سرود ولادت امام محمد باقر(ع) بهمراه سبک

اومده دنیا گلِ      حضرت زهرا دلِ

شیعه ها شاده که خدا

داده به دل شور و صفا

اومده مصباح الدجی

اومده شیرینیِ زندگی علی پسر حسین

اومده همه  هستیِ دلِ عاشقا ماه عالمین

زندگیم پدر و مادرم به فدای تو ای نور عین

نور عینی یا محمد(3) ، یا باقر

******

جشن و سرورِ به پا       دل شده بیت الولا

ماه رجب شد پر نور

شیعه شده غرق سرور

رسیده نور علی نور

تا که دل می تپه توی سینه می زنم آقا از تو دم

با وجود مقدست باقرالعلوم هدایت شدم

دین و مذهب باقریمو سیدی مدیون توام

نور عینی یا محمد(3) ، یا باقر

 

دریافت سبک

محمد حسن قمی



موضوعات مرتبط: امام باقر(ع)

برچسب‌ها: سرود ولادت امام محمد باقر(ع) بهمراه سبک
[ 4 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سرود ولادت امام محمد باقر(ع) بهمراه سبک

سرود (مسجدی)

 

نور الله و الصمد شد جلوه گر از عرش اعلا

از وجود او خدای لَم یَزل مَنَ عَلَینا

ز یمن مقدمش     جهانی شد رفیع

دلم پر می زند       سوی خاک بقیع

امام باقر مدد

ربِ صلِ علی محمد ، محمدٍ و آلِ محمد

******

زاده ی مدینه ی علم و شکافنده ی علم است

بنده ی رب علیم و آفریننده ی علم است

مدینه گل فشان       ز عِطر و بوی او

علی ابن الحسین     ببوسد روی او

امام باقر مدد

ربِ صلِ علی محمد ، محمدٍ و آلِ محمد

******

از رسول خاتم آورده تهیت بر تو جابر

ربنا صلِ علی سَیدنا حضرت باقر

محبت بر تو دین    محمد بر تو نام

ز ما بر تو درود       ز ما بر تو سلام

امام باقر مدد

ربِ صلِ علی محمد ، محمدٍ و آلِ محمد

 

دریافت سبک

 

*****************************

 

فرازی از زیارت جامعه کبیره

(که در سرود بالا به آن اشاره شده است)


خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَارا

فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ

حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ

فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ

و یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ

خدا شما را نورهایى آفرید

و گرداگرد عرش خود قرار داد

و با آوردنتان به دنیا بر ما منّت نهاد،

و قرارتان داد در خانه‏ هایى‏ که اجازه داد رفعت یابند

و نام او در آنها ذکر شود

میثم مومن نژاد



موضوعات مرتبط: امام باقر(ع)

برچسب‌ها: سرود ولادت امام محمد باقر(ع) بهمراه سبک
[ 4 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت رقیه(س)

امیر عظیمی

من از این بازی دنیا گله دارم بابا
دل خون از سفر و فاصله دارم بابا

جای خلخال در این راه پر از شمر و سنان
دور پاهام چرا سلسله دارم بابا

من که با پای پیاده ندویدم هرگز
زیر پایم چقدر آبله دارم بابا

چشمت از خرمن موهام اگر کرده سوال
دوسه تا سوخته گیسو بله دارم بابا

محرمی نیست در این بادیه جز عمه و من
ترس از بی کسی قافله دارم بابا

با یتیمی من این حرمله شوخی کرده
من چه مقدار مگر حوصله دارم بابا

عمه ام نیز شبی رو به نجف کرده و گفت
من دلی سوخته از حرمله دارم بابا



موضوعات مرتبط: حضرت رقیه(س) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت رقیه(س)
[ 4 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ورود اهل بیت(ع) و مصیبت های شام

غلامرضا سازگار

آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد

شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سخت تر از کربلا

شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سربازارها

شام یعنی از جهنم شوم تر
اهل بیت از کربلا مظلوم تر

شام یعنی ظلم و جور بی حساب
اهل بیت عصمت و بزم شراب

در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین

کای ستمگر بر تو دارم حاجتی
حاجتی بر کافر دو ن همتی

ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم

خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام

بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند

آن جنایت پیشه آن خصم رسول
بر خلاف گفتۀ دخت بتول

داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازۀ ساعاتشان

پشت آن دروازه خلقی بی شمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار

بهر استقبال، با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل

ریختند از هر طرف زن های شام
آتش و خاکستر از بالای بام

زینب مظلومه بود و گرد وی
هیجده خورشید، بر بالای نی

هیجده آئینۀ حق الیقین
هیجده صورت زصورت آفرین

هیجده ماه به خون آراسته
با سر ببریده بر پا خواسته

رأس ثارالله زخون بسته نقاب
سایبان زینب اندر آفتاب

آن سوی محمل سر عباس بود
روبرو با رأس خیرالناس بود

یک طرف نی سر طفل رباب
بر سر نی داشت ذکر آب آب

ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی
گه به عمّه گه به خواهر چشم وی

بس که بر آل علی بیداد رفت
داستان کربلا از یاد رفت

خصم بد آئین به جای احترام
کرد اعلان بر یهودی های شام

کاین اسیران عترت پیغمبرند
وین زنان از خاندان حیدرند

این سر فرزند پاک حیدر است
روز، روز انتقام خیبر است

طبق فرمان امیر شهر شام
جمله آزادید بهر انتقام

این سخن تا بر یهود اعلام شد
شام ویران شام تر از شام شد

آن قدر آل پیمبر را زدند
دختران ناز پرور را زدند

خنده های فتح بر لب می زدند
زخم ها بر قلب زینب می زدند

آن یکی بر نیزه دار انعام داد
این به زین العابدین دشنام داد

پیر زالی دید در شام خراب
بر فراز نیزه قرص آفتاب

آفتابی نه سری در ابر خون
لب کبود اما رخ او لاله گون

بر لبش ذکر خدا جاری مدام
سنگ ها از بام گویندش سلام

از یکی پرسید این سر زآن کیست
گفت این رأس حسین بن علیست

این بود مهر سپهر عالمین
نجل احمد یوسف زهرا حسین

وای من ای وای من ای وای من
کاش می مردم نمی گفتم سخن

آن جنایت پیشه با خشم تمام
زد بر آن سر سنگی از بالای بام

آن سر آن آئینۀ حق الیقین
اوفتاد از نیزه بر روی زمین

ریخت زین غم بر سر خورشید خاک
گشت قلب آسمان ها چاک چاک



**************************

محمد غفاری

ظاهرا قافله‌ای وارد میدان شده بود
که چنین هلهله در شهر فراوان شده  بود

زخم یک توطئه‌ی شوم دهان وا می‌کرد
ماجرا بار دگر نیزه و قرآن شده بود

خواست اجرا بکند حکم خروج از دین را
بت‌پرستی که مبدّل به مسلمان شده بود

در میان شب نفرین شده و شادی شهر
گیسوان سر خورشید پریشان شده بود

قافله غافل از این بود که در طول سفر
دختری از نفس افتاده و گریان شده بود

آ‌ن‌طرف دست به سر داشت و می‌شد فهمید
سنگ هم گوشه‌ای از بازی شیطان شده بود

**
...از مدینه شدن شام همه فهمیدند
او نماینده‌ی آن مادر پنهان شده بود


**************************

غلامرضا سازگار

فتنه و بیداد و بلا بود شام
سخت تر از کرب و بلا بود شام

شام بلا تیره تر از شام بود
عصمت حق در ملأ عام بود

ساز و نی و نغمه و آهنگ بود
دسته گل سنگدلان سنگ بود

خلق به دور اسرا صف زدند
کوچه به کوچه همگی کف زدند

فاطمه های حرم فاطمه
زخم زبان مرهم زخم همه

هرکه به آن خسته دلان رو نهاد
زخم زبانی زد و دشنام داد

خنده به رأس شهدا می زدند
سنگ به ناموس خدا می زدند

قافله تا وارد دروازه شد
داغ جگر سوختگان تازه شد

پای سر رهبر آزادگان
عید گرفتند زنازادگان

آل ابوسفیان در هلهله
آل رسول الله در سلسله

وای ندانم که چه تقدیر بود
دست خدا در غل و زنجیر بود

ماه سر نیزه پدیدار بود
یا سر عباس علمدار بود

چهره چو خورشید بر افروخته
از عطشِ تشنه لبان سوخته

دوخته چشم از سر نی بر حسین
محو شده، غرق شده در حسین

دیده ی اطفال به سیمای او
چشم سکینه شده سقای او

مانده سر نیزه به حال سجود
مهر جبینش شده محو از عمود

دیده ی اکبر سر نی نیم باز
مانده به لب هاش اذان نماز

هرکه به خورشید رخش چشم بست
گفت که این سر، سر پیغمبر است

رأس امام شهدا نوک نی
کرده چهل مرحله معراج، طی

زلفِ غباریش پر از بوی مُشک
لعل لبش خشک تر از چوب خشک

ماه خجل از رخ نورانیش
سنگ زده بوسه به پیشانیش

هیچ شنیدید که از گَرد راه
پرده کشد باد به رخسار ماه

هیچ شنیدید که در موج خون
صورت خورشید شود لاله گون

رخ زگل زخم، بهاران شده
وجه خدا ستاره باران شده

اشک همه سیل شد از سرگذشت
خون، دل میثم شد از این سرگذشت



موضوعات مرتبط: مصیبت شام

برچسب‌ها: اشعار ورود اهل بیت(ع) و مصیبت های شام
[ 4 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجاتی امام حسین(ع) در محرم

علی اکبر لطیفیان

قبله تا طاق دو ابروى تو را کم دارد
چون نمازیست که انگار خدا کم دارد

همه خلق  سر سفره تو مهمانند
کرم سفره تو باز گدا کم دارد

سر مارا به دوتا کیسه زر گرم نکن
سائل خانه ات اینبار دعا کم دارد

گریه کنهاى تورا قلب مصفا دادند
هرکجا گریه تو نیست صفا کم دارد

کاروانى پى ات افتاد و پى اش افتادم
دیدم انگار سگ قافله را کم دارد

من پى تربت بین الحرمینم, بفرست
چون مریضى که مریض است و دوا کم دارد

تا رسیدن به کمالات بلا باید دید
هرکسى که نرسیده ست بلا کم دارد

بین حج کرببلا رفتى و یعنى حج هم
نیست مقبول اگر کرببلا کم دارد

خانه ما دو سه ماه است حسینیه شده
این وسط عکس تورا خانه ما کم دارد

عاقل آن است که مسکین اباعبدالله ست
هر کسى نیست در این خانه گدا, کم دارد

گریه کم دارم و فریاد زدن, پس اى داد
مانده حالا جگرم بین دوتا "کم دارد"



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجاتی امام حسین(ع) در محرم
[ 4 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با ارباب و آخر محرم

دارد تمام میشود آقا عزای تو
و کم گریه کرده ایم محرم برای تو

شبهاي آخر است گدا را حلال كن
اين هم بساطِ نوكر ِ بي دست و پاي تو

دارد چه زود سفره ي تو جمع می شود
هستم هنوز سائل ِ آب و غذای تو

مارا ببخش گريه ي سيري نكرده ايم
چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزاي تو

 هر روز، روز ِ تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو

میل ِ دوبارگيِّ بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو

 کی دست خالی از در این خانه رفته است؟!
 دستِ پُر است تا به قیامت گدای تو

تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو

گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو

تازه به شام میرسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو

اجرا شده توسط حاج منصور ارضي در شب 29 محرم



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)مصیبت شامخداحافظی از محرم و صفر
[ 2 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مصیبت های اسرا در شهر شام


زبان حال بی بی حضرت زینب(س)در شام

محمد جواد پرچمی

مارو با غصّه‌ی ایام می‌برن
سوره‌ی‌ فجر و توی شام می‌برن
ای برادر بیا ناموس داری کن
خواهرت رو ملاء عام می‌برن

***

غم و غصّه‌هام بی‌اندازه شده
خدایا داغ دلم تازه شده
جلوی چشمای زینب سرتو
آویزون به روی دروازه شده

***

اینهمه ازدحام و چکار کنم؟
خستگیِ پاهام و چکارکنم؟
برا تازیانه‌ها سپر بشم...
سنگای پشت بام و چکار کنم؟

***

دخترت رو روی پام می‌نشونم
خودم و تو کوچه‌ها می‌کشونم
سر پیری به چه روزی افتادم
موهام و با آستینم می‌پوشونم

***

دور من یه قافله کبودیه
خصلت مردمشون حسودیه
یه نفر بیاد به دادم برسه
کوچه‌های شام پر از یهودیه

***

همه‌ش از کینه‌‌ی مولا آب می‌خورد
خواهرت طعنه‌ی بی‌حساب می‌خورد
حق بده اگه خودم رو می‌زدم
خیزران می‌زد و هی شراب میخورد


*************************

 شهر آبستن یک فاجعه ی سنگین است
دامن عرش حق از خون جگر رنگین است

شهر آذین شده ، امروز چه در سر دارد
آه ، اینجا چقدر کفر برادر دارد

مطربی مشق طرب دارد و هی می رقصد
شاعری شعر به لب دارد و هی می رقصد

شام با نقشه ی ابلیس هماهنگ شده
بام این شهر پر از خار و خس و سنگ شده

شام شهریست که با ظلم و ستم آباد است
شامی از دیدن اندوه اسیران شاد است

توی این شهر که از زخم زبان لبریز است
توی این شهر که از چشم چران لبریز است

چقدر عمه ی سادات معطل شده بود
پشت دروازه ساعات معطل شده بود

عاقبت شهر پر از هلهله شد، واویلا
نوبت آمدن قافله شد، واویلا

دلقکان دور و بر قافله می رقصیدند
همه بر وضعیت قافله می خندیدند

اسرا ، آه در اینجا چقدر آشفتند
خارجی ، بس که به اولاد پیمبر گفتند

وای، این هاچقدر سنگ به سرها زده اند
چوب طعنه به لبِ زاده ی زهرا زده اند

خیزران بود در اینجا به روی لب می خورد
سنگ تکفیر به پیشانی زینب می خورد

روز این شهرِ پر فتنه عجب تاریک است
کوچه هایش چقدر بی ادب و باریک است

آه، این قوم که ناموس ندارد ای کاش
اُسرا را سر بازار نیارند،ای کاش

سر بازار دل عمه بجوش آمده بود
چقدر دور حرم برده فروش آمده بود

سر بازار شرر بر دل ایوب زدند
چکمه شمر لعین را چه گران چوب زدند

همه جا در سر بازار چنین پخش شده
خاک پای پسر سعد شفابخش شده

نعل آن اسب که از پیکر آقا رد شد
قیمتش سر به فلک برده شد و بی حد شد

این جماعت که به نیزه سر سقا دیدند
در کنارش سر شش ماهه ی مولا دیدند

از رباب، آه ببین خون جگر می خواهند
همه از حرمله یک تیر سه پر می خواهند

قافله مستحق این همه آزار نبود
که عبورش بدهند از گذر اهل یهود

همه گفتند که حیدر شده امروز اسیر
دختر فاتح خیبر شده امروز اسیر

به طلبکاری خیبر همه سنگش بزنید
جای پیشانی حیدر همه سنگش بزنید

امیر عظیمی

*************************

باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان
دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان

باورت می شد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایه ی نامحرمان

نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی
من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان

چه عجب ! طشتی برای این سرت آورده اند
ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان

تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما
چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران

ای تمامی غرور من فدای غیرتت
لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران

این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند
شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان

علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: مصیبت شام

برچسب‌ها: اشعار مصیبت های اسرا در شهر شام
[ 2 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مصیبت کوفه و شام . زبانحال بی بی زینب با سر امام حسین(ع)

عـارفه دهــقانی

سلام حُسنِ زمین و زمان...سلام حسین
سَرت سلامت و ماهِ رُخت تمام حسین

چقدر دور سَرت آفتاب میگردد
ستاره ها همه محوِ تو  صبح و شام... حسین!

تو سروری و عجب نیست پیشِ پای سَرت
*بِایستند درختان به احترام حسین

سَرت به نیزه بلند است در برابرِ من...
چنان بلند که شد رَشکِ خاص و عام حسین

اسارتِ سَر و داغِ فراق و از طرفی
غمِ اهانتِ پسکوچه های شام  حسین!

دلم که تنگ تر از دستِ مردمانِ شب است،
شکسته مثل سَرت بین ازدحام، حسین

خدا اگر بپذیرد، قشنگ خواهد شد
هرآنچه بر سَرم آمد در این قیام ،حسین!

**"سَرم خوشست و به بانگِ بلند میگویم":
همیشه درد، حسین است و التیام،حسین

*اشاره به بخشی از شعر سپید استاد گرمارودی
**تضمین از مصرعی از حافظ



موضوعات مرتبط: مسیرکوفه تا شاممصیبت شام

برچسب‌ها: اشعار مصیبت کوفه و شام
[ 2 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مرتبط با امام زمان(ع) در ماه محرم

سید پوریا هاشمی

گرچه در پای ظهور تو بکا کافی نیست
روضه و اشک نباشند که دعا کافی نیست..

روضه خوبست به ما ترک معاصی بدهد
درس تقوا بدهد شور و نوا کافی نیست

باید این دغدغه ی روز و شب ما باشد
ساعتی سوختن از هجر شما کافی نیست

نرسد فرصت دیدار به پابند گناه
ابر باید برود حال و هوا کافی نیست..

عذر و توجیه و بهانه که بدردی نخورد
عاشق یار شدن جز به بها کافی نیست

توبه وقتیست موثر که به همت باشد
صرف خسته شدن از خبط و خطا کافی نیست

درد ما قلب سلیم است خدا میداند
حاجت دنیوی و دست گدا کافی نیست..

باید از طایفه عشق اطاعت آموخت
زدن کوچه بنام شهدا کافی نیست

آخرش پیر شدم از غم دوری حرم
تا به کی دوری از کرببلا؟کافی نیست؟

همه عمر به جد تو اگر گریه کنم
خون ببارد ز دوچشمم بخدا کافی نیست

گریه صبح و مسائت ز دل زینب بود
علت اشک مدام تو غم زینب بود..



موضوعات مرتبط: مناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار مرتبط با امام زمان(ع) در ماه محرم
[ 2 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع)- مناجاتی- اربعین

علی‌اکبر لطیفیان

غم تا غم یار است، از غم خیر دیدیم
از گریه و از آه و ماتم خیر دیدیم

هر وقت دم دادیم تو بر ما دمیدى
ما بین دم دادن دمادم خیر دیدیم

ما در همین عالم به لطف روضه تو
اندازه خیر دو عالم خیر دیدیم

ماه خدا جاى خودش را دارد اما
ما بیشتر ماه محرم خیر دیدیم

از جاى جاى  کربلا که هیچ حتى
از عکس هاى کربلا هم خیر دیدیم

پشت و پناه کشور ما پرچم توست
لحظه به لحظه زیر پرچم خیر دیدیم

خیر کثیرى که خدا فرمود گریه ست
آیا ازین گریان شدن کم خیر دیدیم؟!

ما گریه کن هاى تو با هم گریه کردیم
ما گریه کن هاى تو با هم خیر دیدیم

با یاد یک معصوم وقتى گریه کردیم
از چهارده معصوم دیدم خیر دیدیم

حج پیمبر را به پاى ما نوشتند
ما از رسول الله اعظم خیر دیدیم

گر رفت عاشورا ولیکن اربعین هست
ما از صفر مثل محرم خیر دیدیم



موضوعات مرتبط: اربعین

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع)- مناجاتی- اربعین
[ 2 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)

سید محمد میرهاشمی

بهتر از ذکر و ثنای تو چه خواهد بودن ؟
خوش تر از مرگ به پای تو چه خواهد بودن ؟

این کمال است که جان هدیه به جانان گردد
گر شود دل به فدای تو چه خواهد بودن ؟

آنکه را پیک اجل مشتری جانش شد
بهتر از ذبح منای تو چه خواهد بودن ؟

مرغ باغ ملکوتم پر پرواز کجاست ؟
گر زنم پر به هوای تو چه خواهد بودن ؟

آنکه شد مدعی عشق تو ، از خویش گذشت
گر خورد جام بلای تو چه خواهد بودن ؟

صرف یک لحظه ی دیدار تو یک عمر کنم
خوش تر از شهد لقای تو چه خواهد بودن ؟

در دم مرگ مرا اذن سخن گر بدهند
افضل از مدح و ثنای تو چه خواهد بودن ؟

دردمند غم تو بودن و شکوه ، هیهات
درد با یاد شفای تو چه خواهد بودن ؟


*************************

موسی علیمرادی

هرکس به غبار کف پای  تو رسیده
مانند کسی هست که تا عرش پریده

انگار نشسته است خدا را به تماشا
هرکس به تماشای نگاه تو رسیده

با میل به پابوسی آن قامت طوبا
هر سرو خرامان بشود سرو خمیده

هرشب به تمنای وصال قدم تو
جارو شده با مژۀ من صحن دو دیده

تا جلب کنم  دیدۀ صیاد دلم را
در جست گریزم چو غزالی که رمیده

دریا شده غرق دل  آنکس که به دستش
یک قطره  کرم از  سر دست تو چکیده

در عالم زر خاطر من نیست چه دیدم
کاینگونه شده  از سرمن عقل پریده

مست است جهان از سخن شیخ مفیدت
میخانه شده  آن که صدای تو شنیده


*************************


محمد کاظمی نیا

وقف شماست پــاکترین پاکِ مال ما
یعنی همین دو قطره ی اشک زلال ما

مانند کاسه های ترک خورده شد دلم
بی التیام ماند سرانجــــام، بـــــال ما

سیر و سلوک ما همه در خاکساری است
خـــــاک قدوم یــــار شدن شـــد کمال ما

"جولا" * که نیستیم ولـــی تو قبول کن
کی می شود محل بگذاری به حال ما؟

"کنعان به گوش باش که گمگشته میرسد"
افتـــــاده باز هم به ظهور تـــــــــو فال ما

میلاد توست "عیــد بزرگ" قبیله ام
تاویل میشود به تو تحویل سال ما

با یاد تو، نفس بزنم میکنم طلوع
بی یاد تو نفس ندهد جز زوال ما

صیاد نفس پای دلم را به دام برد
کاری بکن برای نجات غـــزال ما

آقا! همیشه بخشش و لطف از بزرگهاست
دستی بـکش به روی دل نونهـــــال ما

می ترسم از نبودن روزی که میرسی
آیــــا که میرسد به ظهورت مجال ما؟

شکر خدا که امشب ما با شما گذشت
پیچیده عـــــطر رد شدنــت در خیال ما

*جولای دزفولی از مرتبطین با حضرت ولی عصر در زمان غیبت کبری



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)
[ 1 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

لحظاتی پای درس استاد رسول فیضی

ارباب ما از ما یک توقعات و انتظارات دیگری دارد
یکی از بزرگترین وظیفه مداحی که می آید میکروفون را بدست می گیرد و درمقابلش تعداد زیادی مستمع قرار دارد که آمده اند و وقتشان را در اختیارش می گذارند، این است که مداح نباید بگذارد مستمعین مغبون شوند. اگر اینطورشود فردا باید حساب پس دهد که چه سخنی تحویل دادی؟ آیا سخنی گفته شد که مورد فایده بود؟ به خداوند قسم سؤال می کنند «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»همه مورد بازخواست قرار می گیرند، اما من و شما بیشتر! ارباب ما از ما یک توقعات و انتظارات دیگری دارد.

کونوا لنا زینا و لا تکونوا لنا شینا
یکی از آفت های بزرگ مداحی بی سوادی مداح است. امام حسین(علیه السلام) مداح بی سواد را نمی تواند تحمل کند. این یک درد دل است متاسفانه الان این آفت گریبان گیر بسیاری از مادحین است. اصل را بر این گذاشته اند که فقط و فقط در یک مجلسی که دعوت می شوند یا مسئولیت اداره یک مجلس را دارند، این است که من چطور می توانم اشک بیشتری بگیرم؟! اگر در هر حال این مسئله به ذهنتان متبادر شود که فردا از این نیم ساعت که وقت این مستمعین را گرفته ام سئوال می شود، هیچ وقت اینگونه عمل نمی کنیم. گریه بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عالی است و بر همه دردها دوا است، اما به چه قیمت این کار را انجام می دهید؟ یک جمله عجیب از امام جعفر صادق (علیه السلام) هست که می فرمایند: «کونوا لنا زینا و لا تکونوا لنا شینا» در هر حالی باعث زینت ما باشید.

فردای قیامت امام حسین (علیه السلام) از ما گله نکند؟!
عیب من تنها این نمی تواند باشد که چشمم را از گناه نپوشانم، بله این عیب و بدی است، اما عیب من و شما در دستگاه سیدالشهدا(علیه السلام) این است که اگر  امروز توانایی داشته باشیم که یک غزل مرثیه را حفظ کنیم و این حفظ کردن را برای فردا بیاندازیم، اینجا ظلم در حق اربابمان کردیم. اگر توانایی داشته باشیم امروز دست مستمع را بگیریم و غمش را برطرف کنیم، اما این کار را انجام ندهیم، فردا امام حسین(علیه السلام) از ما گله می کند. مسئولیت خیلی سنگین است؛ چون کار کار بزرگی است. خدای ناکرده نباید یک وقت فکر کنیم اگر فعالیت ما نباشد، این کار زمین می ماند. نه! حتی اگر همه انطور فکر کنند، خود خداوند می داند چه کاری انجام دهد.

اولین وظیفه ما حفظ شئون اهل بیت(علیهم السلام) است
در مورد قرآن داریم که کسانی هستند که قاری قرآن هستند و صدای خوبی هم دارند؛ مثل این قاری های وهابی که زیبا می خوانند ولی قرآن آن ها را لعنت می کند! بدون تعارف می گویم که این در مورد مداحان هم هست؛ که اگر هر حرف به دهان آمد و آن را به خاطر گریه انداختن مردم بیان کردید و گفتید که عیبی ندارد که شأن ائمه مخدوش شود، در این صورت مورد لعنت امام زمان (عجل الله فرجه) قرار می گیرید؛ اولین وظیفه ما حفظ شئون اهل بیت(علیهم السلام) است.



موضوعات مرتبط: استاد رسول فیضی
[ 1 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

لحظاتی پای درس استاد سعید حدادیان

خواب حجت شرعی نیست ولی موضوعیت دارد

یکی از دوستان ما می گفت وقتی شما رفتید من غبطه خوردم به شما که جلسات 50000 نفری یا 10000 نفری یک دفعه تلویزیون چند میلیون نفری، شما یک جمله می خوانی یک دفعه 50000 نفر اشک می ریزند برای امام حسین علیه السلام ثواب خیلی بزرگی است و من از این ثواب محرومم منم و همین جلسه ای که می بینی ما 20 نفر هستیم و غیر از این هم جای دیگر نمی روم با خدا حرف زدم گفتم منم دوست دارم یه همچنین خدمتگزاری باشم اما پرهیز کردم و اینه اوضاع.

یه نکته، خواب حجت شرعی نیست ولی موضوعیت دارد مخصوصا تو کار ما بالاخره 15 سال حکومت مصر با یک خواب عزیز مصر که اون موقع هم موحد نبودند و حضرت یوسف علیه السلام تعبیر کرد به نتیجه رسید ضمن اینکه یک نمازی داریم به نام نماز کامله شیخ بهایی در یکی از کتابهایش نقل کرده صبح جمعه میخوانند و یک دعایی دارد که در آن دعا یک تیکه میگه خدایا این مطلب من را در خواب به من بگو، من را در خواب هدایت کن غیر از این دو سری، در حاشیه مفاتیح که الان آوردن انتها، احضار ارواح در خواب را فرمولش را دادند، این اذکار را بگویی آن کسی از اموات را که می خواهی به خوابت میاد، اگر توانش را داشته باشی حتی ائمه هم به خوابت می آیند، نیت کنید انشاءالله.

داره دیگر خاصیت صور و آیات اینجا آمده از پیغمبر(ص)، می پرسیدند، هَل مِن مُبشّرات؟.

آیا بشارتی هست؟یعنی اینکه کسی خوابی دیده بیاید بگوید؟ تازه او دستش در آسمان وحی بود اما این سوال را هم می پرسید. روحیه وقتی لطیف شد مخصوصا، گفت: خواب دیدم یک   دایره ای شما وسط ایستاده اید به من گفتند این دایره را می بینید مثلا، هنوز ازدایره ثواب تو چیزی بیشتر ندارم. مرحوم حضرت آیت الله میرزا کریم حق شناس می فرمودند: داداش جون یک نفر به روضه ات گوش بده بسه و مسجد ما که میای یقین کن من جمله به جمله خودم گوش می دم قابل توجه اون هایی که مجلس برگزار می کنند بعضی ها برگزار می کنند و خودشان جلوی در هستند یا تحویل می دهند به یک نفر و می روند، این سفره ملکوت هست.

یکی بود گفت: خواب دیدم گیر کردم دارم از یک جایی می روم بالا(از مداحان معروف )، دو طرف باغ است اما من این وسط دارم پرت می شوم خودم را کشاندم به یک جایی رسیدم، دیدم یک سگی گوش ها بلند، ایستاده مثل آدم اما به صورت ... ، کجا داری میای؟ طرف میگه گفتم منم فلانی، آخرش گفت: رفیق فلانی، بیا برو، حالا فلانی کیه؟ استاد زبردست مداحی یه فامیل و یک رفیقی دارند، این به یک جرمی افتاده زندان، گوشه زندان یک زیارت عاشورا میخواند با غلط های زیاد، شکسته، پیوسته یک روضه ام می خواند. تازه ما تو را هم می شناسیم به اعتبار او می شناسیم اعتبارهای ظاهری هست، اما اینجا فقط شکسته دلی می خرند و بس.



موضوعات مرتبط: - استاد سعیدحدادیان
[ 30 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام حسین (ع) در محرم

هستی بدون گوهر مهرت بها نداشت
دیگر چه داشت حضرت حق ، گر تو را نداشت ؟

گلخانه بود اگر همه عالم بدون تو
ویرانه بود بی گل رویت ، صفا نداشت

ایجاد ممکنات به عشق تو بود و بس
بیهوده بود خلقت اگر کربلا نداشت

شیرازه ی کتاب وجود از وجود توست
بی تو حسین ، عالم امکان بقا نداشت

سر خط مشق خلقت حق ، نام پاک توست
بی تو صحیفه ی ازلی ابتدا نداشت

بی بهره از تجلی روح عظیم توست
بی همتی که مجلس ذکرت بپا نداشت

خون خدا و خاک ، عزیز خدا بگو
دشمن مگر ز حضرت زهرا حیا نداشت ؟

چشم زمانه دید زدی دست و پا به خون
جز ذکر العجل نی جانها نوا نداشت

سید محمد میر هاشمی



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)
[ 30 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

لحظاتی پای درس استاد حاج محمود کریمی

 بحث فنی صدا
بحث فنی صدا بود، اينی که می خوام عرض بکنم مهمه، ما يک تُن(پرده های) صدا داریم يک حجم صدا، حجم صدا همين ولوم است که رو ضبطه. رابطه تُن صدا و حجم صدا برعکسه، هر جا تُن صدا مي ره بالا حجم صدا میاد پايين، چون با همون حجم اگه بری بالا هم به حنجره ات خیلی فشار میاد هم مستمع اذیت می شه. وقتی حجم صدات و کم می کنی نفست هدر نمی ره صدات لطیف مي شه.
با حجم صدای زیاد بری بالا، دو نفر می گن ماشاءالله چه صدايی! ديوار رو لرزوند، فايده نداره موقع سينه زدن اون موقع داد بزن ولی تو خوندن بايد لطافت داشته باشی.

مُردن خوب
پيرمرد هفتاد سالشه گناهکار هم بوده توبه می کنه مسلمان می شه مي گه من می خوام مداح بشم، یه آقایی خادم و مسئول يک هیآت بود، کسی هم نمی شناختش، شب تاسوعا اومده مظلوم کشيده گفته مظلوم حسين يا ابی عبدالله همونجا ايستاده گفته ابالفضل همه گفتند ابالفضل، ديگه صدا نيامد، آقا بقيه اش آقا بقيه اش آقا چی شد؟ به عزت و شرف لا اله الا الله؛ اين طوری مردن سرقفلی داره، اين طوری مردن خوبه ديگه.

بعضی انتخاب شده اند
آقا بعضی علما هستند ميری باهاشون صحبت می کنی می زنند خودشون را به اون راه، من ديدم خيلی هاشون و، يعنی انتخابش کردن برای محرم سر بودن، ما که محرم نيستيم می گن حالا برو داد و بيداد بکن خيلی هستن که اصلاً شناخته شده هم نيستن و من هم نمی شناسمشون خيلی ها نمی شناسنشون ولی دارن از جهت معنوی صفا می کنن، اون بيشتر می ارزه يا اين؟ مسلماً اون بيشتر می ارزه.

توجه به خانواده

ببنيد آقايون يکی از دلايلی که يک آقايی می شينه روی اين کرسی ای که بهت دادن و لياقت بهت دادن  پشت ميکروفون بيای، يکی از دلايلش که آرامش داری می تونی بخونی، آرامش تو خونه است خوننده امام حسين بايد تو فاميل سرآمد باشه تو خونه سرآمد باشه تو رفيق سرآمد باشه؛

تا صبح بيا شما بخوون همة اين جمعيت بزنن تو سر و کلة خودشون بعد هم برو بگو آقا يک جلسه ای شد همه زدند تيکه پاره کردند خودشون و خوب تو خونه مادرت برادرت خواهرت زنت بچه ات راضی نباشه از دستت، هيچ فايده نداره، فردا بايد جواب اهل بيت رو بدی، مي گه آقا چرا من می خونم مثل فلان مداح بزرگ نمی شم؟

چون با زن و بچه ات با داداشت تند حرف می زنی، بعضی ها که اصلاً حرف بد از دهنشون در مياد فحش می دن بعد توقع داری تو بگی حسين يک دفعه آتيش بزنی؟ هيچ موقع نمی شه! «از کوزه همان برون تراود که در اوست» از کوزة پر از آب آب میاد بيرون از کوزه پر از نفتم نفت میاد، کوزه پر از آب بيرونش معلوم می شه بو نداره کوزه پر از نفت هم بيرونش معلوم می شه نفت داره،

دوستان اول تو خونه تون مداح امام حسين بشين آقا يک جوری نباشين وقتی بچه تون می ببينه باباش اومد بگه ياحسين! بچه باباهه رو می بينه تن و بدنش می لرزه، مداح امام حسين بايد يک جوری باشه که هی بچه اش بهش زنگ بزنه بگه چرا نمیای من دلم تنگ شده برات، زنش بهش زنگ بزنه بابا چرا نمیای خونه هی زنگ بزنه حال و احوالش و بپرسه، جلو همه آقا سلام عليکم يک عليکمی می گه يک عينی ادا می کنه بعد مي ره خونه مادرش می گه مادر خوش اومدی، می گه برو بينيم بابا!

تو فکر می کنی کی هستی؟ بعضی موقع ها تو خودت بايد به خودت بگی فکر می کنی کی هستی؟ يکبار من می خواستم برم يک جا استخدام بشم گفتم اين کار باب من نيست مادرم گفت مگه تو کی هستی؟ همين که گفت مگه تو کی هستی فکر کن! فکر کردم بعد رفتم تو خيابان شهباز سه هفته کارواش کار کردم واسه اينکه آدم شم سه هفته 21 روز کار کردم 21 سال جلو افتادم.

ببين کی هستی مگه چهار نفر باهات سلام عليک می کنن خبريه حالا؟ بله احترامت رو نگه دار برای خودت برای خانمت و بچه هات، بچه ات بايد وقتی ميای در مي زنی بدوه بیاد در رو باز کنه، پيغمبر پا برهنه اومد تشيع جنازه یه کسی، مادرش گفت پسرم خوش به سعادتت پيغمبر اومده تشيع جنازه ات، پيغمبر فرمود الان همچين اين قبر فشارش داد که شيری که خورده بود از بينی اش اومد بيرون!

چرا بدبخت شد واسه اينکه تو خونه بداخلاق بود! لبی که مي گه حسين نبايد ديگه حرف بد بگه، آقا زهرا گفتن مگه الکیه ملک هزار سال عبادت می کنه مزد هزار سال عبادتش می گه يک بار اجازه بدين بگم يا زهرا، مزدش يک دونه زهرا گفتنه..



موضوعات مرتبط: - استاد محمود کریمی

برچسب‌ها: استاد حاج محمود کریمی
[ 29 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)

كوچه های مدینه و بوی
زخمهای تنی كه می آید
چشم های سپید یعقوب و
بوی پیراهنی كه می آید

مرد سجاده ای كه درك نكرد
هیچ كس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهر كوفه نداد
هیچ كس پاسخ سلامش را

تا عزاداریش شروع شود
دیدن شیرخواره ای كافی ست
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای كافی ست

وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب می افتاد
تشنگی ضریح لب هایش
یاد طفل رباب می افتاد

من نمی دانم این كه خاكستر
چه به روز سر امام آورد
زیر زنجیر پیكر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد

گیرم از دست كوفه راحت شد
سنگ طفلان شام را چه كند؟
گیرم از دست كوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه كند؟

تا كه این مرد قافله زنده ست
حرفی از طفل كاروان نزنید
پیش این مرد گریه، جانِ حسین
حرفی از چوب خیزران نزنید

علی اكبر لطیفیان

********************


در تشنگی سراب به دردی نمی خورد
تنها خیال آب به دردی نمی خورد
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری
این جام بی شراب به دردی نمی خورد
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد
در سایه، آفتاب، به دردی نمی خورد
از این به بعد مَعْطلِ این دل نمی شوم
این خانه ی خراب به دردی نمی خورد
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی ست
عکس بدون قاب به دردی نمی خورد
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر
چشمه بدون آب به دردی نمی خورد

چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند
گریه مرا کنار تو با ابرو کند


ما را به جز هوای شما پر نمی دهند
ما را به جز برای شما سر نمی دهند
بال وَبالْ مانع اوج است پس اگر...
...بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است
دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
جبریل هم به قبّه ی تو ره نیافته
معراج را به غیر پیمبر نمی دهند
آن جا که میل یار اسیری عاشق است
در بند می روند ولی سر نمی دهند
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای
جز خاندان فاطمه دختر نمی دهند

تا زنده ایم ترک ولایت نمی کنیم
با غیر آل فاطمه وصلت نمی کنیم


هر دیده ای به دیده ی گریان نمی رسد
فصل خزان به فصل بهاران نمی رسد
در بین گریه حاصل ما رشد می کند
باران بدون سیل به پایان نمی رسد
یک جا اگر تمامی خلقت گدا شود
نقصی به آستان کریمان نمی رسد
روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم
عیب از کریم نیست که مهمان نمی رسد
با دوری از صحیفه سجادیه قسم
علامه هم به معنی قرآن نمی رسد
بفرست سمت دشت غلام سیاه را
یک چند وقتی است که باران نمی رسد
کیسه به دوشی تو اگر کار هر شب است
این پینه های شانه به درمان نمی رسد

ما مستمند کیسه ی خیراتی توایم
ذاتاً فقیر آن کرم ذاتی توایم


آقای من! حریم تو از عرش برتر است
با این که خاکی است بهشت معطر است
عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست
حیف از حریم تو که بدون کبوتر است
فرصت غنیمت است ابوحمزه ای بخوان
امشب برای پاکی این قوم بهتر است
با تربت حسین به «تسبیح» می رسیم
این تربت حسین عجب بنده پرور است
اول فدایی قدمت مادر تو بود
پس مادرت به تو ز همه با وفاتر است

تو یادگار فاطمه بودی برای او
حالا که شد فدای تو عالم فدای او


یعقوب کربلا! چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکست و تو
داری برای چند نفر گریه می کنی
وقتی که چشم هات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی
این طفل را به جان خودت آب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه می کنی
از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند
داری به «قتل صبر» پدر گریه می کنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی؟!

با دیدن اسیر کجا می رود دلت؟!
با دیدن فقیر کجا می رود دلت؟!


علی اکبر لطیفیان

********************

من همان یا کریم دام شما
جبرئیل قدیم بام شما
صبح روز نخست خواندمتان
چقدر آشناست نام شما
صبح روز ازل حوالی نور
سجده کردیم بر کدامِ شما؟
من حلالم بود حلال شما
من حرامم بود حرام شما
چهارده قرن دست هیچ کسی
دل ندادم به احترام شما

به شما ساحل کرم گفتند
و به ما سائل حرم گفتند


پر من بال و بال من پر شد
پر و بالی زدم کبوتر شد
به نفس های حضرت زهرا
حالمان خوب بود و بهتر شد
سحر پنجم عبادت بود
کوچه های خدا منوّر شد
مردی از سمت ابرهای دعا
آمد و خشکی دلم تر شد
آمد و با خودش کتاب آورد
او امام آمد و پیمبر شد

مردی از سمت آفتاب آمد
با مفاتیح مستجاب آمد


آمده تا مرا تکان بدهد
چشم گریان به این و آن بدهد
آمده روی پشت بام سحر
با صدای خدا اذان بدهد
آمده بشكند قفس ها را
بال ما را به آسمان بدهد
با خودش نور مصحف آورده
تا خدا را به ما نشان بدهد
به نگاهش دخیل می بندیم
تا مناجات یادمان بدهد

ای مسیح! ای مسیر سبز نجات!
بر مناجات کردنت صلوات


ای مناجات ای نسیم دعا
راه نزدیک ما به سمت خدا
ای که دریا کنار تو قطره
قطره با التفات تو دریا
نذر سجاده ی شبانه ی توست
چارمین رکعت نوافل ما
ای امام علیّ دوم من
ای امام چهارم دنیا
مرد شب زنده دار سجاده
مرد محراب، التماس دعا

از تو بوی نماز می آید
بوی راز و نیاز می آید


مادر تو نگین حجب و حیاست
شرف الشمس سیدالشهداست
مایه ی آبروی ایران است
افتخار همیشه ام به شماست
از تو و مادر تو این دل ما
عاشق خانواده ی زهراست
یک سفر پیش ما نمی آیی؟
وطن مادری تو این جاست
تو عجم زاده ای تو فامیلی
پس حرم سازی ات به گردن ماست

تو در این سرزمین گل کاری
به خدا حق آب و گل داری


آفتابی که حق کشیده تویی
جلوه ای که کسی ندیده تویی
با ظرافت، خدای عزّوجل
بی نظیری که آفریده تویی
آن که با کَفّه ی تولایش
پای میزانمان کشیده تویی
شب اسیر هزار رکعت تو
به خدایم قسم پدیده تویی
نخل های بلند نخلستان
بارش رحمتی که دیده تویی

با دعای غلام تو دارد
آسمان مدینه می بارد


بی تو سجاده ای اگر هم بود
فرش رسوایی دو عالم بود
بی تو یا حرفی از بهشت نبود
یا اگر بود هم جهنم بود
خطبه های گلوی زخمی تو
انعكاس غروب ماتم بود
تو اگر خطبه ای نمی خواندی
خانه هامان بدون پرچم بود
تو اگر روضه ای نمی خواندی
سال ما سال بی محرّم بود

از تو داریم فصل ماتم را
ده شب گریه ی محرم را


احترام تو را سلام نبود
حق تو كوچه های شام نبود
حق آیینه ها شكستن نیست
گیرم این آینه امام نبود
هیچ جایی برای حال شما
بدتر از مجلس حرام نبود
گریه كردی صدا زدی «ای كاش...
هیچ سنگی به روی بام نبود
كاش مادر مرا نمی زایید
من امامم، خرابه جام نبود»

حرفِ ویرانه در میان آمد
دختر شاه، یادمان آمد


علی اکبر لطیفیان

********************

درد بسیار، مداوا گریه
 ارث جامانده زهرا گریه
 روزها ناله و شب ها گریه
 آب می خورد، ولی با گریه

 گریه بر آب وضویش می ریخت
 خون دل بر سر و رویش می ریخت


 گریه بر شاه شهیدان خوب است
 گریه بر کشته ی عریان خوب است
 گریه بر دامن طفلان خوب است
 گریه بر آن لب و دندان خوب است

 خواسته هر سحرش گریه کند
 در فراق پدرش گریه کند


 گریه بر ناله آن مادرها
 گریه بر گریه آن دخترها
 گریه بر غارت انگشترها
 گریه بر وا شدن معجرها

 رنگ مهتاب، زمینش می  زد
 دیدن آب، زمینش می زد


 گریه بر ناقه نشسته سخت است
 گریه با پیکر خسته سخت است
 گریه با بال شکسته سخت است
 گریه با گردن بسته سخت است

 گریه خوب است که هر شب باشد
 گریه بر چادر زینب باشد


 آن که را هست پیاده نکشید
 تشنه را بر لب باده نکشید
 طفل را این همه ساده نکشید
 ذبح را آب نداده........

 هیچ کس آب به گودال نبرد
 پدرم ذبح شد و آب نخورد


 آمد و دید تنی افتاده
 کشته بی کفنی افتاده
 شه بی پیرهنی افتاده
 پاره پاره بدنی افتاده

 همه پروانه و شمعش کردند
 بوریا آمد و جمعش کردند


 آمد و دید کنارش پر نیست
 بدن افتاده ولیکن، سر نیست
 چند انگشت، و انگشتر نیست
 این حسین است ولی دیگر نیست

 بس که با نیزه قلیلش کردند
 ذبح کردند قتیلش کردند


 علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 28 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام حسین(ع) در محرم وصفر

غم تا غم یار است از غم ؛ خیر دیدیم
از گریه و از آه و ماتم خیر دیدیم

هر وقت دم دادیم تو بر ما دمیدی
مابین دم دادن ، دمادم خیر دیدیم

ما در همین عالم به لطف روضه ی تو
اندازه ی خیر دو عالم خیر دیدیم

ماه خدا جای خودش را دارد اما
ما بیشتر ماه محرم خیر دیدیم

از جای جای کربلا که هیچ حتی
از عکس های کربلا هم خیر دیدیم

پشت و پناه کشور ما پرچم توست
لحظه به لحظه زیر پرچم خیر دیدیم

خیر کثیری که خدا فرموده گریه است
آیا از این گریان شدن کم خیر دیدیم ؟

ما گریه کن های تو با هم گریه کردیم
ما گریه کن های تو با هم خیر دیدیم

حج پیمبر را به پای ما نوشتند
ما از رسول الله اعظم خیر دیدیم

چشمان ما وقتی عزای کربلا شد
نیم عبادت های زهرا مزد ما شد

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 23 محرم 93



موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام حسین(ع) در محرم وصفر
[ 28 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)

دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ بلای عدیده را

با ناله ام زمین زمان گریه می کتد
از مادر ارث برده ام این اشک دیده را

من با همین لبان خودم نیمه های شب
بوسه زدم گلوی بریده بریده را

یعقوبم و به دست خودم بین بوریا
چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را

یادم نمی رود که چگونه مقابلم
بستند دست عمه قامت خمیده را

یادم نمی رود سر شب لحظه فرار
فریادهای دختر گیسو کشیده را

هنگام جابه جائی سر روی نیزه ها
دیدم شکاف حنجر و خون چکیده را

لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد
دیدم سپاه روی بدنها دویده را

یک تار موی عمه ما را کسی ندید
پوشانده بود نور حسین این حمیده را

بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی
خون کرده صحنه ای دل محنت کشیده را

دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش
طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را

قاسم نعمتی

***********************

بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
سجاده اش معطرِ با اشک ناب شد

او سید البکاء حسینیه ی خداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد

صفحه به صفحه ادعیه های صحیفه اش
ناگفته های مرثیه بود و کتاب شد

عمری ز داغ روضه سخت تنور سوخت
ذره به ذره یاد لب تشنه آب شد

عکس غروب روز دهم بین چشم او
با عکس آن هلال سر نیزه قاب شد

یادش نمیرود بدن بی سر حسین
یا آن محاسنی که به خونش خضاب شد

رگهای روی حنجر زخمی گواه بود
در بردن سر پدر او شتاب شد

سینه زده برای تنش مثل بادها
وقتی که نوحه خوان تنش آفتاب شد

دیگر لبش به آب خنک! نه نخورد و رفت
او روضه دار دائم طفل رباب شد

....خاک فلک به روی سرم که نوشته اند
با دست بسته وارد بزم شراب شد

محسن حنیفی

***********************


کاش اين غصه ها امان بدهند
به صدايم کمی دهان بدهند

تا غمم را بگويم امشب ، اگر
اشک ها فرصت بيان بدهند

چقدَر سخت می شود حس کرد
که سری را به اين و آن بدهند

در دلت هی تکان بيندازند
نيزه را دائماً تکان بدهند

غصه ات را زيادتر بکنند
عمه ات را به هم نشان بدهند

و برای نظاره ی اُسرا
مردم شهر را زمان بدهند

در کنار نماز قطعه شده
روی سجاده ها اذان بدهند

کودکان پا به پای مادر خود
زير اين بار ، امتحان بدهند

می توانی تصورش بکنی
صدقه دست کودکان بدهند؟

بايد امشب دوباره گريه کنم
کاش اين غصه ها امان بدهند

رضا ساریخانی



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)

آقا چه شد که روی تو در آفتاب سوخت؟
هر وقت خورد بر لب خشک تو ؛ آب ،سوخت

آقا چه شد که خیمه ات آتش گرفته بود؟
در بین شعله های جهنم کتاب سوخت

پای تو را به ناقه ی رم کرده بست شمر
از کربلا به کوفه تنت زین عذاب سوخت

در گیر و دار رد شدن همسرت ز شام
آتش سراغ معجرش آمد نقاب سوخت

رجاله ها بصورتتان سنگ میزدند
از طعنه های شهر دلت دلت بی حساب سوخت

برروی زخم گردن تو مرهمی نبود
وقتی که از حرارت سرب مذاب سوخت

دیدی چگونه چوب به لبهای عشق خورد؟
دیدی چگونه از غم این سر رباب سوخت؟

یعقوب دل شکسته چهل سال آزگار
چشمت به یاد روضه بزم شراب سوخت

گفتم رباب و روز و شبم رنگ غم گرفت
 "بس کن رباب"عمه سادات دم گرفت 

سید پوریا هاشمی

***********************


مثل من هیچکس در این عالم؛ وسط شعله‌ها امام نشد
 در شروع امامتش چون من؛ این‌قَدَر دورش ازدحام نشد

لشکری از مغیره می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت
 غیر زهرا به هیچ معصومی این‌قَدَر گرم احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست: لحظه‌ای که حسین یاری خواست
 و علی بود اسم من اما... خواستم پا شوم ز جام، ... نشد

به لب تشنه‌ی علی‌اصغر، به لب تیز ذوالفقار قسم
 تا به امروز هیچ شمشیری؛ این‌قَدَر تشنه در نیام نشد

رفتن شاهزاده‌ای چون من به اسیری به یک طرف، اما
 در سفر این‌قَدَر غُل و زنجیر؛ گردن  بنده و غلام نشد

تلّ و گودال و نعل و علقمه ...آه ! ذوالجناح و لب و گلو... انگار
 مثل زینب کسی دلش این‌قدر؛ خون ز تکرار حرف لام نشد

آه! زینب کجا و بزم یزید، او کجا و جواب ابن زیاد
 باز هم صد هزار مرتبه شکر اینکه با شمر هم‌کلام نشد

این چهل سال گریه‌ام شاید از همان روز اربعین باشد
 هر قدر عمّه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس
 رنج‌ها دیده‌ام حسین ! اما؛ هیچ جایی شبیه شام نشد

چه مسلمانی عجیبی بود که در آن بر عیال پیغمبر
 نان و خرما حلال بود اما سنگ‌انداختن حرام نشد

غل و زنجیر و رشته  بر گردن، یک نفس  باده‌ی بلا را من
 سرکشیدم تمام، اما شکر !  سفر عشق ناتمام نشد

قاسم صرافان

***********************


سی سال و اندی میشود درتاب و در تب
سی سال و اندی میشود میسوزی هرشب
سی سال و اندی میشود می باری آقا
پای غزل مرثیه های عمه زینب

**

آهت دلیل بغض دل های تپنده ست
گفتی مرو بابا ، سنان تیغش برنده ست
چه گریه بازاری شده در خانه ی تو
کافی ست آقا روضه هایتان کشنده ست

**

بهتر نبيني گوشواره بين گوشي
بهتر همان كه تا ابد آبي ننوشي
اين ضجه آخر كار دستت ميدهد پس
بهتر همان كه پيرهن ديگر نپوشي

**

زل ميزني گاهي بسوي گاهواره
گاهي بسوي مشك آبي پاره پاره
بر سر مي اندازي عبا و آه از نو...
دق ميدهد آخر تو را يك شيرخواره

**

 بعد از قضایای ته گودال آقا
يادت مي آيد غارت اموال آقا
وقتي كه ياد عصر عاشورا مي افتي
حق داري آخر ميروي از حال آقا

**

لبخند شمر بی حیا یادت نرفته
سرهای روی نیزه ها یادت نرفته
شاید که از خاطر بری کرببلا را
اما دم دروازه را یادت نرفته

**

هرشب ز چشمان کبود لاله گفتی
از ارث آن بانوی هجده ساله گفتی
از آن شب بارانی کنج خرابه
از دردسرهای زن غساله گفتی

**

زخمی سال شصت و یک ! شيخ البكايي
با تک تک مرثیه هایم آشنایی
اي يادگار روز عاشورا همين بس
هفتاد و چندمین شهید کربلایی

 

علیرضا خاکساری



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)

دو جا امام چهارم داشت جان می داد یک جا در مجلس شام آن موقعی که حضرت سخنرانی کردند، یزید ملعون خواست امام را بکشد، زینب (سلام الله علیها) خود را سپر قرار داد، گفت: اول من را باید بکشید ... .

یکی جایی هم وقتی آقا را از کنار کشته ها عبور می دادند، زینب نهیب زد به حضرت، ای بقیه الماضی ! چرا چنین می کنید، شما تنها جا مانده اید ... . امام فرمود مگر این بدن، بدن بقیه الله نیست، پاره پاره است ... .

شاید هم یک جای دیگر هم آقا همین حال شدند، وقتی دستاشون را باز کردند، به بدن رقیه نماز بخوانند از بس بدن سبک شده، آقا چطور جان دادن خواهر را دید؟ .. . .

و سیعلمون الذین ظلموا ایَّ منقلب ینقلبون

از خرابه می گذشتم، منزلم آمد بیاد

                                              دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد

 

              منبع:كتاب گلواژه های روضه




موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)

قتی پیامبر از کوچه های مکه رد میشد از بالای پشت بام روی سرمبارکش خاکروبه و خاکستر میریختند.  پیامبر (ص) در نهایت غربت ، خاکروبه ها و خاکستر ها را پاک میکرد...وارد خانه هم که میشد ام ابیها بود. با دستان کوچکش برای پیامبر مادری میکرد و لباسهای خاکی او را میتکاند اما دلها بسوزد برای اسرای اهل بیت (ع). ان هنگامی که وارد شهر شام شدند ، زن های شامی  از بالای بام ها خاکستر و خاک روبه و سنگ و چوب بر سر خاندان اهل بیت ریختند . خاکستر اتشی روی عمامه امام سجاد افتاد و عمامه را سوراخ کرد. دست های حضرت سجاد (ع)به گردن مبارکشان بسته بود ؛ لذا نتوانست ان را خاموش کند .اتش اهسته اهسته به سر مبارکشان رسید و سر را سوزانید.

باز اسم کوفه در میان و نام شام

اه اه از صبح کوفه وای وای از شام شام

چون نسوزم زاتش این غم که بر سر ریختند

 

اتش اندر فرق عابد خلق خون آشام  شام  

 

 اه از ان ساعت که زینب بر سر بازارها

می زدندش سنگ برسر از در و از بام شام

بی حیایی رابین که با یکدیگر از قتل حسین

 

می نمایندی مبارک باد ،خاص و عام و شام  

 

                   شاعر: جودی

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)

(محدث نوری این مطلب را نقل می کند) چندی از قضیه کربلا گذشت یه مسیحی اومد، خدمت زین العابدین (علیه السّلام) گفت، می خوام شهادتین جاری کنم حضرت پرسید چی شده؟

 

 

بابام، جدم پیغمبر این همه شما نصیحت کرد، شما مسلمان نشدید، چی شده؟ گفت: دیشب یک خوابی دیدم، خواب دیدم صحرای کربلا، اهل بیت بودند یکی یکی، ماجراها را گفت، زین العابدین (علیه السّلام) گریه می کردند، حضرت می گفتند همین طوره، این مسیحی به یه جایی رسید که گفت: آقا دیدم تو خواب اُسرا را وقتی آوردند تو شام سر مبارک از نیزه افتاد، حرف مسیحی تمام شد، آقا فرمودند: صحنه ها را نشونت دادند، اما همه را نشون ندادند، ای مسیحی کجا بودی محله ی یهودیا ...  .

منبع:كتاب گلواژه های روضه




موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)

امام سجاد (علیه السّلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمودند: در شام، هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود.

1- ستمگران در شام، اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله نمودند و کعب نیزه به ما می زدند.

2- سرهای شهدا را در میان هودج های زن های ما قرار دادند، سر پدرم و سر عمویم عباس (علیه السّلام) را در برابر چشم عمه هایم زینب (سلام الله علیها) و ام کلثوم (سلام الله علیها) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر (علیه السّلام) و پسر عمویم قاسم (علیه السّلام) را در برابر چشم سکینه و فاطمه (سلام الله علیها) (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.

3- زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دست هایم را به گردن بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.

4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را  در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم بکشید آن ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.

5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود و نصاری عبور دادند.

6- ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت.

7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب ها از سرما آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم.

 

 

تذکره الشهداء، ص 412




موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)


روزی که پیکرم را بر روی ناقه بستند                        در یک لحظه جدایی قلب مرا شکستند

آنجا غریب و تنها بودم میان اعدا                               دیدم که عمه ام را به تازیانه بستند

من اینچنین جدایی هرگز ندیده بودم                        همه نعش و عزدار هر دو به خون نشستند

 

 

امام سجاد طفل صغیر می دید گریه می کرد ، آب می آوردند وضو بگیرد گریه می کرد ، اگر اسیری می دید احترامش می کرد ، اگر می دید گوسفندی را ذبح  می کنند گریه می کرد ، می فرمود : آبش دادید یا نه ؟ آری آقا ، ما مسلمانیم با گریه می فرمود :عده ای هم در کربلا می گفتند ما مسلمانیم ولی بابای من لب تشنه کشتند .

 

 

هر وقت یاد شهر شام می افتاد گریه می کرد . آقا چرا اینقدر گریه می کنی ؟ ( آقا شرح می داد ) می فرمود : اول صبح بود وارد شهر شام شدیم ما را عصر رساندند به مجلس یزید ، آقا خیلی راه نیست چرا اینطور ؟

 

 

فرمود : ما را  سر هر کوچه و بازار نگ می داشتند تا این مردم ما را نظاره کنند ما را از محله یهودیان بردند آن ها به ما سنگ می زدند عزیزان پیغمبر را وارد مجلس نا محرم کردند ، ما را خرابه های شام جای دادند

تو این خرابه یکی از خواهران من آنقدر گریه کرد ، سراغ بابا را گرفت خواهر چشم انتظار من با لبان تشنه و شکم گرسنه جان داد  .



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)

اله سرخ شهادت تن تب دار من است                       چشمه فیض خدا چشم گهر بار من است

حافظ خون و پیام شهدای ره دین                                   لب گویای من و دیده خونبار من است

داغ یک دشت شهید و غم یک خیل اسیر                     این همه بار گران بر تن تب دار من است

دشمنم بسته به زنجیر و ولی غافل از آن                           که بر انداختن ریشه او کار من است

پای در سلسله و دست به دامان وصال                         دشمن از بی خردی در پی آزار من است

پرچم نهضت خونین شهیدان امروز                               گر چه بر دوش من و عمه افکار من است

صبر را بین که در این مرحله از وادی عشق                      سخت بیمارم وا  و باز پرستار من است

خواهر کوچک من همچو گلی پرپر شد                   اشک طفلان ز غمش شمع شب تار من است

                                                    ازغم اکبر و اصغر جگرم می سوزد

                                                  آه از این غم که خداوند خبر دار من است


بدن امام چهارم را آوردند بقیع بخاک سپردند ، امام باقر وقتی که بدن بابا را غسل می داد اصحاب دیدند گردن مبارک امام چهارم کبود است سؤال کردند یابن رسول الله اثر کبودی گردن مبارک پدر بزرگوارتان چه است ؟

 

فرمود : این کبودی اثر همان روزهایی است که در شام غل و زنجیر به گردن بابایم بوده ،آخر امام سجاد را از کربلا سوار یک ناقه برهنه کردند پاهای مبارکش را زیر شکم شتر با غل و زنجیر بستند .

تشییع جنازه با شکوهی شد مدینه ،آخر فرزند پیغمبر است ، فرزند زهرا ست باید تجلیل شود اما کربلا ، مگر ابی عبدالله فرزند پیغمبر نبود ، بگویم چطور تشییع شد ، ده ها نفر اسبهای خود را تازه نعل زدند وارد گودی قتلگاه شدند که وقتی خواهرش آمد برادرش را نشناخت .



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)

در جسم جهان فیض بهارانم من                                         عالم چو زمین تشنه بارانم من

در زهد دلیل پارسایان جهان                                                در عشق امام جان نثارانم من

فرزند حسین و زینت عبّادم                                                 شایسته ترین سجده گذارانم من

با این همه منزلت ز سوز دل و جان                                             روشنگر بزم سوگوارانم من

چون لاله همیشه از جگر می سوزم                                    چون شمع همیشه اشکبارانم من

دردا که چه آورد قضا بر سر من                                                ای کاش نمی زاد مرا مادر من

 

 

سهل ساعی  گفت: دیدم مردم شام کف می زنند به یکدیگر می رسند تبریک می گویند ، شهر زینت کردند
پرسیدم چه خبر است؟ گفتند اسیران خارجی می آورند . از کدام دروازه ؟ از دروازه ی ساعات .

 

 

سهل ساعدی می گوید : وقتی طرف دروازه ساعات، دیدم جمعیت زیادی شادی می کنند ، کف می زنند تا نگاه کردم دیدم چند سر بریده روی نیزه ها ست  یکی از سرها دارد قرآن می خواند ، سر ها که گذشت دیدم آقای بزرگواری را سوار بر شتر برهنه کردند آثار بزرگی از صورتش نمایان است ، جلو رفتم سلام کردم ، آقا فرمودند : خدا رحمتت کند کی هستی ؟ که مرا در این شهر سلام می کنی ( یعنی اینجا به ما سنگ زدند زخم زبان می زنند ) .

 

 

گفتم : آقا من سهل ساعدی هستم از صحابه جدت رسول خدایم ، من از سفر بیت الله بر می گردم ، دارم بیت المقدس می روم . آقا این چه حالی است می بینم . فرمود : سهل ساعدی بابایم را کشتند ، عمویم را شهید کردند به حالش گریه کردم . آقا چه کنم ؟ فرمود سهل ، پارچه ای برایم بیاورزیر زنجیر گردنم بگذار . سهل گفت : تا زنجیر را از گردن آقا بلند کردم دیدم خون تازه از زیر حلقه های زنجیر جاری شد .

بیمار چنین عاشق و دلداده که دیده                                  در تاب و تب از عشق رخ یارکه دیده

گه روی شتر گه به روی خار مغیلان                                      گه مجلس بیگانه و اغیار که دیده

                                    در سلسله از کرب و بلا در سفر شام

                                    بر روی شتر پیکر تب دار که دیده



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: گریزها و روضه های امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام سجاد (علیه السلام)

واحد (سنگین)

(به سبك بی همتایی در)

 

کی از یادش می‌ره کوفه‌ی بی‌مرام

کوچه‌های تنگ و نانجیبیِ شام

دستای بسته‌ی عمه‌ی غریبش

سنگایی که می‌خورد به لبای امام

سهمشه غم و بی‌قراری ، می‌بینه از لبای قاری

شده باز خون تازه جاری

یادش نمی‌ره هر شب ، جونش رسیده بر لب

از غصه‌های زینب

آقام غریب آقام

******

کی از یادش می‌ره اون همه غم و آه

یک قافله‌ی آشفته و بی‌پناه

پاهای پر از آبله‌ی یتیما

روی نیزه های بی‌کسی سرِ ماه

 غصه‌هاش دیگه بی‌حسابه ، قاتلش مجلس شرابه

اشکای غربت ربابه

 صد رنج و عزا دیده ، هم شام بلا دیده

هم طشت طلا دیده

آقام غریب آقام


دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نوحه و زمزمه و شور و... در شهادت امام سجاد (علیه السلام)

واحد

(به سبك ای روشنای چشم ترم)

 

دیدی یه دنیا داغ و عزا ، اما آقا بگو که چرا

تا صحبت از غریبی می‌شه ، می‌خونی از دیار بلا

می‌خونی با دلی پُرِ خون ، از بی‌حیاییِ شام

از بی‌کسی قافله و ، از سنگای رویِ بام

یادت نمی‌ره لحظه‌ای ، زخم زبون و هلهله

روی کبود لاله‌ها ، دلداری‌های حرمله

******

قلبت اسیر ناله شده ، چشمات به رنگ لاله شده

فکر می‌کنم که قاتل تو ، آقا غم سه ساله شده

وقتی که می‌دیدی نگاهش ، خیره به سوی نیزه‌ست

حرف می‌زنه غریبونه با ، سری که روی نیزه‌ست

می‌گفت با اشکی بی‌امون ، آه ای بابای مهربون

تا دیر راهب رفتی که ، یک شب بیا پیشم بمون

 

دریافت سبك



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)

برچسب‌ها: نوحه و زمزمه و شور و در شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)


علی زمانیان

بحر طویل

همین که آب می بیند وَ یا قصاب می بیند
و یاگهواره ای را بین پیچ و تاب می بیند
به پیش چشم هایش چندتا تصویر می آید
ز یک سو در بغل قنداقه، مردی پیر می آید
ز یک سو حرمله باتیر می آید...

جوان وقتی که می بیند به هر گوشه
می افتد یاد بابا و جگر گوشه

به یاد قد وبالای علی اکبر
و جسم اربا اربای علی اکبر
به یاد قاسمی که قامتش گردیده هم پای علی اکبر

و هی تصویر در تصویر می بیند
تمام نخل ها را تیر می بیند

که گویا راه افتاده و رفته از تن زخمی سقا سر در آورده
به طوری که تنش مثل کبوتر پر در آورده...
خودش رفته دلش در کربلا مانده
و ذهنش داخل گودال جا مانده
همان گودال که در آن دهان زخم ها بدجور وامانده
همان گودال که تاب از وجود خواهری برده
یکی از داخلش پیراهنی و یک نفر انگشتری برده
تنی را روی خاک آن رها کرده سری برده

خودش دیده که خون از جسم دنیا رفته در گودال
و دریا دستهایش زیر دریا رفته در گودال

هزار و نهصد و پنجاه تا یعنی
که تیر از تیر بالا رفته در گودال...

کمی هم آن طرف تر شهر شام و سنگ روی پشت بام و ازدحامش
بگویم از کدامش؟

به جان عمه ی سادات
نفرت دارم از دروازه ی ساعات
اگرچه قافله آنجا معطل شد
اگرچه روضه اش سنگین تر از تل شد

ولی من زود باید رد شوم، آخر
بدم می آید ازاین واژه های آستین پاره و معجر
نباید هی که دامن زد به این جریان!
نمی خواهم بگویم ناقه ی عریان

نمی خواهم که روضه شعله ور باشد
از اینکه هست دیگر بیشتر باشد
قرار روضه ی بعدی ما پنج صفرباشد...

*******************************

سید محمد میر هاشمی

می شکافد تیر غربت سینه ی سجاد را
زهر از غم می رهاند این دل ناشاد را

می گذارم بر زمین دیگر سلاح گریه را
می کشم با " یا حسینی " آخرین فریاد را

دیده ام بر خاک صحرا پیکر ابرار را
دیده ام بر نیزه ی اعدا سر اوتاد را

دیده ام در کربلا غم واژه ی توحید را
دیده ام در بین مقتل شادی صیاد را

هم زمان ناله ی غربت ، تبسم بر یتیم ؟!
جان به دل دادم به شام محنت این اضداد را

ناله ام احیا نماید خون ثارالله را
اشک من رسوا نماید دشمن شیاد را

باورم شد دردهای سینه سوز کوچه را
حس نمودم در اسارت غربت اجداد را

خارجی خواندم ، اسیرم کرد ، قصد جان نمود
با دو چشم خویش دیدم مرگ عدل و داد را

دیده ام در زیر پا اوراق قرآن ، دیده ام
پرچم زلف سر نیزه نشین در باد را

زهر برد از سینه تاب ، اما نبرد از خاطرم
کینه های قوم بدتر از ثمود و عاد را

گوشه ی ویرانه گم کردم ، نجستم تا کنون
گوهری که زیر دست و پای خصم افتاد را


*******************************

علی صالحی

ابر خون خیمه زده بر سر چشم تر من
هرگز ای كاش نمی زاد مرا مادر من

آه ، ای زهر خیال جگرم راحت شد
هرچه فكرش بكنی آمده عمری سر من

مگر اینكه تو فقط اشك مرا پاك كنی!
شدی ای زهر امید نفس آخر من

پای درد دل چشمان تر من بنشین
در حسینیه ی گرم جگر من بنشین

جگرم محفل روضه است ، كجایی ای زهر!
لخته هایش گل روضه است ، كجایی ای زهر!

مقتل مستند كرب و بلا را بشنو
مرثیه نامه ی مردان خدا را بشنو

كربلا ، ظهر دهم ، آخر حج ، قربان بود
عید قربان كه نه ، روز خوش سلاخان بود

میهمان آمد و دعوت به ستیزش كردند
خرد نه  ، تكه نه ، ای وای كه ریزش كردند

به روی خاك كشیدند دلاورها را
در هم آن روز شكستند برادرها را

پدران و پسران را كه به خون آغشتند
شعله سوزاند تن مادر و دخترها را

دیدم از دست علمدار علم افتاده
در عوض باد برافراشته معجرها را

چه بلای به سر قافله می آوردند
محض اطفال حرم سلسله می آوردند

خیمه ها را به چه وضعی همه غارت كردند
چه قدر بر حرم الله جسارت كردند

پنجه ها وا شد و بر حلقه ی موها پیچید
تازیانه چه قدر دور گلوها پیچید

آبله آمد و طاقت ز كف پاها رفت
گوشها پاره شد و هدیه ی باباها رفت

نه دگر چادر و پوشیه سر زن ها ماند
و نه پیراهن پاره شده ، بر تن ها ماند

نیزه می رفت ولی سنگ پران می آمد
شمر می رفت ولی اسب دوان می آمد

كوفه رفتیم كسی تیغ روی ما نكشید!
پشت سر در عوضش زخم زبان می آمد

وقت ردّ صدقه از جلوی آل رسول
در غل و جامعه جان بر لبمان می آمد

جلوی محمل زینب كه صدای قرآن
با طنین ملكوتی ز سنان می آمد...

...عمه فهمید شب قبل كجا بوده حسین
بسكه از جانب نیزه بوی نان می آمد

آه ، از شام چه گویم كه كسی كم نگذاشت
پی آزار حرم پیر و جوان می آمد

دیدم از دور میان گذر قوم یهود
سنگ در دست ، زنی ، با هیجان می آمد

گفتم از جای شلوغی نبرید و بردند
جمعیت خنده به لب رقص كنان می آمد

می كشاندند نوامیس علی را در شام
به همان كوچه كه هی چشم چران می آمد

كف بازار كجا ؟ دختر زهرا...ای داد...
بزم عیاش كجا ؟ زینب كبری...ای داد...

قصه ی مجلس اشرار بماند...كافی است
خیزران و دهن یار بماند...كافی است

قصه ی گوشه ی ویرانه بماند...كافی است
شب و جا ماندن دردانه بماند...كافی است

راحتم ساز و از این ضجر در آور ای زهر!
این چهل سال عزا را به سر آور ای زهر!


*******************************

محمود ژولیده


من یادگار دشت کربلایم
آزادۀ صحرای نینوایم

من عروه الوثقای شیعیانم
من چارمین مولای شیعیانم

من حجه اللهِ پس از حسینم
من شاهد اَسرار عالمینم

بیماریِ من حکمت الهی است
بر کربلا چشمان من گواهی است

یک نیم روزه صد بلا که دیده؟
هفتاد و دو کرب وبلا که دیده؟

من دیده ام گودال قتلگه را
چشمانِ بارانیِ خیمه گه را

من دیده ام شمشیرهای بریان
زیر گلو و نعش های عریان

چون اسبِ بی صاحب به خیمه آمد
تکثیر شد فریاد وامحمد

دیدم به خیمه غارت حرم را
در شعله آل بیت محترم را

وقتی هجوم کوفیان شد آغاز
پس اولین فرمان من شد ابراز

آغاز شد با غم امامت من
تصویر شد روز قیامت من

حکم فرار از خیمه را که دادم
با یک تهاجم بر زمین فتادم

سجاده از پایم چه بَد کشیدند
سیلی به طفلان بی عدد کشیدند

آندم که من آهی ز دل کشیدم
رأس پدر را روی نیزه دیدم

معجر به سرهای کشیده معجر
با آستین دادند پوششِ سر

چون بردگان دستان ما که بستند
سرهای ما را از جفا شکستند

باید بخون می دیدم آسمان را
بر گردنم زنجیر و ریسمان را

حرمت چو از آل علی دریدند
تا می توانستند سر بریدند

روز مرا شام سیاه دادند
ما را عبور از قتلگاه دادند

وقتی همه از کربلا گذشتیم
با خون به روی قبرها نوشتیم

این کُشته های آل مصطفایند
پرپر شده گلهای مرتضایند

من دیده ام بر عمه ام جسارت
با عمه هایم رفته ام اسارت

با تازیانه همسفر شدم من
از کعب نی خونین جگر شدم من

ما را میان شعله های کینه
از کربلا بردند تا مدینه

من دیده ام شامِ غم و بلا را
کردم اقامه هر کجا عزا را

صد جا دلم شد شعله ور ولیکن
شام بلا گردید قاتل من

از مجلس نامحرمان چه گویم
از تهمت بیگانگان چه گویم

چشمان هیزی سوی خواهرم شد
لفظ کنیزی ، خاک بر سرم شد

تا آخر عمرم چنین سُرودم
ایکاش که مادر نَزاده بودم

بس دیده ام درد و بلا خدایا
عمرم شده آه و نوا خدایا

آرام جانم گریه بر حسین است
این جان خسته هدیه بر حسین است



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ورود کاروان اسرا به شهرشام


میر عظیمی

شهر آبستن یک فاجعه ی سنگین است
دامن عرش حق از خون جگر رنگین است

شهر آذین شده، امروز چه در سر دارد
آه، اینجا چقدر کفر برادر دارد

مطربی مشق طرب دارد و هی می رقصد
شاعری شعر به لب دارد و هی می رقصد

شام با نقشه ی ابلیس هماهنگ شده
بام این شهر پر از خار و خس و سنگ شده

شام شهریست که با ظلم و ستم آباد است
شامی از دیدن اندوه اسیران شاد است

توی این شهر که از زخم زبان لبریز است،
توی این شهر که از چشم چران لبریز است،

چقدر عمه ی سادات معطل شده بود
پشت دروازه ساعات معطل شده بود

عاقبت شهر پر از هلهله شد، واویلا
نوبت آمدن قافله شد، واویلا

دلقکان دور و بر قافله می رقصیدند
همه بر وضعیت قافله می خندیدند

اسرا، آه در اینجا چقدر آشفتند
خارجی، بس که به اولاد پیمبر گفتند

وای، این هاچقدر سنگ به سرها زده اند
چوب طعنه به لب زاده ی زهرا زده اند

خیزران بود در اینجا به روی لب می خورد
سنگ تکفیر به پیشانی زینب می خورد

روز این شهرِ پر فتنه عجب تاریک است
کوچه هایش چقدر بی ادب و باریک است

آه، این قوم که ناموس ندارد ای کاش
اُسرا را سر بازار نیارند،ای کاش

سر بازار دل عمه بجوش آمده بود
چقدر دور حرم برده فروش آمده بود

سر بازار شرر بر دل ایوب زدند
چکمه شمر لعین را چه گران چوب زدند

همه جا در سر بازار چنین پخش شده
خاک پای پسر سعد شفابخش شده

نعل آن اسب که از پیکر آقا رد شد
قیمتش سر به فلک برده شد و بی حد شد

این جماعت که به نیزه سر سقا دیدند
در کنارش سر شش ماهه ی مولا دیدند

از رباب، آه ببین خون جگر می خواهند
همه از حرمله یک تیر سه پر می خواهند

قافله مستحق این همه آزار نبود
که عبورش بدهند از گذر اهل یهود

همه گفتند که حیدر شده امروز اسیر
دختر فاتح خیبر شده امروز اسیر

به طلبکاری خیبر همه سنگش بزنید
جای پیشانی حیدر همه سنگش بزنید



موضوعات مرتبط: مصیبت شام

برچسب‌ها: اشعار ورود کاروان اسرا به شهرشام
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 62 صفحه بعد