مباهله
احد ده بزرگی
شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
تا خاطره ی مباهله گم نشود
پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
آیات چو آفتاب از خاور نور
نازل شده بر سینه ی پیغمبر نور
ابناء و نساء و انفس اقدس حق
یعنی حسنین و علی و کوثر نور
آن پنج وجود صاحب عصمت حق
یعنی همه عصاره ی خلقت حق
کردند فنا بنای اسقف بازی
با هیمنه ی شگفت و با هیبت حق
مهری که به شأنش امد از حق لولاک
روشن شده از جلوه ی رویش افلاک
با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد
تا ریشه ی تثلیث برآرد از خاک
دُردی کش جام درد باید بودن
آگاه دل از نبرد باید بودن
چون شیر خدا حقیقت حق محور
در جنگ عقیده مرد باید بودن
آن روز دو صف مقابل هم بودند
تحلیل گر دلایل هم بودند
آن سو همه در تجزیه ی یکدیگر
این سوی ولی مکمل هم بودند
فرمانده ی جنگ، مصطفی بود آنروز
سردار سپاه، مرتضی بود آن روز
لشگر حسنین و فاطمه پشتیبان
درعرصه، سلاحشان دعا بود آن روز
آن روز نه سنگ و چوب و نه سنگر بود
نه نیزه ی جان شکار و نه خنجر بود
پیروزی پنج تن به اهل نجران
از باور بالنده ی بارآور بود
باذکر علی الدوام،آن پنج نفر
کردند به پا قیام، آن پنج نفر
با باور خود به مشرکین حجت را
کردند به حق تمام، آن پنج نفر
فرمود نبی علی ولی الله است
خورشید ولایت و دلیل راه است
زهرا است دل من و حسن دلبندم
عشق است حسین و عشق حق دلخواه است
مهر آمد و پشت شب بیداد شکست
اندیشه تثلیثی شیاد شکست
هنگام مباهله ز اعجاز رسول
هم اسقف و هم صلیب فولاد شکست
اسقف که گل روی محمد را دید
افتاد صلیبش از کف و جامه درید
گفتا که به حق و راستی در انجیل
حق کرده وجود اقدست را تایید
تنها نه که بر مسیح ترفند زدیم
بر گریه خلق خسته لبخند زدیم
ای ختم رسل ببخش ما را که دگر
دل را به ولایت تو پیوند زدیم
با آنکه گرفتار توهم هستیم
در پیچ و خم خیال خود گم هستیم
از عاقبت مباهله میترسیم
کوتاه سخن، اهل تفاهم هستیم
پیش تو صلیب را شکستن عشق است
بر خاک، به درگهت نشستن عشق است
زُنار بلند عقل خود را با صِدق
بر رشته دامن تو بستن عشق است
با اهل جدل مجادله باید کرد
با تیغ زبان مقابله باید کرد
بر منطق وحی سر اگر نسپردند
بی چون و چرا مباهله باید کرد
شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
تا خاطره مباهله گم نشود
پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
موضوعات مرتبط: مباهله
برچسبها: روز مباهله