال تو رویت می شد
      به غلط هر که تو را خواند خدا ، جا داری
      "آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری"
      به یقین دست خدا بوده به روی سر تو
      مستم از جام رجز های اناالحیدر تو

*********************

      سید محمد بابامیری


      خدا به نام تو کرده ست آسمان ها را*
      که شستشو بدهی چشمه چشمه جان ها را
      به دست های پر از مهر و بی همانندت
      سپرد اداره ی مجموع آسمان ها را
      سپس جهان به تکامل رسید با نورت
      به اوج برد خدا روح ها، روان ها را
      سوار کشتی مقصود کرد ما را، بعد-
      به سمت عشق تو چرخاند بادبان ها را
      برای چاره ی هر کار سخت گویا کرد
      به جمله ی "مددی یا علی" زبان ها را
      به قلب لشکر اهریمنان زدی هر بار
      برید با دم شمشیر تو امان ها را
      بدون تو همه ی کائنات گمنام است
      سپرده دست تو حق، نام ها، نشان ها را
      
      * پانته آ صفایی

*********************


      حامد اهور


      دارم دلی از شوق تو لبریز علی جان
      آه ای تو بهار دل پائیز علی جان
      عالم همه سرمست تو من نیز علی جان
      جان همه عشاق سحر خیز علی جان
      امشب به دل بی سر و پایم نظری كن
      از حاشیه ی قلب سیاهم گذری كن
      رخصت بده از قدر تو یك قدر بخوانم
      رخصت بده در حلقه ی عشاق بمانم
      من طوطیم و جز دم استاد ندانم
      من مشتعل عشق علی ورد زبانم
      ای جان جهان در دل چشمان سیاهت
      ای شمس و قمر مشتری گاه به گاهت
      ای سر زده از مشرق چشم تو اذانها
      بر قله ی توحید تو، توحید نشانها
      ای گمشده ی زلف سیاه تو شبانها
      ای قدر تو مستور در اوج رمضانها
      كی می شود از رفعت قدر تو قلم زد
      باید فقط از وصله ی نعلین تو دم زد
      كی می شود از قدر تو بی پرده بگویم
      از كندن درهای چهل مرده بگویم ؟
      تكبیر بگویم؟ یل سر كرده بگویم؟
      هر معركه ای رفته ، سر آورده بگویم ؟
      من هیچ ندارم كه بگویم چه بگویم ؟
      باید كه بفهمم ز تو چیزی كه بگویم؟
      هی خط زدم و باز نوشتم ولی از سر
        سر می كشد از وصف تو دل بر در دیگر
      از اشك تو احیا شده این نخل تناور
      ای عشق مجسم شده، توحید مصور !
      آهنگ تو دارند زمانها و زمینها
      افلاكی همدم شده با خاك نشینها
      بر دوش نبی رفتی و توحید سرودی
      تو باب نبی بودی وتو راه گشودی
      در كعبه كه می رفت اگر كه تو نبودی ؟
      ای جان پیمبر چه فرازی چه فرودی!
      ای آیه ی تو زینت قرآن محمد
      او جان تو بوده است و تو جان محمد
      ای مسلم اول  شه مردان  مه كامل
      منظومه ی حسن نبی و بحر فضائل
      ای رفته ز جا پای تو هر عارف واصل
      در محضر تو هر چه بخوانیم چه قابل
      یعسوبی و فاروقی و صدیقی و مولا
      ای شیر خدا، فخر نبی، همسر زهرا
      كم بود سپاه تو و بسیار تو بودی
      سردار، نبی بود و علمدار تو بودی
      دشمن شكن عرصه ی پیكار تو بودی
      آری به خدا حیدر كرار تو بودی
      هان تیغ بچرخان وسط معركه هو هو
      ای تیغ هم از جذبه ی رزم تو علی گو
      ای دست تو در دست نبی دست ولایت
      ای مشعر و مسعی و منا محو صفایت
      ای بر لب هر عارف وارسته ثنایت
      ای جان جهان ، جان دو عالم به فدایت
      مائیم و تمنای نگاه تو علی جان
      ای پای غدیر تو ، جان همه قربان
      ای آنكه به شبهای دُژم بدر منیری
      ای شعله عشقی كه نمرده است و نمیری
      تو عزت محضی كه تبدل نپذیری
      تو حكمت بر پا شدن بزم غدیری
      ای صف زده در بیعت تو عالم و آدم
      بخّ لك مولای ، ولی ا... اعظم
      نستغفر من هر چه ولایت نپذیرد
      نستبرء من هركه تو را دوست نگیرد
      حق است فقط آنچه نمرده است و نمیرد
      كی اهل بهشت است كسی را كه كنی رد
      جز تو چه كسی وارث اوصاف عظیم است
      بر دوزخ و جنت چه كسی جز تو قسیم است

*********************


      محمد علی مردانی


      دیوان قضا خطی ز دیوان علی ست
      سُکان قدر، در یَدِ فرمان علی ست
      طبع من و مدح مرتضی، شرمم باد
      آن جا که خدای من ثنا خوان علی ست
      ***
      تا حُبّ علی بُود مرا در رگ و پوست
      رنجم ندهد سرزنش دشمن و دوست
      جز نام علی لب به سخن وا نکنم
      "از کوزه همان برون تراود که در اوست"
      ***
      چون گاه ولادت ولیّ حق شد
      در خانه حق، علی به حق ملحق شد
      گر مظهر حق ذات علی نیست چرا
      از نام خدا نام علی مشتق شد؟
      ***
      در برج ولا مهر جهان تاب علی ست
      در شهر علوم سرمدی، باب علی ست
      از اول خلقت جهان تا محشر
      مظلوم ترین شهید محراب، علی ست
      ***
      آن جا که علی واسطه ی فیض خداست
      بر غیر علی هر که کند تکیه خطاست
      با مدعیّان کور باطن گوئـیـد
      آن جا که خدا هست و علی نیست کجاست؟



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)
[ 22 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)

  سعید پاشازاده


      دوران غربت نبوی سر رسیده است
      بهر نبی وصی نه برادر رسیده است
      عین هم و لسان هم و چهره ی همند
      مولا رسیده یا که پیمبر رسیده است
      یک رودخانه از دل جنت خروش کرد
      حالا رجب به ساقی کوثر رسیده است
      استاد انبیای الهی است مرتضی
      پیغمبری اگر چه به آخر رسیده است
      اصلا بعید نیست خدا جلوه گر شود
      از بیت حق خدای مصور رسیده است
      او آمده که بنده به حق رو به رو شود
      وقتش رسیده است یدالله رو شود
      آقای من کسی است که مهر الست داشت
      پیش از شروع خلقت ذرات هست داشت
      تنها نه وقت خلقت عالم، ابوتراب
      در کار خلقت خودشان نیز دست داشت
      با اینکه سجده کرد خدا را تمام عمر
      در عهد خویش آن همه حیدرپرست داشت
      یک لحظه ذکر از لب مولا نمی نشست
      شصت و سه سال یکسره با خود نشست داشت
      از کشته پشته ساخته  یک ضربه ذوالفقار
      از بس که در نبرد علی ضرب شصت داشت
      وقت نماز هم کرمش کار می کند
      انگشتری به سائلش ایثار می کند
      این شمع با شکوه دلیرانه ی خودش
      عاشق شد است عاشق پروانه ی خودش
      ساقی کوثر است و نخورد است هیچ وقت
      جز از سبو و ساغر و پیمانه ی خودش
      خوابیده زیر سایه ی نخلی ابوتراب
      بر خاک بر اریکه ی شاهانه ی خودش
      او عقل اول است که اصحاب عقل را
      تبدیل کرده است به دیوانه ی خودش
      پیغمبر است حیدر و حیدر پیمبر است
      در کعبه پا گذاشته بر شانه ی خودش
      هر کس به سمت خانه ی حق می کند نماز
      می ایستد علی به سوی خانه ی خودش
      ای ماه نو دمیده کمی از خودت بگو
      وقت اذان رسیده کمی از خودت بگو
      تا در بیاوری ز دو عالم دمار را
      از فاطمه طلب بنما ذوالفقار را
      وقتی که پای تیغ تو باشد وسط دگر
      دست کسی نمی کشد این اقتدار را
      سربند تو همین که شود دستمال زرد
      ترجیح می دهند به ماندن فرار را
      تیغ کج تو در همه ی عمر کج نرفت
      یوم الحساب می کند این کارزار را
      ای کوه ما به دامنه ات تکیه داده ایم
      از دامنت تکان مده گرد و غبار را
      در سایه سار امن تو بودن سعادت است
      مردن برای عاشقت عین شهادت است
      ما را گدای سفره نانت نوشته اند
      یعنی همیشه بر سر خوانت نوشته اند
      ابروت ذوالفقاری و مژگان تو خدنگ
      ما را اسیر تیر و کمانت نوشته اند
      در چاه های کوفه شبیه کبوتران
      مهمان چشم اشک فشانت نوشته اند
      تو آن چنان کریمی و من این چنین گدا
      اصلا مرا چنین و چنانت نوشته اند
      در بارش بلا و در ایام فتنه ها
      ما را به زیر چتر امانت نوشته اند
      تو آمدی که رنج بشر مختصر شود
      سادات فاطمی زمین بیشتر شود
      آیات مؤمنون لبت را شنیده ایم
      جز احترام پاسخ آن را ندیده ایم
      پیغمبر خدا به لبت بوسه بوسه زد
      اوصاف گریه کردنشان را شنیده ایم
      تاریخ را ورق زدم و چند سال بعد
      حالا به ماجرای حسینت رسیده ایم
      حالا به ماجرای همان خواهری که گفت
      دیگر بس است قاری قرآن بریده ایم
      از صبح لا به لای اهالی شهر شام
      بر شانه بار طعنه و تهمت کشیده ایم
      با چوب خیزران لب ارباب پاره شد
      حرف از غنایم و دو عدد گوشواره شد

*********************

     سید رضا موید


      حمد مخصوص خدایی است كه یزدان من است
      رب من خالق من رازق و رحمان من است
      آن خداییكه ز بس نعمت و لطف و كرم است
      منتش بر رگ و بر ریشه و شریان من است
      بهترین نعمت او موهبت مهر علی است
      بخدا دوستیش مایه ی ایمان من است
      بر جهان ناز كند سیزده ماه رجب
      زاینكه میلاد علی روز فروزان من است
      حرم آغوش گشوده است به استقبالش
      سر و پا ناز كه او صاحب و مهمان من است
      مكه نازد كه علی بت شكن شهر من است
      كعبه نازد كه علی علت بنیان من است
      می كند نام علی زمزمه، زمزم، یعنی
      جاری از خاك رهش چشمه ی جوشان من است
      عرفات از جگر آواز دهد كای حجاج
      شعله ی عشق علی مشعل عرفان من است
      آفرینش همه را در عظمتهای علی
      سخنی رفت كه در طبع سخندان من است
      آب گفتا كه علی شد سبب خلقت من
      خاك گفتا قدمش بر سر و چشمان من است
      لوح گفتا كه منم صفحه ای از منقبتش
      عرش گفتا كه علی دایره گردان من است
      انبیاء نیز گواهی به مقامش دادند
      بس روایت كه در این مرحله برهان من است
      آدم از توبه پذیرفتن خود گفته و گفت
      نام اعلای علی باعث غفران من است
      گفت یوسف كه بود حسن من از او خبری
      بی تولای علی مصر چو زندان من است
      بت شكن مظهر توحید خلیل اله گفت
      راز توحید من و قبله ی ایمان من است
      نوح با كشتی طوفان زده لنگر زد و گفت:
      حكم او باعث آرامش طوفان من است
      از علی گفت سلیمان سخن این سان با مور
      من سلیمان تو او نیز سلیمان من است
      گفت موسی ید بیضای من از فیض علی است
      جلوه ی اوست كه ظاهر ز گریبان من است
      گفت عیسی دم من از دم او بود و كنون
      تا رسد مهدی او نیز نگهبان من است
      گفت جبریل، علی مرشد من بوده و هست
      گفت میكال كه استاد سخندان من است
      حمد حق كرده و فرمود محمد كه علی
      حامی و هم نفس ظاهر و پنهان من است
      همسرش فاطمه درباره ی او فرموده است
      كه امام من و مولای من و جان من است
      او هم اندر صفت فاطمه اش فرماید
      جان عالم منم و فاطمه جانان من است
      ناگه از مصدر اجلال ندایی برخواست
      كین علی زین عظمت بنده ی فرمان من است
      من از او هستم و او از من و احمد از ماست
      در كف این دو بود هر چه كه از آن من است
      خورده ام روز نخستین به جلالم سوگند
      شافع دشمن او آتش نیران من است
      چونكه در طاعت من آل علی كوشیدند
      طاعت آل علی موجب رضوان من است
      كره خاك از او ناز كنان می گوید
      مهد یاران علی خطه ایران من است
      روز میلاد تو من روی بسویت كردم
      با سرودیكه ز سوز دل سوزان من است
      باز خواهم كه شبی در حرمت صبح كنم
      این امید دلم از خالق سبحان من است
      تا موید ز جگر نالد و گوید آنجا
      كه علی عشق من و دین من و ایمان من است

*********************
     سید مجتبی شجاع


      پا از ره عشق، پس کشیدن ممنوع
      آهی ز سر هوس کشیدن ممنوع
      بر سر در خانه دل خود بنویس
      بی حب علی نفس کشیدن ممنوع

*********************


      مهدی رحیمی


      از همان روزی که زلف یار را کج ساختند
      ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند
      زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام
      علتی دارد که این آثار را کج ساختند
      خشت اول نام حیدر بود و چون بنا نگفت
      تا ثریا قد این دیوار را کج ساختند
      قبله‌گاه اهل معنی چون شکاف کعبه شد
      قبله‌گاه مردم دین دار را کج ساختند
      تا نریزد نام مولا مثل قند از گوشه اش
      پس برای طوطیان منقار را کج ساختند
      مهر حیدر ریخت همراه گناهان زیاد
      روی دوشم تا که کوله‌بار را کج ساختند
      تا خلایق در ازل سرگرم مولا بوده اند
      در علی پیمانه اسرار را کج ساختند
      من که ایوان نجف را دیده ام حس می‌کنم
      پیش آن ایوان در و دیوار را کج ساختند
      تا که در هر پیچ و خم نام علی را سر دهند
      دیده باشی در نجف بازار را کج ساختند...

*********************


      سید رضا موید


      ای برترین پدیده ی عدل خدا علی
      در كشتی نجات بشر ناخدا علی
      حق را چنانكه باید و شاید شناختی
      ای ما سوی به حق تو نا آشنا علی
      خواهی هر آنچه را كه بخواهد خدا از آن
      خواهد خدای هر چه بخواهی تو یا علی
      سرچشمه ی بقایی و باقی چو ذات حق
      راه محبت تو ندارد فنا علی
      مات است روح علم ز نهج البلاغه ات
      كردی چه خوب حق سخن را ادا علی
      صاحبدلان صفات كمال تو یافتند
      از ابتدای قرآن تا انتها علی
      ز آن بیشتر بخوانم قرآن كه بیشتر
      مدح تو بشنوم ز بیان خدا علی
      هر جان مبتلا ز تو گردد رها ز غم
      هر درد بی دوا ز تو گردد دوا علی
      با نیروی ولای تو هر لحظه می زنیم
      ما دست رد به سینه ی رنج و بلا علی
      می خواهم آن بهشت كه دارد صفا ز تو
      آری بهشت بی تو ندارد صفا علی
      دستت خدا گرفت كه دست خدا شدی
      ای دستگیر مردم بی دست و پا علی
      گیری رخت بر آتش و گویی به خویشتن
      اندیشه كن ز آتش روز جزا علی
      برداشت چون رسول خدایت به روی دست
      ای لنگر زمین و زمان گفت یا علی
      ای در نماز داده به سایل نگین خویش
      اینك من گدا و تو كان عطا علی

*********************

      مجید نجفی

      با دیــده شبی ندیـده هـا را دیـدم
      بی پــرده تــمـام ماســــوا را دیدم
      ایوان نجف نشسته بودم که سحر
      در وجـــه علی ذات خــــدا را دیدم

*********************


    سید هاشم وفایی


      باز امشب نقش خورشیدی منور می کشند؟
      یا که تصویری ز روی ماه حیدر می کشند
      تا که خورشید ولایت پرتو افشان می شود
      پرده بر رخ از خجالت ماه وا ختر می کشند
      آرزومندان دل از کف داده اند امشب مگر
      انتظار دیدن رخسار دلبر می کشند
      گلشن آرایان همه محو گل رویش شدند
      از دل خود نعرۀ الله واکبر می کشند
      اشک شوق امشب خریداری دگر دارد بیا
      عرشیان درفرش ناز دیدۀ تر می کشند
      ارزش آن قطره از هرگوهری افزون تر است
      چون به میزان عمل در روز محشر می کشند
      چون همای آسمان پرواز با یاد علی
      شب روان تا ساحت عرش برین پر می کشند
      تشنه کامان محبت با ولایش روز حشر
      جام کوثر از کف ساقی کوثر می کشند
      روز محشر زیر نور گرم خورشید فلک
      دوستداران علی را چتر بر سر می کشند
      ای «وفائی» آبرومندان فردا می شوند
      خاکبوسانی که خود را سوی این در می کشند



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 22 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)


      غلامرضا سازگار

      به راه توست شهادت به از ولادت من
      عنایتی كه شود مرگ من شهادت من
      گدای سابقه دارم مرا مران كه بود
      كرم سجیۀ تو، التماس عادت من
      هزار مرتبه ام گر برانی از در خویش
      هماره بر تو فزون تر شود ارادت من
      هزار مرتبه بیماری از سلامت به
      تو گر كنی قدمی رنجه بر عیادت من
      سرم فدای قدم های دلبری گردد
      كه برده دل زِ من از لحظۀ ولادت من
      سعادت دو جهان بهر من سعادت نیست
      تو گر مرا بپذیری بُود سعادت من
      به بندگی درت می خورم قسم مولا
      كه بر در تو بود بندگی سیادت من
      زبان "میثمی " ام وقف گفتگوی تو باد
      كه ذكر توست دعای من و عبادت من

*********************


      ولی الله کلامی زنجانی

      زبانی که بر ذکر وا می شود
      ستایشگر مرتضی می شود
      اگر بنده بیگانه شد با همه
      به عشق علی آشنا می شود
      دل افتاد اگر بر کمند علی
      ز زنجیر ذلت رها می شود
      علی در حرم پا به عالم نهاد
      ورا کعبه مولد سرا می شود
      حیات علی خاطرات صفاست
      که گاهی مسرت فزا می شود
      ز لوح لطایف حدیثی شنو
      چو گویم گل عشق وا می شود
      ندانم کی افتاده این اتفاق
      که یاد آور مامضی می شود
      عمر بود و بوبکر و مولا علی
      که گاه این تقارن به جا می شود
      علی در وسط آن دو همراه وی
      گل اندر میان با صفا می شود
      علی قامتی داشت کوته ولی
      بلندی به همت سزا می شود
      عمر گفت به خنده یا مرتضی
      ببین خلق خیره به ما می شود
      لنائیم و تو نون مابین ما
      که کوتاه نون لنا می شود
      علی با تبسم بدادش جواب
      سخن یابن خطاب ادا می شود
      یکی گفتی و حال بشنو یکی
      زباندر دهان گه بلا می شود
      سه حرف لنائیم گر ما سه تن
      لنا لیک بی نون فنا می شود
      اگر من نباشم شما نیستید
      که بی نون لنا شکل لا می شود
      علی نون نوراست و قاف قلم
      به نون و قلم حق بنا می شود
      علی بای بسم الله مصحف است
      از کاخ ایمان بنا می شود
      علی گر به موسی نگاهی کند
      به دستش عصا اژدها می شود
      علی نوح را می رهاند ز موج
      علی خضر را رهنما می شود
      قدکوتهش را مبین قدر بین
      قدچرخ پیشش دو تا می شود
      علی قهرمان حسین پرور است
      کزو شور نهضت به پا می شود
      علی قامتش را به عباسداد
      که قد قامت کربلا می شود

*********************


     ژولیده نیشابوری


      بهترین رهبر ابناء بشر کیست علیست
      به یتیمان ستم دیده پدر کیست علیست
      داشت ایزدبه صدف یک دُر یک گوهر ناب
      دُر یکدانه نبی هست و گهر کیست علیست
      آنکه بر دوش رسول مدنی پای نهاد
      تا کند بتکده ها زیر و زبر کیست علیست
      کس نگفته است سلونی بجهان بهر بشر
      انکه فرمود و به ما داد خبر کیست علیست
      آنکه بر جای نبی خفت که از راه وفا
      کند از جان نبی دفع خطر کیست علیست
      آنکه با دیدن رخسار غم آلود یتیم
      اشک می ریخت به دامن چو گهر کیست علیست
      آنکه می برد غذای فقرا بر سر دوش
      نیمه شب بر سر هر کوی و گذر کیست علیست
      آنکه در خانه حق آمد و از خانه حق
      بست از دار جهان بار سفر کیست علیست
      آنکه شق القمر از تیغ عدو گشت سرش
      بر سر سجده بهنگام سحر کیست علیست

*********************


      علی اکبر لطیفیان


      آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
      آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
      از هر دو تا نگار یکی ناز می کند
      عشاق روزگار یکی در میان خوشند
      نانی که می پزند به همسایه میرسد
      این خانواده با خوشی دیگران خوشند
      این سفره دارها که شدم میهمانشان
      بعد ازبیا، برو ست، ولی با بمان خوشند
      ما می خوریم و اهل کرم شکر میکنند
      با این حساب بیشتر از میهمان خوشند
      جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده
      عشاق با معامله های گران خوشند
      با اخم خویش راه فرار مرا ببند
      صیاد اگر علیست همه با کمان خوشند

*********************


      حسن لطفی

در ازل تا کتاب حق وا شد
رازهای نهفته افشا شد

در ازل پیشتر زلوح و قلم
حکم روز الست انشا شد

کسی آمد که در سرا پایش
جلوه های خدا هویدا شد

کسی آمد که با ولایت او
مرز دین،مرز کفر پیدا شد

خنده ای کرد و شد بهشت برین
مشت خاکی گرفت و دنیا شد

شه پری داد و جبرئیلی شد
نفسی زد کسی مسیحا شد

سر راهش نشت دل شده ای
دامنش را گرفت و موسی شد

الغرض میان آن محشر
بزم دلدادگی محیا شد

ما در آن دم سینجلی گفتیم
صدو ده مرتبه علی گفتیم

ای بزرگ شگفت نا پیدا
ای غرو سه تیغ بی همتا

آفتاب عشیره ی مجنون
قبله گاه قبیله ی لیلا

پادشاه حجاز و نان بردوش
زخمی بار کیسه ی خرما

ما کجا و کرامت خورشید
تو کجا کوچه های این دنیا

شدیدتر می زند به نام شما
تپش قلب حضرت زهرا

نام تو فتح باب پیغمبر
در هوالی لیلة الاسرا

نام تو می شود رجز وقتی
تیغ عباس می کند غوغا

نام تو نیل می شکافد باز
نام تو زهره می درد هرجا

مادرم گفت جای لالایی
تا که خیزم به نام تو بر پا

ذکری از والی الولی گفتم
صدو ده مرتبه علی گفتم

خواست حق آنچه می دمد گردد
چهره ات جلوه احد گردد

خواست حق تا که در ظهور آیی
که خدا با تو مستند گردد

خواست حق تا که طاق ابرویت
قبله ی جان الاالعبد گردد

یاد تو ذکر موج دریاهاست
لحظه هایی که جذر و مد گردد

رد پای تو را نمی یابیم
عرش حتی اگر رسد گردد

مرتضی مرتضاست در همه حال
گر جهان جمله عبدُود گردد

حق اگر از تو گفت و گو کرده
هرچه در چنته داشت رو کرده

عشق با تو شکوه دیگر داشت
عطر صد چشمه ی معطر داشت

میهمان زمین شدی چندی
که دلت آرزوی کوثر داشت

با تو نیمی ز خویش را می دید
چشم بر تو اگر پیمبر داشت

باز هم میدرید قلبش را
کعبه صدها هزار اگر در داشت

کعبه جای خودش که در قدمت
سینه ی آسمان ترک برداشت

هرچه بت بود در دلش آن شب
سجده بر خاک پای حیدر داشت

دل به زلف تو بست اگر دل بود
سر به راه تو داد اگر سر داشت

آمدی تا خدا نشان بدهد
در پس پرده حرف آخر داشت

آمدی تا غرورمان بدهی
جای حق خویش را نشان بدهی

گرد و خاکی میان میدان است
رزمگاهی دوباره حیران است

ابروانی کمی گره خورده
لحظه ها لحظه های طوفان است

ماندن اینجا چقدر نا ممکن
مردن اینجا چقدر آسان است

لشکری را به خویش پیچانده
ذوالفقاری که گرم جولان است

حول روز قیامت آمده است
یاکه شیر خدا رجز خوان است

دستمال نبرد خود را بست
یعنی این کوه گرم طغیان است

پهلوان پروری که می بینی
از نژاد خدای سبحان است

این که پیچیده لافتا باشد
بانگ تکبیر از خدا باشد

ماکه هستیم گردی از پایت
چشمهایی پر از تمنایت

ما که هستیم دستهای توهی
بر سر کوچه ی تماشایت

هم نشین غریب نخلستان
سر چاهی انیس غمهایت

مستحقیم کاسه ی شیری
لقمه ای از تنور زهرایت

نذر نعلین وصله دار تو و
پینه های دو دست تنهایت

نظری با تو آشنا گردیم
باز شیدای کربلا گردیم



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 22 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

رباعی های ولادت امیرالمومنین (علیه السلام)

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد
ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه لطفش بنشینم
گفتا که علی نور بود سایه ندارد
شاعر : ؟؟؟

******************

آنسان که به جز خدای معبودی نیست
مانند علی به کعبه مولودی نیست
بر خویش قسم خورده و فرموده خدای
در طاعت بی حب علی سودی نیست
موید

******************

با آمدنت عشق و صفا معنی شد
گلزار جهان زمقدمت زیبا شد
وقتی که در آغوش محمد بودی
لبهای تو با کلام قرآن وا شد
سید هاشم وفایی

******************

آن شب که چراغ کعبه انوار تو بود
جبریل امین محرم اسرار تو بود
دیدند محمد به کنار کعبه
مشتاق تو و دیدن رخسار تو بود
سید هاشم وفایی

******************

در سفره عسل اگر که باشد بهتر
شعر تو غزل اگر که باشد بهتر
اظهار محبت علی ای دل من
همراه عمل اگر که باشد بهتر
سیدمجتبی شجاع

******************

آن کس که به خاک درت افتاده منم
آن کس به محبت تو دلداده منم
دیگر چه سعادتی از این بالاتر
شه زاده شمایی و گدا زاده منم
سیدمجتبی شجاع

******************

هستم همه شب یاد تو ای شه زاده
محتاج به امداد تو ای شه زاده
ای کاش که امر فرج امضا بشود
از برکت میلاد تو ای شه زاده
سیدمجتبی شجاع

******************

روشن شب تار می شود از امشب
غم پا به فرار می شود می شود از امشب
فصل دل عشاق علیِّ اصغر
شش ماه بهار می شود از امشب
سیدمجتبی شجاع

******************

شنیدم یا علی اعجاز کردی
شیندم تا خدا پرواز کردی
شیندم با همان دستان کوچک
گره های بزرگی باز کردی
یوسف رحیمی


******************

با شوکت بی نظیرش آمد از راه
می آید از آسمان و در دستش ماه
دیدی که دهان کعبه هم وا مانده
لا حول و لا قوة الا بالله
یوسف رحیمی

******************

از جلوه ی نور ازلی می گویم
از ساحت آن صبح جلی می گویم
عمری ست که مشغول عبادت هستم
هر شام و سحر علی علی می گویم
یوسف رحیمی

******************

من پیرو دعبل و کمیتم
من سائل باب اهل بیتم
گر دست علی مرا نگیرد
لنگ است در آن جهان کمیتم
 حسان

******************

عشق من و تو چه ماجرایی دارد
این قصه چه شاهی چه گدایی دارد
من بین صفا و مروه هم می‌گویم
ایوان نجف عجب صفایی دارد
قاسم صرافان

 



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: رباعی های ولادت امیرالمومنین (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام


      خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
      کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
      
      خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
      که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد
      
      خدا میخواست از رخساره ی خود پرده بردارد
      خدا میخواست تا دست خودش در آستین باشد
      
      علی حُبّه جُنَّه ، قسیم النار و الجنه
      خدا میخواست آن باشد ،خدا میخواست این باشد
      
      علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
      به پیغمبر نشانش داد تا حق الیقین باشد
      
      به جز نام علی در پهنه تاریخ نامی نیست
      که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد
      
      به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان
      به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد
      
      مرا تا خطه های بی الف راهی کن و بگذار
      که بعد از خطبه بی نقطه ی تو نقطه چین باشد
      
      مرا در بیت ، بیت شعر هایم دستگیری کن
      غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد
      
      غزل لطف خداوند است اهل دل خبر دارند
      غزل خوب است در وصف امیر المومنین باشد
      
      احمد علوی

*************************


      جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
      ماتند همه از پر معراج مدارت
      
      ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم
      آهو چه کند با نفس شیر شکارت
      
      با بودن تو، بودن خورشید زیادی است
      جز اینکه بگویم شده شمع مزارت
      
      تو عرش نشینی و گهی کوفه می آیی
      قربان همین سر زدن گاه گدارت
      
      ما را به دو ابروت بمیران و پس از آن
      ای شاه نداریم دگر کار به کارت
      
      من دست به دامانم و تو دست به خیری
      پس رد شو به دستم برسد گرد و غبارت
      
      تو رب منی و همه ی ایل و تبارم
      ما عبد توایم و همه ی ایل و تبارت
      
      سنگینی این کفّه  ی ما از کرم توست
      با مثل تو ای دوست چه خوب است تجارت
      
      در عشق بنا نیست که میثم شده باشم
      سلمان تو هم آخرش افتاد به دارت
      
      موسی بن ابیطالبی و دوره به دوره
      از طور به سمت نجف افتاد گذارت
      
      در طالع امسال برایم بنویسید :
      یکروز نجف باشم و یکروز کنارت
      
      علي اكبر لطيفيان

*************************

      ويران شدم كه تو برسي بانيَم شوي
      احوال پُرس هر شبِ بارانيَم شوي
      نزديكِ زخم ِ اين دلِ زندانيَم شوي
      تا راهِ حل ِ دردِ پريشانيَم شوي
      
      ديدم چه زود آمدي و غُصه ميبري
      ديدم كه از پدر بخدا مهربان تري
      
      چشم خدا تا كه تماشات ميكند
      در رحمت و مجاهده پيدات ميكند
      در دهر و در حديد معمات ميكند
      پيش فرشته با تو مباهات ميكند
      
      دريا اگر مُرَكب و جنگل اگر قلم
      تا آخر كتابِ تو هرگز نميرسم
      
      اصلاً مگر كه هست مسيحاتر از خودت؟
      بابايِ خاك باشد و درياتر از خودت؟
      با راه هاي آن طرف آشناتر از خودت؟
      در لا اله آيه اي پيداتر از خودت؟
      
      دنيا همه برابر تو مات ميشود
      حتي خدا به تو اثبات ميشود
      
      كعبه شكافت تا كه بگويد خبر تويي
      دربه دريست بي تو در اين شهر و در تويي
      آقاي ناشناس همين رهگذر تويي
      جذر و مَدِ جلال خدا در خطر تويي
      
      پرچم به دست توست، يقيناً شكست نيست
      بر روي دستهاي غيور ِ تو دست نيست
      
      آنجا كه خِيلْ هست يقين ردّ پات هست
      يعني كه اسم اعظم ذات و صفات هست
      چيزي كه گفته اند كه رمز نجات هست
      در وصله هاي كهنه ي اين گيوه هات هست
      
      اين رمز را ابوذر و سلمان شناختند
      مرداني از اهالي طوفان شناختند
      
      خوب است با دو دستِ كريمت رطب شدن
      با بوسه بر حريم شما بابِ لب شدن
      در مستيِ ولايتِ تو با ادب شدن
      شاگرد درس هاي امير ِ عرب شدن
      
      نهج البلاغه باغ ِ غم و داغ هايِ توست
      يعني مرام نامه ي درد آشناي توست
      
      در آسمان،اسير ِشما شُهرتِ من است
      گنجينه ي محبت تو ثروت من است
      رَختِ شريفِ نوكريت كِسوَت من است
      نامت شكوه و آبرو و عزتِ من است
      
      آن دل كه رفت و خاكِ حريم كرم نشد
      پستي كشيد و تا به ابد محترم نشد
      
      اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

*************************

      فقط علی ست در عالم که درمقام علی ست
      که هرچه هست درعالم به زیر بام علی ست
      
      به پادشاهی عالم رسیده آن کس که
      کنیز حضرت زهرا و یا غلام علی ست
      
      علی همیشه علی بود و هست وخواهد بود
      و یازده گل بی مثل از دوام علی ست
      
      به کوری همه ی دشمنان، خدا گفته ست
      امام اول عالم فقط امام علی ست
      
      مرا ببر به سر سفره ای که خود داری
      شنیده ایم که این کار در مرام علی ست
      
      بهشت بوی گل یاس هیجده ساله ست
      که بو ی آن همه ی عمر در مشام علی ست
      
      علی و فاطمه یک روح در دو جسم جدا
      علی تمامی زهرا و او تمام علی ست
      
      اگرچه تلخ شد این زندگی به کامش آه
      ولی به روز قیامت جهان به کام علی ست
      **
      خورشید و ماه آینه ی دیگر علی ست
      هفت آسمان به حلقه انگشتر علی ست
      
      آه ای جوان بیا به حسن اقتدا کنیم
      زیرا که این امام علی اکبر علی ست
      
      تقدیرهای خوب و بد ما هر آنچه هست
      باور نمی کنی همه زیر سر علی ست
      
      این کربلا که عشق من و توست در جهان
      اینها همه ز دولتی دختر علی ست
      
      لطفا مرا به نام خود من صدا مزن
      پیش تمام خلق بگو نوکر علی ست
      
      یا خواستی که لطف شما شاملم شود
      بگو گدای هر شبی همسر علی ست
      
      شرح بیوگرافی من را بده به خلق
      برگو غلام و قنبر دور و بر علی ست
      
      شکر خدا که جای علی سبز مانده است
      امروز هم علیست که بر منبر علی ست
      
      دشمن خیال شوم خودش را به گور برد
      فهمیده است کشور ما کشور علی ست
      
      او اولین خلیفه عالم و آدم است
      نفرین به هر که در دو جهان منکر علی ست
      
      نادر حسینی

*************************
  
      دلم غیر ایوان پناهی نداشت
      دلم زائری بود و راهی نداشت
      دلم در بساطش جز آهی نداشت
      علی داشت آن را كه شاهی نداشت
      
      به دور امیر كرم گشته ام
      صد و ده قدم در حرم گشته ام
      
      به او گفتم ای شاه راهم بده
      امان نامه ای بر گناهم بده
      لیاقت به یك دم نگاهم بده
      پناهی ندارم پناهم بده
      
      صدا زد پریشانی ات با علی
      اگر خسته جانی بگو یا علی
      
      همین لحظه ها بود پیدا شدم
      علی گفتم و از زمین پا شدم
      شب و روز حیران مولا شدم
      گدا بودم او خواست آقا شدم
      
      دلِ من بدون علی بی كس است
      بمیرم ببینم علی را بس است
      
      تحمل به این نور لابد نبود
      ترك خوردن كعبه بی خود نبود
      و كعبه كه جای تَرَدُد نبود
      پس این ها همه یك تولد نبود
      
      خدا خواست ثابت كند بر جهان
      علی هست یكتاترین در جهان
      
      فقیری كه انگشتر از او گرفت
      سلیمان شد و ذكر یاهو گرفت
      اگر مدح او بر لبم جا گرفت
      یدالله دستان من را گرفت
      
      به من گفت از مرد خندق بگو
      بیا از علیٌ مع الحق بگو
      
      علی با خدا و خدا با علی
      علی یا خدا گفت، حق یا علی
      امیری نداریم الّا علی
      اگر ناتوانی بگو یا علی
      
      مجید تال

*************************

      من كه دائم پاي خود دل را به دريا مي زنم
      پيش تو پايش بيفتد قيد خود را مي زنم
      
      كعبه اي در سينه ام دارم كه زايشگاه توست
      از شكاف كعبه گاهي پرده بالا مي زنم
      
      اين غبار روي لبهام از فراق بوسه نيست
      در خيالم بوسه بر پاي تو مولا مي زنم
      
      از در مسجد به جرم كفر هم بيرون شوم
      در ركوعت مي رسم خود را گدا جا مي زنم
      
      اينكه روزي با تو مي سنجند اعمال مرا
      سخت مي ترساندم لبخند اما مي‌زنم
      
      من زني را مي شناسم در قيامت… بگذريم
      حرف‌هايي هست كه روز مبادا مي زنم
      
      کاظم بهمنی

*************************

      با شوکت بی نظیرش آمد از راه
      می آید از آسمان و در دستش ماه
      دیدی که دهان کعبه هم وا مانده
      لا حول ولا قوة الا بالله
      **
      از جلوه ی نور ازلی می گویم
      از ساحت آن صبح جلی می گویم
      عمریست که مشغول عبادت هستم
      هر شام و سحر علی علی می گویم
      **
      ملک و ملکوت می شود حیرانش
      برپاست حماسه های بی پایانش
      لشکر به دمی ز هم فرو می پاشد
      می آید و ذوالفقار در دستانش
      **
      چشم همه بر شکوه بی همتا بود
      آن روز که شور حیدری برپا بود
      وقتی در قلعه را درآورد از جا
      ذکر لب او نوای یازهرا بود
      **
      با مهر تو هر دلی شرف می گیرد
      عشق تو دل مرا هدف می گیرد
      هر کس که به ذکر یا علی دلگرم است
      از فاطمه ایوان نجف می گیرد
      
      یوسف رحیمی

*************************

     به طوف كعبه زني پاك و  محترم آمد
      ميان سينه ي او شعله هاي غم آمد
      
      دخيل بست به دامان صاحب خانه
      به سوي ركن يماني دو سه قدم آمد
      
      صدا زد اي كه مرا ميهمان خود كردي
      بگير روي مرا ، لحظه كرم آمد
      
      همين كه دلنگران شد خدا اجابت كرد
      صداي اُدخُلي از داخل حرم آمد
      
      قدم نهاد به عرشي ترين مكان و سپس
      شكاف سينه ي بيت العتيق هم آمد
      
      ميان خانه چه ها شد كسي نمي داند
      فقط سلام ملك بود دم به دم آمد
      
      سكوت خلق شكست و پس از گذشت سه روز
      زمان جلوه نمايي دلبرم آمد
      
      ميان صورت او هر چه نور منجلي است
      همين بس است ز مدحش كه نام او علي است
      
      ز داغي لب ساقي خرابمان كردند
      ميان كوزه چهل شب شرابمان كردند
      
      محك زدند به ناز نگار اين دل را
      براي ناز كشي انتخابمان كردند
      
      قرار شد كه دم مرگ روي او بينيم
      به شوق وصل ، همه عمر عذابمان كردند
      
      دعا شديم و سحرها ميان نخلستان
      به سجده هاي علي مستجابمان كردند
      
      ابوتراب كرم كرد و بين اين همه خلق
      مقابل قدم او ترابمان كردند
      
      چو ذره ايم در اين وادي و به نام علي
      بلند مرتبه چون آفتابمان كردند
      
      هميشه بيشتر از احتياجمان دادند
      هميشه با كرم خويش آبمان کردند
      
      بداند عالم امكان كه ما علي داريم
      چه غم ز فتنه ايام تا علي داريم
      
      ميان بزم خراباتيان قراري نيست
      به باده نوش كه برهان عقل كاري نيست
      
      تمام دلخوشي ما محبت علي است
      ز هيچكس بجز آقا اميد ياري نيست
      
      كليمِ طور نشين شاهد كلام من است
      به پيشگاه علي سجده اختياري نيست
      
      قبولي همه اعمال با ولاي عليست
      به هر چه طاعت بي حـُبش اعتباري نيست
      
      حرام باشد اگر رو به غير او بزنيم
      كريمتر ز علي هيچ سفره داري نيست
      
      تمام نسل علي يذهبٌ مِن الـرَّجسند
      به شأن و عزت اين خاندان تباري نيست
      
      مقابل حرمش آسمان كند تعظيم
      به جز مقابل او جاي خاكساري نيست
      
      علي تجلي سبحان ربي الاعلاست
      ثواب بردن نامش تبسم زهراست
      
      ببين كه هر چه پس پرده بود افشا شد
      دليل خلقت كون و مكان هويدا شد
      
      براي اينكه كسي شك نياورد بعداً
      شكاف كعبه نيامد به هم معما شد
      
      دعا كنيد كه امشب خدا خريدار است
      دعا كنيد كه درهاي آسمان وا شد
      
      عليست آنكه جهان تحت اختيارش بود
      ولي به زُهد و وَرَع بي نياز دنيا شد
      
      عليست آنكه زمان عروج هر سحرش
      تمام عرض و سماوات پيش او پا شد
      
      عليست آنكه به معراج پشت پرده نشست
      انيس و هم نفس مصطفي در آنجا شد
      
      عليست آنكه نشان تَـعبُّد محض است
      فقط مقابل معبود قامتش تا شد
      
      عليست آنكه به هر رقص ذوالفقار او
      گره ز ابروي احمد  به حمله اي وا شد
      
      نرفته از درِ اين خانه نا اميد كسي
      امور خانة اين مرد دست زهرا شد
      
      ز راه آمده حيدر ، همه قيام كنيد
      نهاده دست به سينه به او سلام كنيد
      
      دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف
      كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف
      
      تمام صحن علي بوي فاطمه دارد
      شميم سيب بيايد ميان راه نجف
      
      صفاي هر سحرش ، گريه بر غم زهراست
      به گوش ميرسد آرام سوز و آه نجف
      
      قدم زده دل شب در ميان نخلستان
      امان ز كوفه و خون آبه هاي چاه نجف
      
      قرار ما همه باب الرضا همان جايي
      كه سوي شاه خراسان بُوَد نگاه نجف
      
      قسم به نم نم اشكم  پس از اذان صبح
      چقدر بوي حسين ميدهد پگاه نجف
      
      شب زيارتي شاه كربلا باشد
      دلم هوائي آن صحن با صفا باشد
      
      قاسم نعمتی

*************************

      مصباحِ نور جلوه گر ماه ، یا علی
      مفتاحِ مهر وقتِ سحرگاه ، یا علی
      
      اسمت ضمانتِ صدق الله ، یا علی
      تو از خدای کردی ام آگاه یا علی
      
      هرچند الکن است زبان دلم ولی
      آغاز کرده مدح تو را مرتضی علی
      **
      وقتی خدا به خلقت هستی اراده کرد
      توحید را به صورت یک مرد ساده کرد
      
      از اسم مستعار خودش استفاده کرد
      کل صفات را روی اسمش پیاده کرد
      
      آنقدر شد شبیه خودش که صداش کرد
      آیینه دار ذات خدا مرتضی علی
       **
      تا داشت پای خلقت دستش هنر گذاشت
      دستی که روی سینه عالم اثر گذاشت
      
      از مرز بندگی همه را پشت سر گذاشت
      از رازهای خود همه را بی خبر گذاشت
      
      تا عرش رد پای تو را دید آسمان
      از آن به بعد رفته کجا مرتضی علی
       **
      قرآن به وصف ذات تو دارد عبارتی
      یا ایهاالعزیز و جئنا بضاعتی
      
      یعنی به هرچه غیر خدا بی شباهتی
      از اتحاد رد شده و عین وحدتی
      
      ما بنده تو أیم و تویی بنده خدا
      قالو بلای دوم ما مرتضی علی
       **
      هر کس از این معادله سر در بیاورد
      باید سری به سجده قنبر بیاورد
      
      در زیر ذوالفقار شما سر بیاورد
      قلبی به اشک دیده شناور بیاورد
      
      یا ایهاالامیر سرم را قبول کن
      سرمایه ام ولای شما مرتضی علی
       **
      کج راهه اند بی قدمت راست راهه ها
      بی قدر در رسای تو اند این سیاهه ها
      
      قلبم پر است از تو و این فلبداهه ها
      یکتایی تو علت کفر الاهه ها
      
      افتاده ام به خاک و صدا میزنم تو را
      آقا بگیر دست مرا مرتضی علی
       **
      تنها تویی که بردن نامت عبادت است
      هرکس گدات نیست خودش بی لیاقت است
      
      بی تو نفس به سینه ي ما بی حرارت است
      بی تو بهشت اهل یقین بی ضمانت است
      
      سودای عاشقیست گدایی بهانه است
      دردی بده بدون دوا مرتضی علی
       **
      چاه تو آب چشمه ما را زلال کرد
      نان جوی تو گندم ما را حلال کرد
      
      کویت بهشت رفتن ما را محال کرد
      گفتیم حق علیست به هر کس سوال کرد
      
      گنجینه های نام جهان شد اسیر آن
      نعلین وصله دار تو یا مرتضی علی
       **
      در انتهای حق طلبی دار میثم است
      این راه عاشقانه جنون مجسم است
      
      آن رستخیز عام که نامش محرم است
      تفسیر سرخ راه علی در دو عالم است
      
      در این هزار سال همیشه گذشته است
      راه نجف ز کرب و بلا مرتضی علی
       **
      تنها سلاح باورمان راه چاره است
      باور کنید بمب اتم هیچ کاره است
      
      عالم در انتظار شروعی دوباره است
      امروز شیعه منتظر یک اشاره است
      
      یا قاهرالعدو و یا والی الولی
      یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
      
      محمد صميمي

*************************

   ما از قدیم شهره افلاک گشته ایم
      زمزم نخورده ایم ولی پاک گشته ایم
      
      قالو بلی نگفته اسیر کسی شدیم
      آری به پای مقدم او خاک گشته ایم
      
      ما را درون ظرف ولا نرم کرده اند
      آن جا جدا ز هر خس و خاشاک گشته ایم
      
      ما خاک بوده ایم و مبدل به گل شدیم
      با قطره های کوثر نمناک گشته ایم
      
      با نام او خدا به گل ما دمیده است
      قدریم و برتر از همه ادراک گشته ایم
      
      با لطف حق ز عالمیان سر شدیم ما
      از شیعیان حضرت حیدر شدیم ما
      
      اول تو نور بودی و شمس الضحی شدی
      با نام خویش زینت عرش خدا شدی
      
      می خواست تا که مثل خودش در زمین نهد
      تو آمدی و آینه ی کبریا شدی
      
      پای تو حیف بود که روی زمین رسد
      کعبه شکاف خورد و در آن پاگشا شدی
      
      جنگیدی و خدا به تو لاسیف گفته است
      یعنی که تو برای خدا لافتی شدی
      
      بلغ رسول آمد و اکمال دین نمود
      تو جانشین شدی وصی مصطفی شدی
      
      بعد از نبی امیر همه مؤمنین شدی
      اما غریب گشتی و خانه نشین شدی 
      
      بی تو قلم به صفحه انشا نمی رود
      هر قطره چکیده به دریا نمی رود
      
      تنها فقط نه ماه و ستاره در آسمان
      خورشید هم میان ثریا می رود
      
      مجنون اگر که نام تو یک بار بشنود
      بالله قسم که در پی لیلا نمی رود
      
      هر کس که نیست در دل او بغض دشمنت
      نامش میان نام احبّا نمی رود
      
      احمد گرفت دست تو را آسمان و گفت
      دستی به روی دست تو بالا نمی رود
      
      این باعث قبولی امر رسالت است
      مرز میان مؤمن و کافر ولایت است
      
      «دستی که پیش خانه مولا دراز نیست
      در شرع بر جنازه آن کس نماز نیست»
      
      حتی میان جمع محبین نمی رود
      هر کس که در مسیر ولایت بساز نیست
      
      این معنی درست و ظریف ولایت است
      یعنی که روی حرف ولی اعتراض نیست
      
      هر کس که بغض دشمن مولا نداشته
      جایی به غیر دوزخش او را مجاز نیست
      
      از این طرف هم هر کسی افراط می کند
      فرمود امام صادق، او اهل راز نیست
      
      امری که از سریر ولایت نزول کرد
      باید بدون چون و چرایی قبول کرد
      
      یادت به قلب مرده من جان شود علی
      در این کویر تشنه چو باران شود علی
      
      تنها به گوش چشم ابوفاضلت ببین
      عالم همه ابوذر و سلمان شود علی
      
      عدل تو عین عدل خدا عدل محشر است
      تا ذوالفقار دست تو میزان شود علی
      
      قرآن روی نیزه صفین باطل است
      تو آیتی و حرف تو قرآن شود علی
      
      دشمن ترین دشمن تو وقت احتضار
      بر محضر تو دست به دامان شود علی
      
      وقت رکوعت آمده ام پس شعف بده
      امشب برات کرب و بلا و نجف بده
      
      محمد علی بیابانی

*************************

  حرفم به نام حضرت مولا شروع شد
      همراه نام حضرت زهرا شروع شد
      
      این نام فاطمه و علی یک نشانه است
      خلق تمام عالم از اینها شروع شد
      
      زهرا چو ریخت آب ، علی هم زده گلش
      اینگونه خلق آدم و حوا شروع شد
      
      حیدر میان معرکه بر سوی دشمنان
      سر بند فاطمه زد و غوغا شروع شد
      
      مولا کرم نما سرمان را قبول کن
      عشق حسینت از سر ماها شروع شد
      
      حیدر و فاطمه پدر و مادر منند
      آنها دلیل خلقت بال و پر منند
      
      باز آمدی و صفحه دفتر گرفته ای
      مصرع به مصرع از دل من پر گرفته ای
      
      مدیون یک نگاه توأم شاه لافتی
      ذکر علی از این دل پرپر گرفته ای
      
      کتمان نمی شود کرمت حیدر نبرد
      حتی تو دست از در خیبر گرفته ای
      
      با ضربه ای که بر سر مرحب زدی علی
      جائی میان قلب پیمبر گرفته ای
      
      مرحب برای قلعه خیبر بزرگ بود
      اما تو جان از پشه کمتر گرفته ای
      
      ای تکسوار غزوه خیبر علی علی
      نامت شکسته صد صف لشکر علی علی
      
      وصفت فراتر است از این حرف های من
      از این همه سخن و از این هوی و های من
      
      نامت مرا به خاک جنونم کشانده است
      آخر ببین چگونه شده ماجرای من
      
      تقصیر توست گر بشوم کافرت علی
      ترسیدم و نگفتم:«هستی خدای من»
      
      این سر به روی این تنم آقا اضافی است
      این سر فدای تیغ شما مقتدای من
      
      دشمن همین که نام یدالله را شنید
      فریاد زد که میزند او دست و پای من
      
      این دشمنان ببین چه به صف ایستاده اند
      از ترس لافتای نجف ایستاده اند
      
      من دور از این دیار زمینگیر می شوم
      هر لحظه بیشتر به تو پاگیر می شوم
      
      هر حرکت زمین و زمان با اشاره ات
      من هم طلسم حرکت تقدیر می شوم
      
      کور است هرکه منصبتان را ندیده است
      بر چشم دشمنان شما تیر می شوم
      
      گویم به عالم این یل خیبر شکن علی ست
      تکرار می شوم و فراگیر می شوم
      
      یا والی الولی خدا شیر کردگار
      با ذکر حیدر است چنین شیر می شوم
      
      مائیم اهل عشق و جنون یا علی مدد
      مائیم اهل لطمه و خون یا علی مدد
      
      اذن شهادت شهدا را تو میدهی
      راه رسیدن به خدا را تو میدهی
      
      بابا برای زخم دل بچه های خود
      مرهم بهانه است شفا را تو میدهی
      
      آقا تری تو از همه کس می شناسمت
      انگشتری دست گدا را تو میدهی
      
      ما خوب می شویم آقا به خدا بگو
      اذن فرج به مهدی مارا تو میدهی؟
      
      من یک مزاحمم به در خانه ات ولی
      گفتند اذن کرببلا را تو میدهی
      
      بابای شیعیان جهان شاه عالمین
      بابای مهربان حسن،زینب و حسین
      
      جواد دیندار

*************************

   ديدار زيبا ميشود با چشمهايت
      غرق تماشا ميشود با چشمهايت
      
      لب تشنه اي كه زير پلكت مينشيند
      سيرابِ دريا ميشود با چشمهايت
      
      مريم مقدس ميشود در سايه ي تو
      عيسا مسيحا ميشود با چشمهايت
      
      هر دردمندي كه مسيرش بر تو افتاد
      حتماً مداوا ميشود با چشمهايت
      
      سلمان فرستاديم تا ايمان بيارد
      سلمان و مِنّا ميشود با چشمهايت
      
      مستم كُنَد آن خوشه ي چشمي كه داري
      اي من فداي گوشه ي چشمي كه داري
      
      از دست تو بايد دوايم را بگيرم
      بنويس از تو نسخه هايم را بگيرم
      
      از جانِ بيمارم بلا را دور بنويس
      من آمدم از تو شفايم را بگيرم
      
      گلدسته ميسازم برايت شمع ها را
      وقتي كه وام شعرهايم را بگيرم
      
      اي كاش زهرا هم شبيه تو حرم داشت
      تا اذن پيش تو بيايم را بگيرم
      
      از پنجره فولاد اذنت را گرفتم
      ميخواهم از تو كربلايم را بگيرم
      
      بسيار داري مثل من دورت بگردم
      خود را مثال پنج تن دورت بگردم
      
      حيدر شدي تا پشت در هِي در بكوبند
      جاي ملائك نيست بال و پر بكوبند
      
      زهرا دلش ميخواست نام يا علي را
      روي عقيق سرخ پيغمبر بكوبند
      
      سنگ علي را فاطمه بر سينه كوبيد
      بايد كه بر دُرِّ نجف حيدر بكوبند
      
      معراج تازه ابتدايت بود بايد
      نام تورا از اين مقرب تر بكوبند
      
      اسم تو اسم اعظم پروردگار است
      اين مُهر را بايد به هر منبر بكوبند
      
      ما كوه را پيش تو جز كاهي نديديم
      از دست تو غير از يداللهي نديديم
      
      تيغت برهنه ميشود ابروت در هم
      اينگونه عالم را تو خواهي ريخت بر هم
      
      آغاز جنگ تو همان پايان جنگ است
      وقتي نميماند به لشگر يك نفر هم
      
      مأمور قبض روح پشت قبضه ي توست
      حالا كه در دست تو باشد در كمر هم
      
      در معركه هر اتفاقي خواهد افتاد
      از رقص شمشير تو روي خاك برهم
      
      اي لافتي الّا خودت لاسيف تيغت
      كيفَ بشر هم هستي و خيرٌ بشر هم
      
      قسمت شود پاي تو را بايد ببوسم
      دست پسرهاي تو را بايد ببوسم
      
      دارد هنوز از کعبه بوی تو می آید
      حجش قبول است آن که سوی تو می آید
      
      تو آبها را مهر کوثر کرده ای پس
      جوشانده ی زمزم ز جوی تو می آید
      
      خورشید در خورشید شد نور العلی نور
      وقتی که زهرا روبروی تو می آید
      
      معراج هم حتی نبی با تو سخن گفت
      صوت خداوند از گلوی تو می آید
      
      شب میشود یک سمت عالم آن زمان که
      بر روی پیشانیت موی تو می آید
      
      بنـتِ اسد الله اکبر داشت حق داشت
      دیوار کعبه گر ترک برداشت حق داشت
      
      ممنون از ايل و تباري كه تو داري
      از لطف بيش از انتظاري كه تو داري
      
      ما دست و پا گيريم اگر تو دست گيري
      ما معتبر از اعتباري كه تو داري
      
      خشم تو را مرحب به لكنت گفت وقتي
      ابرو گره زد ذوالفقاري كه تو داري
      
      حيثيت هر منكري زير سؤال است
      روي حسابِ بي مزاري كه تو داري
      
      هر كس تو را دارد چرا بايد بترسد
      مثل تو تنها از خدا بايد بترسد
      
      تو رفتي و با كوفه در افتاد زينب
      بعد از تو جانش در خطر افتاد زينب
      
      انگار بايد بچه هاي تو بيفتند
      هر وقت در بين گذر افتاد زينب
      
      گفت اُسكُتوا و خطبه ي غرّا بيان كرد
      حتي خودش ياد پدر افتاد زينب
      
      زينب كه بيهوده نمي افتاد از پا
      از نيزه سر افتاد اگر افتاد زينب
      
      يك عمر سعي ات بر حجابِ دخترت بود
      اما تو رفتي و دگر افتاد زينب
      
      ميخواستي چشم

موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام مهدی وحیدی

[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

      
      هرکس که به سودای علی سر دارد
      آخر به چه کس نیاز دیگر دارد
      
      جای عجبی نیست به استقبالش
      دیوار دل کعبه ترک بر دارد
      
      در خلوت خود سه روز مهمانش کرد
      از شدت عشقی که به حیدر دارد
      
      بر روی لبش معجزه ی قرآن و
      گلبوسه زلبهای پیمبر دارد
      
      فرمود حلال زاده باشد بی شک
      هر کس به ولایت تو باور دارد
      
      با دشمن او بگو رهایم سازد
      دست از سر و احوال دلم بر دارد
      
      ای اهل سقیفه بارتان بر دارید
      من حیدریم سر به سرم نگذارید 
      
      عرش و ملکوت وسعت خوان شماست
      خورشید تلالوئی زچشمان شماست
      
      دلتنگ صدایتان شده جبرائیل
      وابستگی اش به صوت قرآن شماست
      
      من هم ز قبیله ی اصیلی هستم
      کز صبح غدیر خم مسلمان شماست
      
      اوجی بدهید این زمین خورده ی تان
      محتاج به پینه های دستان شماست
      
        بابا... دل من مثل یتیم کوفه
      در حسرت یک تکه ای از نان شماست
      
      نعلین و لباس وصله دارت آقا
      از روی تواضع فراوان شماست
      
      ای همدم نا شناس نخلستانها
      ای غربت محض!!! مرد مردستانها
      
      ای رزق زمین و آسمان از کرمت
      عیسی شده احیا  زمسیحای دمت
      
      آنقدر که چشمهای تو خونگرمند 
      گشتم بخدا شهید ابروی خمت  
      
      با یک نگهت پر از اجابت کردی 
      هر کس که دعا کرد به زیر علمت
      
      ای صاحب ذوالفقار با هر ضربه  
      صد کشته فتاد پای تیغ دو دمت
      
      از لطف تو بود (مسلمت) شاعر شد
      ای خلقت آفرینش از لطف کمت
      
      بر روی لب تمام ایرانیها  
      این بیت شده اذن دخول حرمت
      
      مرغ دل من چه خوش هوایی دارد
      ایوان نجف عجب صفایی دارد
      
      ای راه سعادت ای امیر دلخواه 
      ای بر همه ی علوم عالم آگاه
      
      تنها تو به اندازه ی زهرا بودی 
      زین رو شده ای برای بانو همراه
      
      در بدرقه ات همیشه زهرا می گفت  
      لا حول ولا قوه الا با الله
      
      رو بند بزن که چشم زخمت نزنند  
      تا آمدنت نشسته ام چشم به راه
      
      ای فاتح خیبر و حنین و خندق  
      پشت تو شکسته از بلایی جانکاه
      
      احساس غریبی مکن امشب با ما    
      ای خانه نشین بگو چه گفتی با چاه
      
      وقتی که لحد به روی زهرا می چید 
      تشیع جنازه ی خودش را می دید
      
      هاشم طوسی
       
      ********************
     
         
      دنیای بی‌امام به پایان رسیده است
      از قلب كعبه قبله ایمان رسیده است
      از آسمان حقیقت قرآن رسیده است
      شأن نزول سوره «انسان» رسیده است
      
      وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند
      در قاب كعبه وجه خدا را نشان دهند
      
      روزی كه مكه بوی خدای احد گرفت
      حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت
      دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت
      خانه ز نام صاحب خانه مدد گرفت
      
      از سمت مستجار، حرم سینه چاك كرد
      كوری چشم هرچه صنم سینه چاك كرد
      
      وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف كرد
      وقتی علی به خانه خود اعتكاف كرد
      وقتی خدا جمال خودش را مطاف كرد
      كعبه سه روز دور سر او طواف كرد
      
      حاجی شده است كعبه و سنت شكسته است
      با جامه‌ی سیاه خود احرام بسته است
      
      از باغ عرش رایحه نوبر آمده‌ست
      خورشید عدل از دل كعبه بر آمده‌ست
      از بیشه‌زار شیر شجاعت در آمده‌ست
      حسن خدای عزوجل حیدر آمده‌ست
      
      جانِ جهان همین كه از آن جلوه جان گرفت
      حسنش «به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
      
      ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما!
      ای منتهی به كوچه‌ی تو ردّ پای ما!
      ای بانی دعای سریع ‌الرّضای ما!
      پیر پیمبران، پدری كن برای ما!
      
      لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها
      دستی بكش به روی سر ما یتیم‌ها
      
      پشت تو جز مقابل یكتا دو تا نشد
      تیر تو جز به جانب شیطان رها نشد
      حق با تو بود و لحظه‌ای از تو جدا نشد
      خاك تو هر كسی كه نشد توتیانشد
      
      ای شاه حُسن با تو «گدا معتبر شود»
      آری! «به یمن لطف شما خاك زر شود»
      
      ای ذوق حسن مطلع و حسن ختام ما!
      شیرینی اذان و اقامه به كام ما!
      تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما
      «ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما»
      
      این حرف‌های آخر شعر است و خواندنی است
       پای تو هر کسی که نماند نماندنی است
      
      محسن عرب خالقی
       
      ********************
      
      با ذکر یاد و نام علی مست میشوم
      هر لحظه با کلام علی مست میشوم
      
      دانه ز دست هر کس و ناکس نمیخورم
      چون که به روی بام علی مست میشوم
      
      
      وقتی که نام ساقی کوثر می آورم
      آنجا به احترام علی مست میشوم
      
      جمع اند دور نور علی عاشقان و من
      همواره با غلام علی مست میشوم
      
      
      رو میکنم به سمت نجف نیمه های شب
      از دور با سلام علی مست میشوم
      
      بعد از نماز موقع تسبیح گفتنم
      هوهو کنان ز جام علی مست میشوم
      
      
      ذکرم شده علی مددی والی الولی
      یامظهر العجایب و یا مرتضی علی
      
      عطرش ز کعبه آمد و عالم بهار شد
      دنیا برای دیدن او بیقرار شد
      
      از سینه چاک بودن کعبه مشخص است
      آئینه صفات خداوندگار شد
      
      وقتی ز کعبه شمس جمالش طلوع کرد
      خورشید از ریاست خود برکنار شد
      
      هر شب در آسمان رخ ماه اعتبار داشت
      تابید روی حیدر و بی اعتبار شد
      
      در عرش با خدای خودش رفت و دست داد
      وقتی به روی دوش پیمبر سوار شد
      
      کعبه ندیده بود کسی را به این مقام
      از برکت علی ست ولایت مدار شد
      
      نیرو گرفت بازوی پیغمبر خدا
      از قدرت حمایت و نیروی مرتضی
      
      دنیا اگر نداشت علی را بقا نداشت
      بی مرتضی و فاطمه دنیا صفا نداشت
      
      کار تمام خلق به پایان رسیده بود
      دنیا اگر ولایت شیر خدا نداشت
      
      این طور شسته رفته به ماها نمیرسید
      اسلام اگر حمایتی از مرتضی نداشت
      
      دنیا اگر که عاشق روی علی شده
      چون که از اولش چو علی مقتدا نداشت
      
      پیراهنش اگرچه چنین وصله دار بود
      مولا به جز خدا به کسی اعتنا نداشت
      
      آمد خدای را به زمین ها بیاورد
      کفوی برای حضرت زهرا بیاورد
      
      وقتی که جنگ را به عدو مثل نار کرد
      سیل هجوم لشکریان را مهار کرد
      
      وقتی شبیه شیر به خیبر هجوم برد
      به به ببین که هیبت مولا چه کار کرد
      
      در جنگ خندق این اسدالله را ببین
      غرش نکرده لشکر دشمن فرار کرد
      
      تا بر کمان ابروی خود تیر را نهاد
      پلکی به هم گذاشت یلان را شکار کرد
      
      با نعره ها و عربده ی تیغ ذوالفقار
      دنیا به ناز شست علی افتخار کرد
      
      آندم که نام فاطمه روی لبش نشست
      با ذوالفقار خود همه را تار و مار کرد
      
      بیخود که نیست او اسدالله حیدر است
      دنیا حقیر حضرت ساقی کوثر است
      
      دل را اگر که مست می تاک میکند
      بار گناه قلب مرا پاک میکند
      
      اعجاز میکند بخدا حضرت علی
      این خاک را به یک نظر افلاک میکند
      
      زهرا که هست تیغ علی خوب میبُرد
      او با دعای فاطمه کولاک میکند
      
      او صاحب صفات خداوند اکبر است
      در گود معرفت همه را خاک میکند
      
      هرگز عجیب نیست اگر بیت کعبه هم
      سینه برای آمدنش چاک میکند
      
      او از ضریح خویش به من شور میدهد
      وقتی که تشنه میشوم انگور میدهد
      
      خاک پای غلامان حیدرند
      محشر که میرسد همه پیش پیمبرند
      
      آنانکه رزق خویش را از این سفره می برند
      یعنی که با ابوذر و سلمان برادرند
      
      آری تمام ما به علی ختم میشویم
      چون شیعیان واقعی از نسل قنبرند
      
      آنانکه از پیاله او آب میخورند
      شیعه اگر شدند همه مدیون مادرند
      
      این بگو به هرکه گدای علی نشد
      عالم به زیر پرچم ساقی کوثرند
      
      هرکس علی علی نکند خار میشود
      در پنجه های نفس گرفتار میشود
      
      این دست ما و دامن احسان تو علی
      هر شب نشسته ایم سر خوان تو علی
      
      قوم عجم که نسل به نسل عاشق توأند
      باید دعا کنند به سلمان تو علی
      
      آقا به جان حضرت زهرا مرا بخر
      تا که روم به زمره خوبان تو علی
      
      ماه رجب شده نظری کن امام عشق
      بی برکت است سفزه به جز نان تو علی
      
      مستم هنوز مثل تمام ملائک از
      عطر نماز صبح در ایوان تو علی
      
      آقا چه میشود که مسلمانمان کنی
      ما را نجف دوباره تو مهمانمان کنی
      
      مهدی نظری
       
     ********************

      
      با آمدنت صحن زمین حرمت یافت
      خورشید به دیدار جمال تو شتافت
      مشتاق تو بود آنقدر دنیا که
      در باز نشد، سینه ی دیوار شکافت
      **
      آمد که دهد به ماه و خورشید پناه
      روشن شد از آیینه ی چشمانش ماه
      دیوار شکست و عشق عالم آمد
      در حلقه ای از نور و فرشته از راه
      **
      سرچشمه روشن جلال و جبروت
      حیران کرامات نگاهت لاهوت
      ای کاش که قسمت دل ما می شد
      دریای کرم، قطره ای از آب وضوت
      **
      ما تشنه آفتاب چشمان توایم
      محتاج تو و تکه ای از نان توایم
      ای حضرت محراب، رجب تا رمضان
      بالله قسم سه ماه مهمان توایم
      **
      تا در تن شعرهایمان، جان باقیست
      تا خانه کعبه هست و ایمان باقیست
      وقف تو تمام بیت ها، مصرع ها
      تا جان به تن قافیه هامان باقیست
      **
      با آمدنت باب ولایت وا شد
      توحید میان چشمهایت جا شد
      تفسیر فقط ذیل نگاه تو رواست
      قرآن بدون تو کجا معنا شد؟
      **
      امواج در اندیشه ی دریا شدنیم
      در حسرت از نور سراپا شدنیم
      چشمان امیدوار ما را بنگر
      درخواست در امید امضا شدنیم
      **
      اثبات ولایت علی آسان است
      چون شاهد ادعای ما قرآن است
      در اصل طواف بی تولای علی
      گردیدن دور پیکری بی جان است
      **
      بر حُسن تو دیده را گشودند همه
      وقتی که تو بودی و نبودند همه
      اینکه هدف از مدینه و مکه تویی
      شعریست که شاعران سرودند همه
      
      حامد اهور
       
      ********************

      
      مِنّتِ زلف تو دارم كه گرفتارم كرد
      گوهر مهر تو اينگونه خريدارم كرد
      
      كافري بيش نبودم عَلَوي ام كردي
      نفس عشق شما بود كه بيدارم كرد
      
      كار و بار ِدلم از مِهر شما سكه شده
      عاقبت عشق ، مرا شُهره ي بازارم كرد
      
      تا قيامت به خدا گردن من حق دارد
      آن كسي را كه سر كوي تو بيمارم كرد
      
      سايه ي لطف خودت را ز سرم كم نكني
      بركت سايه ي تو لايق دربارم كرد
      
      كيميايي بنما تا زر نابم سازي
      اربعيني بطلب تا كه شرابم سازي
      
      اي علمدار خدا صاحب شمشير دو سر
      اسدالله ترين اي زرهِ پيغمبر
      
      هر كسي در پي آن است به جايي برسد
      سر نهادن به كف پاي تو مارا خوشتر
      
      يكي از پا به ركابان حريمت حمزه
      گوشه اي از سَكَنات و وَجَناتت جعفر
      
      ضربه اي را كه تو در غزوه ي احزاب زدي
      از عبادات ملك،جن و بشر سنگين تر
      
      كس جلودار تو اي حيدر كرار نبود
      شاهد قدرت بازوي تو باب الخيبر
      
      بي سبب نيست كه عباس زره ميپوشد
      در دلِ علقمه ميگفت اناابن الحيدر
      
      يل شمشير زن قطب جهان ميباشي
      اسدالله زمين شير زمان ميباشي
      
      قامتي نيست كه در پيش قدت تا نشود
      ملكي نيست كه تا پيش قدت پا نشود
      
      به خداوند قسم دور حريمت مريم
      گر نيفتد ز نفس مادر عيسا نشود
      
      هر كسي قنبرتان را به تمسخر گيرد
      به زميني تو بكوبيش دگر پا نشود
      
      تا كه تو آب بر اين نخل رطب ميريزي
      خار اين نخل محال است كه خرما نشود
      
      هر كسي خادم دربار تو در عالم نيست
      ميتوان گفت كه از سلسله ي آدم نيست
      
      علي اكبر لطيفيان

       
      ********************

      
      از ابتدا که عالم امکان درست شد
      لوح و قلم، ستاره و کیهان درست شد
      
      غیر از خدا، علی و پیمبر کسی نبود
      از نور مرتضی گلِ انسان درست شد
      
      وحی از خدا به حضرت ختم الرُسل رسید
      دائم علی نوشت و قرآن درست شد
      
      اصلاً تمام دین ز علی گفتن است و بس
      محض ولای اوست مسلمان درست شد
      
      او اولین کسی است که "أشهد" سروده است
      این جا به بعد بود که ایمان درست شد
      
      جمعی محب و عاشق حیدر به دور هم
      گرد آمدند و ملت  ایران درست شد
      
      ایرانیم و شیعه ی حیدر، هزار شکر
      عمرم شده است بیمه ی حیدر، هزار شکر
      
      شکر خدا که این دل من هم شکار شد
      آن قدر از شراب علی زد، خمار شد
      
      مست علی و مات جمال خدایی اش
      عشقش هبوط کرد و زمین بی قرار شد
      
      این شیر شرزه کیست که مستانه می رسد؟
      ارباب عالم است، به دُل دُل سوار شد
      
      از راه می رسد که قیامت به پا کند
      او یک نگاه کرد و جهان تار و مار شد
      
      تیغ دو دم به دست علی چرخ می زند
      بیچاره آن کسی که به تیغش دچار شد
      
      یک مدعی پرید و ز خندق عبور کرد
      تا خواست حرکتی بکند خوار و زار شد
      
      همسایه ی خداست علی پس عجیب نیست
      دیوار کعبه جامه دران "مَستِ جار"  شد
      
      این کار حیدر است که در لیلة المبیت
      خفتن میان حادثه را عهده دار شد
      
      آقا شدن فقط و فقط کار حیدر است
      شیعه تمام عمر بدهکار حیدر است
      
      شکر خدا ولایت حیدر به ما رسید
      توفیق عشق آل پیمبر به ما رسید
      
      روزی که روزیِ همه تقسیم کرده اند
      گنج گدایی از درِ این در به ما رسید
      
      وقتی خدا به بنده ی خود کار می سپرد
      اربابی از شما شد و نوکر به ما رسید
      
      ما که برای عشق لیاقت نداشتیم
      این ها هم از عنایت مادر به ما رسید
      
      "زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم"
      از یمن اوست این همه گوهر به ما رسید
      
      از ماجرای شام و مدینه... ولایتت
      با خطبه های همسر و دختر به ما رسید
      
      گر کربلا نبود علی هم نداشتیم
      عشق "علی" ز روضه ی "اکبر" به ما رسید
      
      روضه نخوانده شعر پر از شور و شین شد
      بی اختیار قافیه ام یا حسین شد
      
      شکر خدا به دام شما دل اسیر شد
      تا نوکر سرای شما شد امیر شد
      
      زینب، حسن، حسین و کلثوم و مرتضی
      هر یک شبیه فاطمه خیر کثیر شد
      
      هر کس گدای خوان شما شد بزرگ شد
      هرکس نشد ذلیل و زبون و حقیر شد
      
      باید حسین حسین کنید ای ملائکه
      فطرس حسین گفت و پرید و سفیر شد
      
      بی تو خزان تمام دلم را گرفته بود
      با نامتان هوا چقدر دل پذیر شد
      
      ای کاش حرف پشت سرم اینچنین شود
      این هم جوان سینه زنی بود و پیر شد...
      
      داوود رحیمی

       
     ********************

      
      چه جانماز پي اعتكاف بر دارد
      چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
      
      علي حقيقت روز است و هيچ جايز نيست
      كه در مقابل شب انعطاف بر دارد
      
      دو سوي اين كره هر يك قلمروي دارند
      نشد جداييِ شان ائتلاف بردارد
      
      شبيه خواب سحر سطحي است و زود گذر
      كسي كه دست از اين اختلاف بر دارد
      
      دوباره مثل علي زاده مي شود ، اما
      اگر دو مرتبه كعبه شكاف بر دارد
      
      اگر كه حرمت مولا نبود ، ممكن بود
      خدا ز خلق خود امر طواف بر دارد
      
      علیرضا دهقانیان
       
      ********************

      
      ميگيري از نگاه فرشته قرار را
      مي آوري به وجد تو پروردگار را
      
      هستي همين كه آينه ي رؤيت تو شد
      دست تو پاك كرد ز رويش غبار را
      
      در بستر رسول ،خدا شرح داده است
      فرق تو را و غيرت ياران غار را
      
      از خاك گرده هاي تو ميچيند آسمان
      يك كهكشان ستاره ي دنباله دار را
      
      در خواب خود كوير شبي ديده چيده است
      از دشت پينه كاري دستت بهار را
      
      هر شب كنار بستر تو ،خواب ،ديده است
      خواب ِ به خواب رفتن شب زنده دار را
      
      نه شوق نان ، شوق نگاه تو ميكشد
      هرشب كنار پنجره ها انتظار را
      
      هم بازي شبانه ي طفلان بي پناه
      در دست تو گذاشت خدا ذوالفقار را
      
      چرخيد چرخ چاه شب و روز و چشم تو
      تنها چشيد غُصه ي اين كج مدار را
      
      امير اكبر زاده

       
    ********************

      
      تا حاجت تمام دلم را روا کند
      باید خدا به پای علی ام فدا کند
      
      آن قدر قیمتی است فدای علی شدن
      خود را فداش حضرت خیر النسا کند
      
      شیعه شدن که آرزوی هر پیمبری است
      آن رتبه است که فاطمه باید عطا کند
      
      چه حل شود چه حل نشود مشکلات من
      من راضی ام به آن چه مشکل گشا کند
      
      آن کس که اختیار دو عالم به دست اوست
      اصلاً عجیب نیست که کار خدا کند
      
      از لا به لای خلق قیامت که می شود
      بر گردن علی است که ما را سوا کند
      
      عمری نشسته ایم به پای محبتش
      فردای حشر فاطمه با ما چه ها کند
      
      حتی حسین با همه ی دستگیری اش
      با مهر مرتضی است به ما اعتنا کند
      
      نیمه نگاش حضرت عباس می شود
      او قادر است خلقت عباس ها کند
      
      اهل کرم معطل خواهش نمی شوند
      او حاجت نخواسته را هم عطا کند
      
      جواد حیدری
       
     ********************

      
      نگاهی کرد مولا جان گرفتم
      نفس زد با دمش ایمان گرفتم
      تکلم کرد و من قرآن گرفتم
      و از او درس یک انسان گرفتم
      
      مگر مثل و نظیرش هست هیهات
      مگر هست این چنین سرمست هیهات
      
      الا مولود خانه زاد کعبه
      سبب ساز طواف آباد کعبه
      تو بودی علت ایجاد کعبه
      علی پیغام حج و داد کعبه
      
      تویی چون روز روشن تر ز خورشید
      خدا را دید هر کس که تو را دید
      
      صراط و محشر و میزان  تویی تو
      و هم پیدا و هم پنهان تویی تو
      مراد و مرشد سلمان تویی تو
      عزیز ملت ایران تویی تو
      
      لقب هایت تماما کبریایی
      علی اعلا و عالی  ایلیایی
      
      به غیر از تو امیر لو کشف کیست ؟
      طریق و مقصد و راه و هدف کیست ؟
      مسیحا و شهنشاه نجف کیست ؟
      دلیل مستی و شور و شعف کیست ؟
      
      مرا زلف پریشان داده ای تو
      دل دل مرده را جان داده ای تو
      
      هرآنکس در سقیفه هست پست است
      به غیر از جام تو هر مست پست است
      به جز تو هرکسی دل بست پست است
      زمهرت  آنکه دل بگسست پست است
      
      بکوش ای دل که دلبر گونه باشی
      علی محور وَ حیدر گونه باشی
      
      غلوکاران و منکرهای مولا
      به دوزخ می نشینند روز محشر
      تمام پیروان راه حیدر
      مطیع و گوش بر فرمان رهبر
      
      همان رهبر که نسلش نسل کوثر
      الهی دشمنانش خار و مضطر
      
      الا تنها ترین همتای زهرا
      امام و دلبر و آقای زهرا
      تپش های دل شیدای زهرا
      قسم بر ذکر یا مولای زهرا
      
      نگاهی کن غلام بینوا را
      و امضا کن برات کربلا را
      
      یاسر مسافر



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام مهدی وحیدی
[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام


        
      هر دلی که دچار لیلا بود
      خوشی روزگار لیلا بود
      
      از کرامات عاشقی است اگر
      نام مجنون کنار لیلا بود
      
      میل صحرا نشینی مجنون
      بیشتر اعتبار لیلا بود
      
      آنچه دلهای بی شماری داشت
      محمل در غبار لیلا بود
      
      بی نیاز است از عبادت ما
      کعبه ای در حصار لیلا بود
      
      امشب ای عشق در طواف تو أم
      سیزده شب در اعتکاف تو أم
      
      بال با من پریدنش با تو
      سمت بالا کشیدنش با تو
      
      شوق تنزیل آیه ها با من
      جبرئیل آفریدنش با تو
      
      گندم کال مزرعه با من
      فصل گرم رسیدنش با تو
      
      نخل با من تب رطب با من
      دست مشتاق چیدنش با تو
      
      سجده بر خاک پای تو با من
      دست بر سر کشیدنش با تو
      
      قل هو الله یا احد یا هو
      وحده لا اله إلا هو
      
      کعبه آنقدر بی تو زیبا نیست
      بی حضورت مطاف دنیا نیست
      
      بی سبب رد نکرده مریم را
      این طرفها که جای عیسی نیست
      
      کهبه مختص حال امروز است
      مثل دیروز و مثل فردا نیست
      
      سوره ات را خودت نزول بده
      ورنه جبریل مرد اینها نیست
      
      تو که از این طرف نمی آیی
      پس چه بهتر در حرم وا نیست
      
      ای مسحای سبز بنت اسد
      آیه لم یلد و لم یولد
      
      ای که صبح ازل شروعت بود
      کهکشان حیطه طلوعت بود
      
      بهترین لحظه ها برای خدا
      لحظه سجده خشوعت بود
      
      آنچه دیش مرا سلیمان کرد
      خواب انگشتر رکوعت بود
      
      چاه وقفی و نخل های بلند
      حاصل چله های جوعت بود
      
      ای سرآغز مرد بی پایان
      ای که صبح ازل شروعت بود
      
      کس ندیده است ارتفاع تو را
      آفتاب تو را شروع تو را
      
      به نگاهت کمی نقاب بده
      فرصتی هم به آفتاب بده
      
      از خودت از بیان شرح خودت
      دست پیغمبران کتاب بده
      
      تا رطب های من شود باده
      نخلهای مرا شراب بده
      
      تا بلندا ترین صدات کنم
      به لبم حق انتخاب بده
      
      یا علی یا علی بهارم باش
      فصل جان دادنم کنارم باش
      
      این همه مستجیر مال شماست
      التماس فقیر مال شماست
      
      مرد دیورز حضرت امروز
      از احد تا غدیر مال شماست
      
      تا خدا بوده تا خدایی هست
      لقب یا امیر مال شماست
      
      از تمامی فرش های زمین
      تکه ای از حصیر مال شماست
      
      از سر سفره مدینه فقط
      نمک و نان و شیر مال شماست
      
      زندگی تو مثل مردم نیست
      نان تو از تبار گندم نیست
      
      بی نظیر عرب بدون مثل
      آفتاب عجم بدون بدل
      
      یا هو الظاهر و هو الباطن
      یا هو الآخر و هو الأول
      
      تو رسیدی و وحشت افتاده است
      بر سر شانه های لات و هبل
      
      اسدل اله غزوه احزاب
      یل میدان لحظه های جمل
      
      مرد دلدل سوار روز احد
      آینه دار خشم عز وجل
      
      الامان از سوار آمدنت
      وقت با ذوالفقار آمدنت
      
      نام تو بوی سیب می آرد
      روی دلا بهار می کارد
      
      تو همان پیر مرد نخلستان
      پیر مردی  که نان جو دارد
      
      ای که دل تنگ  صبح زهرایی
      گریه چشم های تو دارد.....
      
      ....اول کوچه بنی هاشم
      روی تابوت شهر می بارد
      
      غسل نیلی فاطمه هر شب
      خاطرات تو را می آزارد
      
      هیچ کس مثل تو حبیب نداشت
      سر سفره نسیم سیب نداشت
      
      علی اکبر لطیفیان
       
      ****************
        
      از عالم بالاست بنیانی که من دارم
      یعنی همین روح مسلمانی که من دارم
      
      گر سجده بر تولیت آدم نمی‌کردم
      آدم نمیشد خاک انسانی که من دارم
      
      شیر حلال مادران این قبیله‌هاست
      در سینه‌ام مهر فراوانی که من دارم
      
      نابرده رنجی گنج‌هایی را به ما دادند
      از سفرهٴ مولاست این نانی که من دارم
      
      این کیست که از مقدمش خورشید می‌ریزد
      آتش پرست اوست سلمانی که من دارم
      
      در کشمکشهای بلند ذوالفقاری‌اش
      مانده است گیسوی پریشانی که من دارم
      
      در خانهٴ ما سفرهٴ گندم مَیَندازید
      دنبال نان جوست مهمانی که من دارم
      
      با ما نشستن آنقدر چیز بعیدی نیست
      با هر گدایی هست سلطانی که من دارم
      
      ما را به جرم عشق در بازار بفروشید
      ما را به پای جیدر کرار بفروشید
      
      نه میل پروازی و نه اصلا نه بالی بود
      نه حرفی از بالا نه حرفی از کمالی بود
      
      باران نمی‌آمد زمین نم پس نمیداد و ...
      سر تا سر شبه جزیره خشکسالی بود
      
      ماها نبودیم و ندیدیم آن زمان‌ها را
      یعنی نمی‌فهمیم که دنیا چه حالی بود
      
      محرابها ، سجاده‌ها بی راهه می‌رفتند
      اصلاً تمام جاده‌ها سمت خیالی بود
      
      آن روزها کعبه فقط بتخانه‌ای بود و
      بتها خدا و ، جای ابراهیم خالی بود
      
      آیا خدای بی علی اصلا جلالی داشت
      روی زمینِ بی علی آیا جمالی بود
      
      آن روزگاران حرفی از یارب نبود اما
      در پشت کعبه صحبت موالی الموالی بود
      
      **
      از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد
      دنیا علی دارد نه ، دنیاها علی دارد
      
      هم آسمان اول خاکی نشین ما
      هم آسمان هفتم بالا علی دارد
      
      رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود
      ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد
      
      عشاق محتاجند اینکه مال هم باشند
      آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد
      
      آتش نمیگیرد گلستان وجودش را
      هر آن کسی که یا علی و یا علی دارد
      
      غیر از دلم من هیچ چیزی را نمی‌خواهم
      گر چه ندارد هیچ چیز اما علی دارد
      
      سوگند بر نام علی که شیعه در محشر
      هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد
      
      در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد
      مهر علی ابن ابیطالب نجاتش داد
      
      این کیست که دارد پُر از پَر میکند ما را
      در صحن ایوانش کبوتر میکند ما را
      
      این کیست که مهرش حلال نطفه‌های ماست
      با مهر خود پاک و مطهر میکند ما را
      
      این کیست که در مسجد هر جمعهٴ کوفه
      دارد برای خویش منبر میکند ما را
      
      نهج البلاغه می‌شود بالای منبرها
      پایین منبرهاش دفتر میکند ما را
      
      این کیست که با حرفهای آسمانی‌اش
      مقداد و سلمان و ابوذر میکند ما را
      
      یک روز می‌آید که با چشمان دلتنگش
      همسایهٴ زهرای اطهر میکند ما را
      
      دورش نمی‌اندازد آنرا که مقیمش شد
      خواجه اگر مولاست ، قنبر میکند ما را
      
      ما شیعهٴ دور و بر مرد نجف هستیم
      ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم
      
      با نام تو در ناتوانی‌ام توانی هست
      در پیری‌ام با مهر تو میل جوانی هست
      
      روح تنزّل کرده‌ات اینقدر بالا بود
      آیا برای اوج تو اصلا مکانی هست
      
      در کعبه و در خانهٴ پیغمبر و در عرش
      هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست
      
      بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد
      ابروی تو هر جا که باشد کشتگانی هست
      
      میل یتیم کوفه بودن میکنم امشب
      هر جا یتیمی هست دست مهربانی هست
      
      ای پیر نخلستان نشینم ، همنشینم باش
      یک شب بیا در خانه‌ام یک تکه نانی هست
      
      هر جا که تو قاری قرآن می‌شوی آقا
      نذر لب تو بوسه‌های دوستانی هست
      
      هر جا که قاری همین قرآن حسین توست
      بی احترامی‌های چوب خیزانی هست
      
      طشت طلایی بود و آه و قاری قرآن
      وای از حضور خیزران ، وای از لب و دندان
      
      علی اکبر لطیفیان
       
  ****************

 
       
      به اوج می برد امشب مرا هوای شما
      که عشق را بنویسم، فقط برای شما
      نگاه می کنم اینجا به رد پای شما
      و می رسم به خدا، تا خدا... خدای شما
      
      که آفرید شما را زمین هوایی شد
      وَ کعبه کعبه شد و خانه ای خدایی شد
      
      و بال حور و مَلَک فرش این قدم ها شد
      زمین برای حضور تو در تمنّا شد
      ز اشک شوق ملائک ستاره پیدا شد
      و عشق بر تن هفت آسمان هویدا شد
      
      عصای دست نبی بوده ای و دست خدا
      تو دستگیر کلیمی، تو دستگیر عصا
      
      شکوه عدل شما را عقیل می داند
      نگاه بت شکنت را خلیل می داند
      شکاف کعبه شما را دلیل می داند
      و شأن وصف تو را جبرئیل می داند
      
      که از زبان خدا بر تو آفرین می گفت
      و با صدای بلند خودش چنین می گفت:
      
      رقم زده ست خدا عشق را به نام علی
      فلک نشسته به حسرت برای گام علی
      ملک نشسته دو زانو به احترام علی
      علی امام من است و منم غلام علی
      
      به لحظه لحظه ی عمرت خدا تبسّم داشت
      و با صدای شما با نبی تکلّم داشت
      
      کرامتی که تو داری الی الابد باشد
      همیشه ذکر لبم یا علی مدد باشد
      شجاعتی که دلت داشت بی عدد باشد
      گواه من سر عَمر بن عبدود باشد
      
      شمار فضل شما را، خدا فقط داند
      نشانه های خدا را، خدا فقط داند
      
      مجید تال
       
      
      ****************
       
      مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
      شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
      
      شعر در شأن تو، شرمنده به همراهم نیست
      واژه در دست من آن گونه که می خواهم نیست
      
      من که حیران تو حیران توام می دانم
      نه فقط من که در این دایره سرگردانم
      
      همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
      شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
      
      کعبه از راز جهان، راز خدا آگاه است
      راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
      
      کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
      «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
      
      کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
      خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
      
      کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
      قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
      
      «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
      مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
      
      می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
      ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
      
      نه فقط دست زمین از تو، تو را می خواهد
      سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
      
      زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
      لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
      
      دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
      رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
      
      وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
      وای اگر، پارچه ی زرد، به سر می بستی
      
      در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
      نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
      
      بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
      پا در این دایره بگذار عدم را بردار
      
      بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
      یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
      
      راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
      کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
      
      روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
      «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
      
      سید حمید رضا برقعی
       
       ****************

       
      مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
      اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
      
      وقت طواف دور حرم فکر می کنم
      این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
      
      دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
      آیینه ای برای پیمبر نداشته است
      
      سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
      شهری که جز علی در دیگر نداشته است
      
      طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
      انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
      
      یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
      یا جبرِییل واژهء بهتر نداشته است
      
      چون روز روشن است که در جهل گمشده است
      هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
      
      این شعر استعاره ندارد برای او
      تقصیر من که نیست برابر نداشته است
      
      سید حمیدرضا برقعی
       
        ****************

       
      بدبخت می شود هر که ز مهرت رها شود
      بیچاره می شود هرکه ز حبت جدا شود

      دستش دراز نیست به هر جا و هر طرف
      هر کس به درب خانه ی لطفت گدا شود

      شیعه که ذکر نادعلی را به لب گرفت
      آیا اسیر غصه و درد و بلا شود؟

      باید دخیل به رشته ی زلف شما زند
      هرکس که خواسته باشد اگر با خدا شود

      ما با همه گفته ایم به کوری دشمنان
      حیدر شفیع محشر و عقبای ما شود

      شاهنشه نجف گدا بر درآمده
      لطفی کنی ، روزی ما کربلا شود

      یاسر مسافر



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام مهدی وحیدی
[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

       علي كسي است كه كوثر از او سبو دارد
      جهان نظام خودش را فقط ازاو دارد
      
      فقط به خاطرحُب و ولايت مولاست
      اگربهشت خداوند رنگ و بو دارد
      
      علي كسي است كه عالم گداي قنبر اوست
      اگرچه گوشه پيراهنش رفو دارد
      
      براي اينكه علي پابه سينه اش بنهد
      خداست شاهد من كعبه هم وضو دارد
      
      علي كسي است كه هرشب كنارسجاده
      بدون واسطه با دوست گفتگو دارد
      
      ولادتش هدف كعبه رامشخص كرد
      زخاك پاي علي كعبه آبرو دارد
      
      علي كه پشت نبردش زره نمي خواهد
      اگرچه لشگري ازسنگ روبرو دارد
      
      رسيد آنكه خداكعبه رابه او بخشيد
      گه ولادت او كعبه مدتي خنديد
      
      رسيد حيدر و اين خاك نور باران شد
      به يمن آمدنش عالمي مسلمان شد
      
      همين كه دروسط كعبه او تولد يافت
      گلِ خدا شد و كعبه به پاش گلدان شد
      
      تمام گرمي بازار حسن يوسف بود
      پس ازعلي چقدرنرخ يوسف ارزان شد
      
      علي قدم زد و خورشيد زيرپاي علي
      زخاك سر زده و آفتابگردان شد
      
      امام كعبه رسيد و به يمن آمدنش
      سرود روي لب مصطفي علي جان شد
      
      براي آمدنش كعبه پيش دستي كرد
      و سينه چاكي او زودتر نمايان شد
      
      اگرچه قنبراو پادشاه قلب من است
      ولي گداي علي هركه گشت سلمان شد
      
      لبش كه وا شد و ‌ذكرخدا به لب آورد
      زمين نه عالم هستي بهشت عرفان شد
      
      علي امام من است و منم غلام علي
      علي براي تمامي خلق سلطان شد
      
      بنام شيرخدا لااله الا الله
      پس از رسول مكرم علي ولي الله
      
      ولاي شيرخدا آخرش ثمر دارد
      چرا كه حب علي روي دل اثردارد
      
      تمام لشكردشمن به خاك مي ريزند
      اگر اراده كند ذوالفقار بردارد
      
      تمامي غزوات رسول شاهد بود
      ميان لشكر اسلام علي جگر دارد
      
      زضربه هاي سرذوالفقار معلوم است
      يدالله است علي واقعا هنر دارد
      
      علي نياز به خوُد و زره نخواهد داشت
      چرا كه از پر و بال ملك سپر دارد
      
      اگرشكست نخورده زجنگ برگشته
      دعاي فاطمه اش را به پشت سردارد
      
      شجاعتش به كنار او معلم فضل است
      به اين دليل كه مثل حسن پسر دارد
      
      زچشم او همه عرش نور مي گيرند
      چراكه دامن او حضرت قمر دارد
      
      بگو به مردم عالم بياورد يك بار
      شبيه زينب او كسي اگر دارد
      
      حسين اوست بهشتم تمام زندگيم
      من از گدايي مولا دراوج بندگيم
      
      من ازقديم به اين خانواده عبد درم
      فداي محسن او صدهزار چون پسرم
      
      تمام هستي خود را فروختم ديروز
      كه نذرآمدنش قد كعبه گل بخرم
      
      دوباره زائر ميخانه ی نجف شده ام
      فتاد باردگر سوي صحن اوگذرم
      
      بخاطر همه چيز ازخدام ممنونم
      كه ياعليست نمازم دعاي هرسحرم
      
      بدون  راه نجاتي به بركت مولا
      خدا گواست در آماج كوهي ازخطرم
      
      گه ولادت من باطنين ياحيدر
      گره زده دل من را به صحن او پدرم
      
      امام حضرت زهرا امير ملك ولا
      فداي اينهمه لطف و صفات چشم ترم
      
      شبي كه برلب من ذكر حيدري دادند
      همينكه گفتم علي حكم نوكري دادند
      
      مهدی نظری
       
      *******************
       
            
      اي ابتدات نقطه پايان آسمان
      وي انتهات مثل خداوند، لامكان
      
      ممسوس ذات حضرت الله اكبري
      با اين حساب ، فهم كمالت نمي توان
      
      گفتم : " چگونه مدح تو خوانم " ؟ ندا رسيد
      " درسجده آي و سوره توحيد را بخوان "
      
      ماصنع دستهاي شما بوده ايم ؛ پس
      اينگونه مي شود كه تو باشي خدايمان
      
      دركعبه پا نهادي و كعبه شكاف خورد
      يعني كه جاي توست دل دلشكستگان
      
      كعبه سپيد رو شدو زلفش سياه شد
      هم خود به سجده آمدو هم سجده گاه شد
      
      (مهرت به كائنات برابر نمي شود)
      حب تو آينه است ـ مكدر نمي شود
      
      مريم ـ بنفشه ـ ياس ـ اقاقي . . . خود بهشت
      بي لطف دستهات ـ معطر نمي شود
      
      گرصد هزار شير نر بيشه هاي جنگ
      هرگز يكي شبيه به حيدر نمي شود
      
      حتي محمدي كه خودش فخرعالم
      تامرتضي نداشت ، پيمبر نمي شود
      
      با ما كسي كه سفره اش از مرتضي جداست
      سوگند مي خورم كه برادرنمي شود
      
      اين سفره بوي عطر گل ياس مي كند
      با گندمي كه فاطمه دستاس مي كند
      
      رمز حيات ، قبضه شمشير مرتضاست
      هفت آسمانيان ، همه تسخير مرتضاست
      
      قرآن ؛ زلال آينه ، تصوير ناب ؛ اوست
      هر آيه آيه ؛ آينه ،تفسير مرتضاست
      
      جنات عدن، روضه رضوان، بهشت قرب
      درسايه سار شاخه انجير مرتضاست
      
      اينكه خدا به ديده مردم يزرگ شد
      تأثير جاودانه تكبير مرتضاست
      
      صبرش شبيه ضربه خندق ستودني ست
      آري ؛ بقاء شيعه به تدبير مرتضاست
      
      سلطان عشق..! حضرت والا مقام ها..!
      تسيلم تو ، شكوه تمام سلام ها
      
      اي ميوه رسيده باغ خدا علي
      آب و غذاي سفره اهل ولا علي
      
      بدر و حنين و خيبر و خندق كه جاي خود
      تنزيل آيه هاي علق در حــرا ... علي
      
      سـّر عظيم ليله الاسراء ؛ عروج بود
      من نفـْس ظاهري محمد الي. . .علي
      
      تفسير ناب سوره توحيد ؛ مي شود. . .
      . . . تلخيص در عبارت يك جمله  "يـاعلـي"
      
      با نوح و با كليم و مسيحا و با كليـم
      هرجا تو ديده مي شوي در هر كجا علي
      
      تو دركمال مطلق و انسان كاملي
      درمشكلات سخت ؛ تو حل المسائلي
      
      چيزي شبيه رايحه اي مي وزيد و رفت
      شبها به شانه ؛ نان و رطب مي كشيد و رفت
      
      افسوس قدر و منزلتش را نداشتند
      تا درجوار كوثر خود آرميد و رفت
      
      زهرا همان علي و علي نيز فاطمه است
      شكر خدا فراق به پايان رسيد و رفت ...
      
      مردي كه شاهد صدمات مدينه بود
      يك روز مرد ... و در سحري شد شهيد رفت
      
      گرچه كنار بسترش از مردها  پر است
      اما؛ دريغ محسن خود را نديد و ... رفت
      
      غير از علي به عام امكان مدار نيست
      خلقت بدون اسم علي استوار نيست
      
      یاسر حوتی
       
   *******************
       
                   
      تا زمین قدم برداشت ، آسمان نوشت علی
      آسمان که برپا شد ، کهکشان نوشت علی
      
      کهکشان که پیدا شد ، یک جهان نوشت علی
      این جهان که معنا شد ، بیکران نوشت علی
      
      بیکرانه‌ها پر شد ، لامکان نوشت علی
      با هرآنچه که میشد ، با همان نوشت علی
      
      با قلم نوشت علی ، با زبان نوشت علی
      و سپس هر آنچه داشت ، در توان نوشت علی
      
      روی صورت انسان ، روی جان نوشت علی
      با غبار او روی ، چشممان نوشت علی
      
      آنقدر نوشت از او ، تا جهان پر از او شد
      تا که دست حق رو شد ، ذکر عاشقان هو شد
      
      پس دو مرتبه روی ، صورتم نوشت علی
      دوست داشت پس روی ، قسمتم نوشت علی
      
      در رگم که جاری شد ، غیرتم نوشت علی
      پا شدم زمین خوردم ، همتم نوشت علی
      
      تا کمی ضعیف شدم ، قوتم نوشت علی
      آمدم ذلیل شوم ، عزتم نوشت علی
      
      پس خدا خودش روی ، قیمتم نوشت علی
      روی بیرق سبزِ ، هیئتم نوشت علی
      
      آنقدر نوشت علی ، روی سرنوشت من
      تا فقط علی باشد ،‌ خانه بهشت من
      
      روز اول خلقت ، با علی حساب شدم
      در قنوت او بودم ، تا که مستجاب شدم
      
      زیر پای او ماندم ، تا غبار ناب شدم
      بر سرم چنان تابید ، تا که آفتاب شدم
      
      آنقدر که او تابید ، از خجالت آب شدم
      در غدیر چشمانش ،‌ من هم انتخاب شدم
      
      آنقدر نگاهم کرد ، تا که من خراب شدم
      زیر جوشش چشمش ، ماندم و شراب شدم
      
      مِی شدم پیاله شدم ، مست بوتراب شدم
      هی علی علی گفتم ، در علی مذاب شدم
      
      می‌نویسم از عشقم ، می‌نویسم از دردم
      غیر دور چشمانش ، هیچ جا نمی‌گردم
      
      کعبه پلک زد آری ، صبح نور پیدا شد
      کعبه در طوافش رفت ، تا درِ حرم وا شد
      
      قبله از سر جایش ، پیش پای او پا شد
      زیر پای او زمزم ، چشمه چشمه دریا شد
      
      کعبه از نفس افتاد ، نوبت مسیحا شد
      او شفا گرفت و بعد ،‌ تازه دور موسا شد
      
      پا برهنه راه افتاد ،‌ تا دلش مصفا شد
      هر کسی که او را دید ، بدتر از زلیخا شد
      
      یوسفانه مجنون شد ، یوسفانه لیلا شد
      هر کسی که دورش گشت،نور چشم زهرا شد
      
      ما کجا و این کعبه ، اینکه کعبه زهراست
      ما محب دریاییم ، جای ما فقط دریاست
      
      توی محفل ذکرش ، درّ ناب می‌ریزند
      پای هر علی گفتن ، هی ثواب می‌ریزند
      
      روی ما فرشته‌ها ، هی گلاب می‌ریزند
      توی جام خالیّ ، ما شراب می‌ریزند
      
      روی چشممان خاک ، بوتراب می‌ریزند
      در شب سیاه ما ،‌آفتاب می‌ریزند
      
      روی ما دعاهای ، مستجاب می‌ریزند
      در حساب فردامان ، بی حساب می‌ریزند
      
      کبریا که می‌بخشد ، این همه به عشق او
      چون علی به ما آموخت ، لااله الا هو
      
      ساکنان بالاها ، زیر گنبدش هستند
      خیل انبیا جزو ، نور بی حدش هستند
      
      فاطمه ، نبی تنها ، این دو هم قدش هستند
      مرتضی و زهرا هم ، عشق احمدش هستند
      
      روز و شب همیشه در ، رفت و آمدش هستند
      شیعیان نمک دارند ، تا زبانزدش هستند
      
      کربلا و سامرا ، صحن مرقدش هستند
      و قم و خراسان هم ، خاک مشهدش هستند
      
      ما که درّ و مروارید ، توی این صدف داریم
      ما بهشت خود را از ، تربت نجف داریم
      
      وقتی از دل یک سنگ ، خوب موشکافی شد
      سنگ یا علی میگفت ، آنقدر که صافی شد
      
      آنقدر که چون دُر شد ، چون عقیق شافی شد
      شعر آفرینش هم ،‌ با علی قوافی شد
      
      این کتاب خلقت هم ، با علی صحافی شد
      عشق هم بدون او ، قصه‌ای خرافی شد
      
      هر کجا کم آوردیم ، با علی تلافی شد
      اینکه دور او گشتیم ، وای عجب طوافی شد
      
      کعبه بی علی پوچ است ، کعبه بی علی سنگ است
      کعبه در مدار خود ، با علی هماهنگ است
      
      دست کعبه را اما بر سرش نمی‌بندند
      راه را بر یاسِ ، پرپرش نمی‌بندند
      
      تازیانه بر روی ، همسرش نمی‌بندند
      شعله‌های آتش را ، بر درش نمی‌بندند
      
      ریسمان به دستان ، دخترش نمی‌بندند
      کربلا که آب بر ، اصغرش نمی‌بندند
      
      آه کربلا گفتم ، آسمان به خود لرزید
      کوفه باز هم اشک ، دختر علی را دید
      
      رحمان نوازنی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام مهدی وحیدی
[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امام علي (عليه السلام)


مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم
 بجنبد تا رگم در جان علی گویم علی جویم

  ز پیدا و ز پنهانم همین یک حرف را دانم
 که در پیدا و در پنهان علی گویم علی جویم

 اگر اهل خراباتم وگر شیخ مناجاتم
 به هر آئین ، به هر دستان علی گویم علی جویم

 علی دین است و ایمانم ،علی درد است و درمانم
 چه با درد و چه با درمان علی گویم علی جویم

 علی حلال مشکل ها ،علی آرامش دلها
 کند تا مشکلم آسان علی گویم علی جویم

 اگر در خانقه افتم وگر در میکده خفتم
 به هر معموره و ویران علی گویم علی جویم

 ز مهر او سرشت من ، جمال او بهشت من
 هم اندر روضه ی رضوان علی گویم علی جویم

 علی باب الله عرفان ،علی سرالله سبحان
 به نور دانش و عرفان علی گویم علی جویم

 اگر درویش و مسکینم وگر دیندار و بی دینم
 چه با کفر و چه با ایمان علی گویم علی جویم

 اگر تسبیح می گویم وگر زنار می جویم
 به هر اسم و به هر عنوان علی گویم علی جوی

 ز سوره سوره ی قرآن ، ز یاسین و ز الرحمان
 به هر آیه ز هر تبیان علی گویم علی جویم

 اگر از وصل خوشحالم وگر از هجر نالانم
 چه با وصل و چه با هجران علی گویم علی جویم

 به محشر چون برآرم سر ، به نزد خالق اکبر
 به گاه پرسش و میزان علی گویم علی جویم

موافق



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امام علي (عليه السلام)
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امام علي (عليه السلام)

 مولا اگر نبود،ولايت نداشتيم
 روز حساب، باب شفاعت نداشتيم
 
 عاشق نمي شديم اگر مرتضي نبود
 نسبت به اهل بيت ارادت نداشتيم
 
 عشق علي كه قسمت هركس نمي شود
 سلمان اگر نبود، سعادت نداشتيم
 
 مولا اگر نبود، عجم سرشكسته بود
 ما غيراز او اميد حمايت نداشتيم
 
 اسلام ما نتيجه ي لبخند مرتضي است
 با زور تيغ ، ميلِ هدايت نداشتيم
 
 مولا اگر نبود، ري از دست رفته بود
 تاريخ هشت سال رشادت نداشتيم
 
 اين انقلاب بي مددش پا نمي گرفت
 شور قيام و شوق شهادت نداشتيم
 
 ما از دعاي خيرِ علي رزق مي خوريم
 اين طور اگر نبود، روايت نداشتيم
 
 رونق نداشت حجره ي انصاف هايمان
 بركت به كار و كسب تجارت نداشتيم
 
 شبهاي جمعه گريه مان ارث مرتضي است
 ما بي كميل حال عبادت نداشتيم
 
 محشر كه دست مردم  سرگشته خالي است
 بيچاره مي شديم ؛ ولايت نداشتيم
 
وحید قاسمی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امام علي (عليه السلام)
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امام علي (عليه السلام)

 
تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی
مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی
 
دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی
شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی
 
اليوم چه کردي که خرابت شده احمد
اکملت لکم گفته و راحت شده احمد
 
اين سلسله عشق به موي تو رسيده
سيب دل عشاق به جوي تو رسيده
 
اين عقل به سر منزل روي تو رسيده
هي گشته و آخر به سبوي تو رسيده
 
خاتم به تو ‌باليده که پايان پيامي
هم نقطه‌ي آغازي و هم ختم کلامي
 
من عاشق آن لحظه که انگشتريت را
مجنونِ تو وقتي رجز خيبريت را
 
ديوانه‌ي آن دم که دمِ حيدريت را
وحي آمده تا گوشه‌اي از دلبريت را
 
دل برده‌‌اي از دختر يک دانه‌ي هستي
تا خانه‌ي کوثر شده ميخانه‌ي هستي
 
امشب صد و ده مرتبه ديوانه ترم من
شمعي؛ صد و ده مرتبه پروانه ترم من
 
ساقي! صد و ده مرتبه پيمانه ترم من
مست توام و از همه فرزانه ترم من
 
در دست نبي دست تو يا دست خدا بود
حق داشت محمد که چنین مست خدا بود
 
درويش، علي گو شده، دف مي‌زند امشب
در شادي شاهيّ‌ِ تو کف مي‌زند امشب
 
هر نادعلي گو به هدف مي‌زند امشب
زهرا به دلش مُهر نجف مي‌زند امشب
 
قاسم صرافان



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امام علي (عليه السلام)
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امام علي (عليه السلام)

خواستم عشق را نظاره کنم
چشم‌ها را پر از ستاره کنم
 
عشق فرمود نذر نام علی
صد و ده بار استخاره کنم
 
گر که شعری قشنگ می‌خواهم
به علی بیشتر اشاره کنم
 
می‌‌شود با حروف نام علی
وزن اشعار را اداره کنم
 
جای دارد به وصف این آقا
هر چه می‌بینم استعاره کنم

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امام علي (عليه السلام)

ادامه مطلب
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امام علي (عليه السلام)

داوطلب میطلبم دیده طلب  دل بطلب میطلبم
سر بطلب جان بطلب تو بطلب میطلبم
 
از طلبان طلبت هرچه که خواهی بطلب
طالبم هرچه طلبی تو بطلب میطلبم
 
تو نطلب تا نبرم نام دگر در طلبت
مقصد هرچه طلبی می طلبی تو طلبم ؟
 
من که بدهکار توام نی که طلبکار توام
تا برسم درگه تو هر چه که خواهی طلبم
 
نور خدا میطلبم عشق و وفا میطلبم
سعی و صفا میطلبم مکه منی میطلبم
 
حجب و حیا میطلبم چشم تو را میطلبم
از تو تو را میطلبم صحن رضا میطلبم
 
کرب و بلا میطلبم

شاعر ؟؟



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امام علي (عليه السلام)
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امام علي (عليه السلام)

امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
 
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
 
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
 
سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر
 
حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))
 
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمس جمالش  بگو  بگو...
 
((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
 
فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!
 
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))
 
نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
 
او از هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده
 
قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...
 
مجید تال



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امام علي (عليه السلام)
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امام علي (عليه السلام)

فقط علی ست در عالم که درمقام علی ست
که هرچه هست درعالم به زیر بام علی ست
 
به پادشاهی عالم رسیده آن کس که
کنیز حضرت زهرا و یا غلام علی ست
 
علی همیشه علی بود و هست وخواهد بود
و یازده گل بی مثل از دوام علی ست
 
به کوری همه ی دشمنان، خدا گفته ست
امام اول عالم فقط امام علی ست
 
مرا ببربه سر سفره ای که خود داری
شنیده ایم که این کار درمرام علی ست
 
بهشت بوی گل یاس هیجده ساله ست
که بو ی آن همه ی عمر در مشام علی ست
 
علی و فاطمه یک روح در دو جسم جدا
علی تمامی زهرا و او تمام علی ست
 
اگرچه تلخ شد این زندگی به کامش آه
ولی به روز قیامت جهان به کام علی ست

خورشید و ماه آینه ی دیگر علی ست
هفت آسمان به حلقه ی انگشتر علی ست
 
این کربلا که عشق من و توست در جهان
این ها همه ز دولتی دختر علی ست
 
لطفا مرا به نام خود من صدا نزن
پیش تمام خلق بگو نوکر علی ست
 
یا خواستی که لطف شما شاملم شود
برگو غلام و قنبر دور و بر علی ست
 
شکر خدا که جای علی سبز مانده است
امروز هم علیست که بر منبر علی ست
 
دشمن خیال شوم خودش را به گور برد
فهمیده است کشور ما کشور علی ست

شاعر ؟؟



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدحعید غدیر

برچسب‌ها: مدح امام علي (عليه السلام)
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

شاهنشه اریکه ي قدرت ابا الحسن

اسطوره ي صلابت و غيرت اباالحسن

ياوالي الولي، يدحق، بنده ي خلف

يا مظهر العجايب عالم، شه نجف

يعسوب دين ملك زمين تا الي الابد

يا قاهرالعدو، يل خيبر شكن مدد

تو خانه زاد حضرت سبحاني اي علي

پرچم به دست قله ي عرفاني اي علي

حبل المتين وحصن ِحصيني بدون شك

راه نجات اهل يقيني بدون شك

وَسابقون واقعه يعني ابوتراب

درياي فيض واسعه يعني ابو تراب

فرمانرواي عالم امكان اباالحسن

اي پادشاه دولت شاهان اباالحسن

اي شرزه شير، اي اسدالله غزوه ها

استاد درس رزم علمدار كربلا

دستان تو ستون سماوات و كائنات

سكان چرخ دادن و چرخاندن كرات

همزاد گردبادي و از نسل آتشي

وقتي به روي دشمن دين تيغ مي كشي

آري تو ذوالفقار خداوندي اي علي

تمثال اقتدار خداوندي اي علي

پا روي شانه هاي پيمبر گذاشتي

حتي ز عرش، پاي فراتر گذاشتي

مرآت جلوه هاي كريمانه ي خدا

اي ساقي قمررخ ميخانه ي خدا

از باغ هاي خلد خداوند با يقين

تنها به عشق شيعه شدن آمدم زمين

آن تيغ تان واين سرما يا ابوتراب

مولا بزن فداي شما، يا ابوتراب

اينجا به جرم حب شما سنگ خورده ام

دنيا نهاده خيش ملامت به گرده ام

مرغ جنون دل سر گلدسته ي شماست

منصورشهرعشق توام، دارمن كجاست؟

اي شب شكن، اميرقلندر مرام مر

اي خرقه پوش خسته نفس، پيركوچه گرد

آقا تو آفتاب فروزان كوفه اي

شب ها هميشه فكر يتيمان كوفه اي

آهنگ گام هاي تو شور كليم ها

زيباترين سرود به گوش يتيم ها

امشب دوباره كيسه سر دوش مي بري

اي كاش از محله ي ما نيز بگذري

آقا شما چرا؟ به خدا بنده  نوكرم

اين كيسه را اجازه بده من بياورم

ديدم تو را كه بر رخ ماهت نقاب بود

بر دور دست هاي تو جای طناب بود

در دست پينه دار تو فانوس ديده ام

در چشم خيس تان غم ناموس ديده ام

وحید قاسمی

 



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 29 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

دارد شروع می شود این شعر با علی

صل علی محمد و صل علی علی

هرکس دلش به زلف کسی بند خورده است

ما بند خورده است به زلف شما علی

خیبر گشا ،یتیم نواز و غریب...،آه

من مانده ام خدا به تو گویم و یا علی

بر روی سردر حرم کبریا ،خدا

با خط خود نوشته تو را با طلا علی

شیر خدا و حیدر کرار و مرد رزم

تفسیر محکمی است تو را انما علی

ما را ببخش، شیعه ی خوبی نبوده ایم

تو را به جان فاطمه، یا مرتضی علی

این شعر پیشکش به علی شد به این امید

شاید کند گوشه ی چشمی به ما علی

نادر حسيني

*******



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 27 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

بیا دوباره برای ما بخوان تو خطبه‌ی خلقت را

که پرده پرده فرو ریزی از این زمانه جهالت را

نه خالِ «نقطه» تو می‌خواهی، نه گیرِ خطّ «الف» هستی

بدون خال و خط آوردی چه خوش عروس بلاغت را

چه اتفاق پر از نوری در ارتفاع دلت رخ داد؟

که از زبان تو جاری کرد هزار چشمه‌ی حکمت را

بگو برای زمینی‌ها از آسمان و از اسرارش

تویی که چشم خدا هستی که دیده غیب و شهادت را

آهای صاحب انگشتر! دلم چه خوش شده حالا که

به دست‌های تو بخشیدند کلید آتش و جنت را

حدود مُلک تو دل‌هایی است که گِرد روح تو می‌چرخند

چه باک اگر که بیندازی شبی مهار خلافت را

برای اینکه بفهمد عقل، گره گشای جهان عشق است

پر از شکوه «دیانت» کرد دلت قطار «سیاست» را

ابوتراب غزل‌هایم! لغات من همه از خاکند

تو روح دادی و باور کرد دلم وقوع قیامت را

دویده قنبر و می‌ترسد ببخشی‌اَش تو به اعرابی

چه کرده‌ای تو که از رو بُرد کرامت تو سخاوت را

علی پرست گناهش چیست؟ که تو شبیه خدا هستی

چرا که آینه هم اینقدر نشان نداده شباهت را

نماز رو به نجف چندی است نخوانده‌ام من و بیمارم

مریض گشته‌ام از وقتی که ترک کرده‌ام عادت را

برادران مسلمانم! قسم به کعبه که حیرانم

چگونه دم زده‌اید از عشق بدون آنکه ولایت را...

پرآب تر شده چشمم از قنات‌های مدینه، تا

به دست شیر خدا دیدم طناب‌های اسارت را

من و تو آن دو خطیم آری به هم رسیده به ناچاری

خط شکسته‌ چه دارد جز همین دو بیت ارادت را

قاسم صرافان

********



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 26 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

بیا دوباره برای ما بخوان تو خطبه‌ی خلقت را

که پرده پرده فرو ریزی از این زمانه جهالت را

نه خالِ «نقطه» تو می‌خواهی، نه گیرِ خطّ «الف» هستی

بدون خال و خط آوردی چه خوش عروس بلاغت را

چه اتفاق پر از نوری در ارتفاع دلت رخ داد؟

که از زبان تو جاری کرد هزار چشمه‌ی حکمت را

بگو برای زمینی‌ها از آسمان و از اسرارش

تویی که چشم خدا هستی که دیده غیب و شهادت را

آهای صاحب انگشتر! دلم چه خوش شده حالا که

به دست‌های تو بخشیدند کلید آتش و جنت را

حدود مُلک تو دل‌هایی است که گِرد روح تو می‌چرخند

چه باک اگر که بیندازی شبی مهار خلافت را

برای اینکه بفهمد عقل، گره گشای جهان عشق است

پر از شکوه «دیانت» کرد دلت قطار «سیاست» را

ابوتراب غزل‌هایم! لغات من همه از خاکند

تو روح دادی و باور کرد دلم وقوع قیامت را

دویده قنبر و می‌ترسد ببخشی‌اَش تو به اعرابی

چه کرده‌ای تو که از رو بُرد کرامت تو سخاوت را

علی پرست گناهش چیست؟ که تو شبیه خدا هستی

چرا که آینه هم اینقدر نشان نداده شباهت را

نماز رو به نجف چندی است نخوانده‌ام من و بیمارم

مریض گشته‌ام از وقتی که ترک کرده‌ام عادت را

برادران مسلمانم! قسم به کعبه که حیرانم

چگونه دم زده‌اید از عشق بدون آنکه ولایت را...

پرآب تر شده چشمم از قنات‌های مدینه، تا

به دست شیر خدا دیدم طناب‌های اسارت را

من و تو آن دو خطیم آری به هم رسیده به ناچاری

خط شکسته‌ چه دارد جز همین دو بیت ارادت را

قاسم صرافان

********



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 25 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

نوشته شده در عرش خدا با قلم حيدر كرار

 خدا خلق نمودست زمين را و زمان را زغبار حرم حيدر كرار

بهشت و همه آنچه در آن هست فداي غبار قدم حيدر كرار

بود خشم خدا برلب تيغ دودم حيدر كرار

رسولان اولوالعزم نمك خورده جود و كرم حيدر كرار

اميري و دليري و همه كاره عالم شدن اينها همه يك فضل كم حيدر كرار

بدانيد اگر كعبه شده قبله حق بوده ز يمن قدم حيدر كرار

علي كيست همان شاه كه عالم به كف اوست

خدايي شدن عالم هستي هدف اوست

همه آبروي اهل زمين اهل سما از شرف اوست

بدانيد همه مركز عالم نجف اوست

علي كيست هماني كه خدا خوانده ثنايش

همانيكه كعبه دريده دل خود را به هوايش

هماني كه نشسته دل زارم چو كبوتر لب بامش

هماني كه خداييست كلامش ،مرامش،نمازش،قعودش،سجودش ،قنوتش و قيامش

همانيكه خــــــــــــــدا داده سلامش

علي كيست همان مالك عقبي علي كيست همان صاحب دنيا و همان صاحب دلها

علي كيست هماني كه خدا داده به او هستي خود را و هستي خدا كيست بجز حضرت زهرا

علي كيست همانيكه دهد خاتم شاهانه گدارا

همانيكه حسينش به جهان كرده الم كرب و بلا را

همانيكه ابوالفضل از او درس گرفتست وفا را

هماني كه بود همت او،غيرت او ،‌هيبت او در نفس زينب كبري

همان زينب كبري كه با خطبه مردانه طرفدار علي گشت

وزان خطبه خداوند بدهكار علي گشت

********



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 24 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

 با يك نگاه محرم اسرار مي شوم

 پروانه وار ميثم تمار مي شوم

 كار از جنون و مستي و ديوانگي گذشت

 « يك دم علي علي نكنم هار مي شوم»

 از خواب مرگ گر ز مزارم گذر كني

 من با صداي پاي تو بيدار مي شوم

 تنها به اين خوشم كه قدم رنجه مي كنيد

 هنگام مرگ لايق ديدار مي شوم

 تو قاتل مني،همه ي شهر شاهد است

 با حلقه هاي زلف تو بر دار مي شوم

 غير از غلامي تو به دردي نمي خورم

 بيرون كني!؟ به فاطمه بيكار مي شوم

وحید قاسمی

*******



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 23 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

تو بی ابتدایی و بی انتها

شبیه پیمبر شبیه خدا

تو آن سمت دروازه ی باوری

همانجا که می خوانمش ناکجا

تو بالاترین نقطه باوری

معما ترین نقطه زیر با

مقرب ترین جلوه ی لم یلد

و لم یولد آیه های خدا

تو آن خواهش سبز سجاده ای

قنوت نماز شب انبیا

بیا با پرو بال کروبیان

بزن وصله این گیوه ی پاره را

مرا آن طرف ها اگر راه نیست…

شما لااقل این طرف ها بیا

من از آب چاه شما خورده ام…

که حالا شدم تشنه ی کربلا

*******



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 22 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

یکجا و ناگهانی دل می بری علی!

آنقدر دلبری تو که کم کم نمی شود

من حاضرم قسم بخورم بی حضور تو

هـرگز بساط عشق فراهم نمی شود

هر قامتی که محض ادب خم شود برات

در زیر هیچ درد و غمی خم نمی شود

یوم الحساب قطعا ازعاشقان تو

یک تار مو نصیب جهنم نمی شود

هر جا که از تو یاد شود، در خیال ها

جز نقش کوهمرد مجسم نمی شود

دنیا چقدر ریخت و پاش است بعد تو

هر کار می کنند منظم نمی شود

*******************



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 21 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

باید که تو را حضرت منان بنویسد

در حد قلم نیست که قرآن بنویسد

هر دست گدایی که به سوی تو دراز است

مفهوم قنوتی است که در بین نماز است

سمت حرم توست دلم باز روانه

((ای تیر غمت را دل عشاق نشانه))

ایوان دلم خاک، طلایی بده مولا

قدری به من خسته بهایی بده مولا

آن چیست که در حج و طواف است...؟نشانه است

((مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه است))

تکفیر نما عقربه ی قبله نمارا

چون اوست که سمت تو نشان داده خدا را

احمد(ص) به خدا غیر علی(ع) یار نمی خواست

پیغمبر ما همسفر غار نمی خواست

رفتند به بیراهه و خوردند به بن بست

((تا بوده علی(ع) بوده و تا هست علی(ع) هست))

بر اسب سوار است قیامت شده بر پا

دشمن به فرار است ازین حالت مولا

شمشیر کشیده است که لشگر بگشاید

باید برود یک تنه خیبر بگشاید

«یا قادر» و «یا قاهر» و «یا فاتح» و «یا هو»

این جرأت و این هیبت و این قدرت بازو...

مخصوص علی(ع) هست علی(ع) شیر خداوند

آن یکه جوانمرد به تعبیر خداوند...

...از ترس ز دستان عدویش سپر افتاد

((با خشم علی(ع) هرکه در افتاد ور افتاد))

احمد(ص) زند آیا نفسی غیر علی(ع)...؟نه

بالا برود دست کسی غیر علی(ع)...؟ته

((من کنتُ)) که بر حیدر کرار (ع)رسیده است

حقّ است و سرانجام به حقدار رسیده است

مجید تال

********



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 20 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم

 بجنبد تا رگم در جان علی گویم علی جویم

  ز پیدا و ز پنهانم همین یک حرف را دانم

 که در پیدا و در پنهان علی گویم علی جویم

 اگر اهل خراباتم وگر شیخ مناجاتم

 به هر آئین ، به هر دستان علی گویم علی جویم

 علی دین است و ایمانم ،علی درد است و درمانم

 چه با درد و چه با درمان علی گویم علی جویم

 علی حلال مشکل ها ،علی آرامش دلها

 کند تا مشکلم آسان علی گویم علی جویم

 اگر در خانقه افتم وگر در میکده خفتم

 به هر معموره و ویران علی گویم علی جویم

 ز مهر او سرشت من ، جمال او بهشت من

 هم اندر روضه ی رضوان علی گویم علی جویم

 علی باب الله عرفان ،علی سرالله سبحان

 به نور دانش و عرفان علی گویم علی جویم

 اگر درویش و مسکینم وگر دیندار و بی دینم

 چه با کفر و چه با ایمان علی گویم علی جویم

 اگر تسبیح می گویم وگر زنار می جویم

 به هر اسم و به هر عنوان علی گویم علی جوی

 ز سوره سوره ی قرآن ، ز یاسین و ز الرحمان

 به هر آیه ز هر تبیان علی گویم علی جویم

 اگر از وصل خوشحالم وگر از هجر نالانم

 چه با وصل و چه با هجران علی گویم علی جویم

 به محشر چون برآرم سر ، به نزد خالق اکبر

 به گاه پرسش و میزان علی گویم علی جویم

موافق

*********



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 19 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

 اجرا شده توسط حاج محمود کریمی:

قطره ای بودم وچکیده شدم

سمت دریای تو کشیده شدم

بارهاست سنگ عاشقی خوردم

باز اطراف عشق دیده شدم

اشهدصبح وظهروشام توام

کز روی ماذنه شنیده شدم

تا که وحی ترا به شانه نهم

مثل جبیریل آفریده شدم

از درخت ولایت طوبی

مثل یک سیب سرخ چیده شدم

چارده قرن من نمک زادم

از اهالی حیدر آبادم

آب پیدا شده نگاه کنید

چشمه دریا شده نگاه کنید

وقت وقت نزول دادن من ...

...کنت مولاه شده نگاه کنید

تا دوباره همه طواف کنند

کعبه ای پا شده نگاه کنید

پسر حضرت ابی طالب

شاه دنیا شده نگاه کنید

کوری چشم های آن سه نفر

علی آقا شده نگاه کنید

یاعلی یاابالحسن ای شاه

اشهدانک ولی الله

به نگاهت کمی نقاب بده

فرصتی هم به آفتاب بده

تا رطب های من شود باده

نخل جان مرا شراب بده

کمی از زیر پای سجاده ات

تا شود تربتم تراب بده

از خودت از بیان شرح خودت

دست پیغمبران کتاب بده

تا که امشب جهان فدات شود

به جهان حق انتخاب بده

ای بزرگ شگفت ناپیدا

ای امیر شریف بی همتا

آفتاب عشیره ی مجنون

قبله گاه قبیله ی لیلا

پادشاه حجاز ونان بر دوش

زخمی بار کیسه ای خرما

ما کجا وزیارتت خورشید

تو کجا و کوچه های این دنیا

تندتر میزند به نام شما

تبش قلب حضرت زهرا

نام تو فتح باب پیغمبر

در حوالی لیله الاسرا

نام تو نیل می شکافد باز

نام تو زهره میدرد هرجا

نام تو میشود رجز وقتی

تیغ عباس میکند غوغا

مادرم گفت جای لالائی

تا که خیزم به نام تو برپا

ذکری از والی الولی گفتم

راه افتادم وعلی گفتم

خواست حق آنچه میدمد گردد

چهره ات جلوه ی احد گردد

خواست حق تا که در احد آئی

که شرف با تو مستند گردد

خواست حق تا که طاق ابرویت

قبله ی جان الی الابد گردد

یاد تو ذکر موج دریاهاست

لحظه هائی که جزر ومد گردد

رد پای تو را نمی یابم

عرش حتی اگر رصد گردد

مرتضی مرتضی ست در همه حال

گرجهان جمله عبدود گردد

نفسی ده سینجلی گوییم

صدو ده بار یا علی گوییم

گردوخاکی میان میدان است

رزم گاهی دوباره حیران است

ابروانی کمی گره خورده

لحظه ها لحظه های طوفان است

ماندن اینجاچقدر ناممکن

مردن اینجا چقدر آسان است

لشگری را به خویش پیچانده

ذوالفقاری که گرم جولان است

حول روز قیامت آمده است

یا نه شیرخدا رجز خوان است

دستمال نبرد خود را بست

یعنی این کوه گرم طغیان است

هیبتش کوه را زمین زده ست

هر سپاهی از آن پریشان است

پهلوان پروری که می بینی

از نژاد امین رضوان است

این که پیچیده لافتی باشد

بانک تکبیر از خدا باشد

حب حیدر بود اساس نماز

عجلوا بالصلوه قبل الفوت

مهر او مایه ی حیات همه

عجلوا بالحیوه قبل الموت

بس بود واژه های تکراری

مدح خوانم ز بهر نوکر تو

مرده راجان تازه می بخشد

خاک پای غلام و قنبر تو

**



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 18 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

 

ای عبور سبز نخلستان بدوش

باز هم از ذهن نخلستان بجوش

 

تیغ دستت بسکه بر صحرا نشست

شد کویر از دست تو خرما فروش

 

یوسف آهِ تو عمری بین چاه

می وزد در خویش و می گرید خموش

 

کودکی دارد صدایت می کند

کفشهای وصله دارت را بپوش

 

باز هم از کاسه ی طفل یتیم

شربت شام تجلی را بنوش

 

رضا جعفری



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 16 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

امشب هوای باغ نگاهم بهاری است

واژه به واژه کار دلم بیقراری است

 

باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند

برگ درخت و بال ملک دفترم شدند

 

بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام

با جمع شاعران شب شعری گرفته ام

 

سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر

ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر

 

حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش

یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))

 

پژواک بی نهایت خورشید نور او

ای مولوی زشمس جمالش  بگو  بگو...

 

((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))

چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست

 

فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای

آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!

 

قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار

از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))

 

نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو

از سادگیش از نمک و نان جو بگو

 

او از هجوم زخم زبان خون به دل شده

سهراب! در مسیر علی آب گل شده

 

قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد

عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...

 

مجید تال

********************



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 15 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

خواستم عشق را نظاره کنم

چشم‌ها را پر از ستاره کنم

 

خواستم تا که از شب شعرم

قطعه‌ای نذر جشنواره کنم

 

عشق فرمود نذر نام علی

صد و ده بار استخاره کنم

 

گر که شعری قشنگ می‌خواهم

به علی بیشتر اشاره کنم

 

می‌‌شود با حروف نام علی

وزن اشعار را اداره کنم

 

جای دارد به وصف این آقا

هر چه می‌بینم استعاره کنم

 

گر چه اینها به ما نمی‌گنجد

بحر در کوزه‌ها نمی‌گنجد

 

هر صفا با علی صفا دارد

هر کسی با علی خدا دارد

 

روی قلب ستاره بنویسید

مثل آقای ما کجا دارد

 

چه کسی جز امام اول ما

پسرش شهر کربلا دارد

 

هر چه دارد مسیح مریم از

خاک نعلین مرتضی دارد

 

وقت معراج جز علی چه کسی

جا به دوش فرشته‌ها دارد

 

یا کدامین بزرگ در دنیا

دور خود اینقدر گدا دارد

 

عشق اگر عشق هم بود تنها

با ولای علی بها دارد

 

آیت والی الولی مددی

صد و ده بار یا علی مددی

 

صاحب رودخانه کوثر

دست پرورده‌اش بود بوذر

 

آن امامی که در زمان نماز

می‌دهد در رکوع انگشتر

 

آنکه در لابلای جنگ احد

با نود زخم میکند محشر

 

آن بزرگی که کار کوچک او

کندن چارچوبهٴ خیبر

 

آن جوانی که عبدودها را

با یکی ضربه میکند بی سر

 

ذکر هر پهلوان به میدانها

اسدالله یا علی حیدر

 

آنکه محضش وقوع ردالشمس

می‌شود با دعای پیغمبر

 

دافع سیئاتمان حیدر

عجلوا بالصلاتمان حیدر

 

کاش میشد خطابمان بکند

با نگاهی شرابمان بکند

 

کاش میشد ابوتراب جهان

زیر پایش ترابمان بکند

 

تو دعا کن نیاید آن روزی

که بخواهد جوابمان بکند

 

ما گناه کبیره‌ایم اما

کاش آقا ثوابمان بکند

 

ما گروه دعای نامقبول

باید او مستجابمان بکند

 

مثل قنبر دوباره ما را هم

چه شود انتخابمان بکند

 

کاش میشد که خون ما ریزد

در ره عشق آبمان بکند

 

یا علی یا مسبب الاسباب

ما رعیت فقط شما ارباب

 

ای وجود توبرکت عالم

ای منا ای صفا و ای زمزم

 

افتخار عشیرهٴ حوا

ایلیای قبیلهٴ آدم

 

نظر شبّر و شبیر شما

بی دوا درد را کند مرهم

 

ذکر نام تو را خدای ودود

می‌نویسد به حلقهٴ خاتم

 

بر بلند سه تیغ عاشورا

زده عباستان فقط پرچم

 

کاش میشد مرا نگهداری

مثل مقداد و قنبر و میثم

 

عارفم یا علی مدد گویم

ذکرتان را الی الابد گویم

 

علی زمانیان

********************

 



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 14 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

من همان زائري که مي داني

بيقرار از تب پريشاني

 

عابر کوچه هاي دلتنگي

خسته از روزهاي حيراني

 

مردي از خانواده سلمان

عاشقي از تبار ايراني

 

تشنة يک نگاه دلجويت

تشنة آن شراب روحاني

 

در نگاهم عريضه اي دارم

که تو آن را نگفته مي خواني

 

ذره اي هستم آفتابم کن

خاک راه ابوترابم کن

 

از نگاهت حيات مي ريزد

سرّ صبر و صلات مي ريزد

 

از تجلي روشن ذاتت

جلوه جلوه صفات مي ريزد

 

دستگير هميشة عالم

از رکوعت زکات مي ريزد

 

از کراماتِ دست تو رزقِ

همة کائنات مي ريزد

 

لب اگر واکني زمين و زمان

هستي اش را به پات مي ريزد

 

تشنة خاک بوسي نجفم

خاک راهت برات مي ريزد

 

روز محشر ز تار و پود عبات

بادبان نجات مي ريزد

 

همة عمر در پناه توام

شيعة مذهب نگاه توام

 

عشق و روح و روان پيغمبر

ماه هفت آسمان پيغمبر

 

با تو تکليف عشق روشن شد

آفتاب جهان پيغمبر

 

تار موي تو عروه الوثقي

به تو بسته ست جان پيغمبر

 

ساقي کوثر رسول الله

پدر خاندان پيغمبر

 

جانشيني حق فقط با توست

که تو داري نشان پيغمبر

 

کوثر وصف تو شنيدن داشت

دم به دم از زبان پيغمبر:

 

«أنت خير البشر» علي جانم

«من أبي قد کفر» علي جانم

 

کعبه و زمزم و صفا حيدر

مروه و مشعر و منا حيدر

 

قبلة مسجد الحرام علي

صاحب خانة خدا حيدر

 

شور اعجاز ليله الاسري

روشني شب حرا حيدر

 

اولين ياور رسول الله

هستي ختم الانبيا حيدر

 

السلام عليک يا مولا

السلام عليک يا حيدر

 

يثرب و کاظمين و سامرّا

نجف و طوس و کربلا حيدر

 

آيه آيه حقيقت جاري

کوثر و قدر و هل أتي حيدر

 

معني روشن کتابُ الله

اي صراطُ السَّعادَه بابُ الله

 

روشني عبادت زهرا

قامت تو قيامت زهرا

 

مات و مبهوت مانده جبريل از

بي کران ارادت زهرا

 

و غدير نگاه روشن تو

بهترين روز حضرت زهرا

 

ديدني بود در حمايت تو

آن همه استقامت زهرا

 

گفت مختص شيعيان تو است

روز محشر شفاعت زهرا

 

شور لبخند توست يا زهرا

ذکر سربند توست يا زهرا

 

تو همان کوثر کثيري که

با حق آنقدر هم مسيري که

 

رستگاري ما فقط با توست

و تويي بهترين اميري که

 

هل أتي شرحي از کرامت توست

من همانم همان اسيري که

 

به نگاهت پناه آورده

و تو مولاي دستگيري که

 

دست من را رها نخواهي کرد

آري آنقدر سر به زيري که

 

باور تو براي ما سخت است

تو هماني همان دليري که

 

ضربه هايش به روز بدر و حنين

افضلٌ من عبادت الثقلين

 

دشمنت گرچه بي عدد باشد

در مسير تو هر که سد باشد

 

رشحة ذوالفقار تو کافي ست

گرچه عَمر بن عبدود باشد

 

پيش تو کمتر از پر کاه است

هرکه در قوم خود اسد باشد

 

اسدالله غالب ميدان

شوکت تو الي الأبد باشد

 

ساحت حيدري چشمانت

دور از هر چه چشم بد باشد

 

تا هميشه امير ما يکتاست

آنچنان که خدا أحد باشد

 

پهلواني که هم رديفت نيست

هيچ جنگ آوري حريفت نيست

 

جز ولاي تو ائتلافي نيست

نور مطلق که اختلافي نيست

 

اعتقادات بي ولايت تو

به خدا جز خيال بافي نيست

 

پيرهن چاک عشق تو کعبه ست

بي شما قبله و مطافي نيست

 

عالمي بيقرار رجعت توست

آه شصت و سه سال کافي نيست

 

وقت مدح شما قلم لال است

ورنه تقصير اين قوافي نيست

 

شعرهايم اگر چه ناچيز است

دلم از عشق دوست لبريز است

 

یوسف رحیمی

 

********************

 



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 13 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

 

«زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست»

ای شیرمرد کز دم تیغت عدو نجست

 

هوهوی ذوالفقار تو در چرخش سماع

خیبر چه بود؟ قفل درِ آسمان شکست

 

چیزی نبود جز عدم و بود ابوتراب

رب، نقش آدم از دم و آب و تراب بست

 

یک برق از نگاه تو تا در عدم گرفت

ناگه نبود، بود شد و نیست گشت هست

 

بر شانه نبی اثر دست و پای توست

در فرش، پا نهادی و در عرش نیز دست

 

نشناخت هیچ کس تو و قدر تو را، علی

از اوج آسمان چه بداند زمینِ پست

 

از بس به چاهْ دردِدل خویش گفته‌ای

از درد بی‌کسی تو، قلب زمین شکست

 

من آشنای درد تو و ناله توام

با تو قرار بسته‌ام از لحظه الست

 

جامی که از محبت تو نوش کرده‌ام

این‌گونه کرده است مرا بی‌قرار و مست

 

برخاست ظلمت از دل تاریک و بی‌کسم

تا نور عشق روی تو در سینه‌ام نشست

 

سید سعید شجاعی کیاسری

 



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 10 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

چه جانماز پي اعتكاف بر دارد

چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد

 

علي حقيقت روز است و هيچ جايز نيست

كه در مقابل شب انعطاف بر دارد

 

دو سوي اين كره هر يك قلمروي دارند

نشد جداييِ شان ائتلاف بردارد

 

شبيه خواب سحر سطحي است و زود گذر

كسي كه دست از اين اختلاف بر دارد

 

دوباره مثل علي زاده مي شود ، اما

اگر دو مرتبه كعبه شكاف بر دارد

 

اگر كه حرمت مولا نبود ، ممكن بود

خدا ز خلق خود امر طواف بر دارد

 

علیرضا دهقانیان

********************



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 6 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح امیرالمومنین علیه السلام

مولا براي از تو سرودن غزل کم است

تلميح و استعاره ، مجاز و بدل کم است

 

قرآن ناب لايق وصف مقام توست

شعر و حديث و قصه و ضرب المثل کم است

 

آن لحظه که حلاوت نام تو بر لب است

شيريني شکر که چه گويم، عسل کم است

 

بايد براي مدح تو از صبح بدر گفت

هيجاي نهروان و شکوه جمل کم است

 

اي دست اقتدار خدا، فارس العرب

اصلا براي شان تو تعبير «يل» کم است

 

هر قدر هم که دم بزنم اي امير عشق

از شوکت و جلالت تو، ما حَصَل کم است

 

شهره شده ميان عرب تک سواري ات

آوازه هاي صاعقه‌ي ذوالفقاري ات

 

اي آفتاب علم و يقين يا ابوتراب

همواره در مدار تو دين يا ابوتراب

 

صبح نگات شمس ضحي يا ابالحسن

تار عبات حبل متين يا ابوتراب

 

از ابتداي خلقت خود کسب فيض کرد

در محضر تو روح الامين يا ابوتراب

 

مولاي من ولايت تو از ازل شده

با روح و جان شيعه عجين يا ابوتراب

 

الطاف بي کران تو اي قبله گاه جود

مي بارد از يسار و يمين يا ابوتراب

 

در رستخيز صبح قيامت براي ما

عشق تو است حصن حصين يا ابوتراب

 

با عطر و بوي هر نفست در مشام شهر

جاري شده ست خلد برين يا ابوتراب

 

چشمان روشن تو بهشت پيمبر است

اصلاً سرشت تو ز سرشت پيمبر است

 

تفسير کن براي همه محکمات را

اسرار ناب آيه‌ي صبر و صلات را

 

مصداق بي بديل «أولي الامر» روشن است

معلوم کرده اي يؤتون الزکات را

 

مولاي من تمام صفاتت الهي است

آئينه اي تلألؤ انوار ذات را

 

شرط حيات طيبه نور ولايت است

از ما مگير حضرت عشق اين حيات را

 

با نعمت ولايتت آقا خود خدا

بي شک گشوده بر همه باب النجات را

 

يک لحظه در ولايت تو شک نمي کند

هر کس شنيده زمزمه‌ي کائنات را

 

تو آمدي کمي به زمين آسمان دهي

تا که تجليات خدا را نشان دهي

 

تسبيح انبياء معظم علي علي ست

نقش لب پيمبر خاتم علي علي ست

 

رمز نجات حضرت موسي ميان نيل

فرياد استغاثه‌ي آدم علي علي ست

 

هر گوشه را که مي نگرم ذکر خير توست

آقاي من عبادت عالم علي علي ست

 

رمز تقرب همه‌ي اهل کائنات

آواي هر فرشته دمادم علي علي ست

 

لبيک کعبه و حجر و مسجد الحرام

زيبا ترين ترنم زمزم علي علي ست

 

وقتي علي تجلي اسماء اعظم است

بي شک تجليات خدا هم علي علي ست

 

تو آمدي و عزت توحيد پا گرفت

نور خدا زمين و زمان را فرا گرفت

 

مستيم از زلالي جام غدير خم

هستيم شيعيان امام غدير خم

 

مولا شدن فقط و فقط شأن حيدر است

اين است لحظه لحظه، تمام غدير خم

 

بر مسلمين تمام شده نعمت خدا

در خطه اي شريف به نام غدير خم

 

آري نظام ناب ولايت بنا شده

آري بنا شده ست نظام غدير خم

 

معنا شده ولايت عام و ولي خاص

در واژه واژه خطبه‌ي تام غدير خم

 

راه علي ست راه ولي فقيه مان

اين است سرّ ناب پيام غدير خم

 

اي نائب امام زمان ! جان فداي تو

آقا طنين فکنده در عالم صداي تو:

 

پويا ترين طريق حقيقت بصيرت است

گويا ترين پيام ولايت بصيرت است

 

اي تشنگان فيض حقيقي آفتاب!

تنها صراط صبح سعادت بصيرت است

 

جوينده‌ي حکومت مولاي متقين!

شرط حلول روح عدالت بصيرت است

 

اينجاست سرّ معجزه‌ي خون هر شهيد

شيوايي شکوه شهادت بصيرت است

 

در اين غروب غيبت خورشيد، ضامنِ

پيروزي حقيقي امت بصيرت است

 

در فتنه خيزِ عصر حوادث، طليعه‌ي

صبح ظهور حضرت حجت بصيرت است

 

دلهاي ماست گوشه‌ي محراب جمکران

«عجل علي ظهورک يا صاحب الزمان»

 

یوسف رحیمی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح
[ 4 / 1 / 1390 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد