اشعار ولادت حضرت امام حسن عسگری (ع)
غلامرضا سازگار
ای زحسنت عیان جلوه ی داوری
طلعت احمدی صولتت حیدری
بر تنت نارسا خلعت سروری
دیو و حور و ملک جنّ و انس و پری
جمله در محضرت گرم فرمان بری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
ای زرخ داده نور بر مه و آفتاب
نجل ختم رسل زاده ی بوتراب
پیش تر از سؤال داده ما را جواب
دُرّ ده بحری و بحر یک دُرّ ناب
که بر آن دَه کند دُرّ تو گوهری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
سینه ات مخزن سرّ سَروِ علن
والد حضرت حجّة بن الحسن
من کجا مدح تو تو کجا مدح من
مهر هر آسمان ماه هر انجمن
در تمام وجود کرده روشنگری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
خال و خطّت حسن خُلق و خویت حسن
خُلق و خویت حسن ماه رویت حسن
ماه رویت حسن عطر و بویت حسن
عطر و بویت حسن گفتگویت حسن
داده از هر حَسن خالقت برتری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
چارده آینه روی زیبای تو
عطر مهدی دمد از نفس های تو
در دل ما بود چون خدا جای تو
سوره ی قدر و نور نقش سیمای تو
نور حسن تو را مشتری مشتری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
خلق، در سایه و حقّ ثنا گسترت
هم ملک عسکرت هم بشر لشکرت
بر گرفته چو جان سامره در برت
صورت و سیرت احمد و حیدرت
ای دُرِ احمدی ای گل حیدری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
فیضت از سامره شامل عالم است
گفته هایت مدام آیت محکم است
سایه ات بر سر عالم و آدم است
گوهر مدح خلق در ثنایت کم است
وصف تو باید از منطق داوری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
قدسیان خادم آستان تواند
عرشیان طایر بوستان تواند
عارفان بنده ی دوستان تواند
زاهدان لاله ی گلستان تواند
مهر و مه را بود بر درت اختری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
ماه رویت برد جلوه از ده امام
بر تو و مادر و جدّ و بابت سلام
بی تو طاعت هدر بی تو جنّت حرام
با تو قرآن درست بی تو دین ناتمام
مکتبت مکتب معرفت پروری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
مهدی فاطمه از تو یک یاسمن
هادی اهل بیت بر لبت بوسه زن
نورت از سامره هادی مرد و زن
در جهان و جنان در زمین و زمن
کثرت خیر تو می کند کوثری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
گر چه عمرت همه حبس و تبعید بود
کار تو دم به دم نشر توحید بود
نور علمت مدام با اساتید بود
منطقت علم را مُهر تأیید بود
لشگر دانشت در جهان گستری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
ای تولاّی تو دین و آیین من
مهر تو خوشتر از جان شیرین من
روح پاک دعا ذکر آمین من
کلّ ایمان من همه ی دین من
"میثم" از وصف تو می کند دلبری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
****************************
غلامرضا سازگار
ای به حق مقتدا ایها العسکری
ای ولی خدا ایها العسکری
شمع جمع همه یوسف فاطمه
زاده ی مرتضی ایها العسکری
ماه رویت حسن خلق و خویت حسن
حسن سر تا به پا ایها العسکری
هم تو خیر العباد هم تو باب المراد
هم تو ابن الرضا ایها العسکری
هم سپاهت ملک هم مطیعت فلک
هم به حکمت سما ایه العسکری
یا بن خیر الوری سامرایت مرا
کعبه و کربلا ایها العسکری
تو به ارض و سما تو به اهل ولا
تو به خلق خدا هادی و رهبری
چشم بد از تو دور نورالانوار طور
دُر دَه بحر نور بحر یک گوهری
تو به زهرا ثمر تو به هادی پسر
تو به مهدی پدر تو به حق محوری
یوسف فاطمه عرش را قائمه
تو ز وصف همه بهتر و برتری
هم رضا طینتی هم علی صولتی
هم نبی خصلتی هم خدا منظری
روز میلاد تو پر زند یاد تو
دل سوی سامرا ایها العسکری
مظهر حلم حق مخزن علم حق
معدن حکمتی سیدی یا حسن
جلوه ی کبریا وارث انبیا
حاصل عترتی سیدی یا حسن
به جلالت درود به جمالت درود
که خدا طلعتی سیدی یا حسن
آیت محکمه تو پناه همه
عالم خلقتی سیدی یا حسن
هم امام امم هم سپهر کرم
هم یم رحمتی سیدی یا حسن
در زمین و زمان می برند انس وجان
بر درت التجا ایها العسکری
حسن حی صمد وصف تو بی عدد
مهدیت تا ابد منجی عالم است
ای ولی خدا ای چراغ هدی
وصف مدح تو را هرچه گویم کم است
دل محیط حیط غمت دیده ها مقدمت
زنده از یک دمت صد مسیحا دم است
مهر تو یا حسن جان جانم به تن
سینه ی پاک من سندی محکم است
روح تقدیم تو قلب تسلیم تو
بهر تعظیم تو چرخ گردون خم است
به تو نازد رسول به تو بالد بتول
به تو بخشد خدا ایها العسکری
تو صراط اللهم تو چراغ رهم
رو به هر سو نهم قبله ام روی تو است
اشرف الانبیا خاتم الاوصیا
آن ثنا خوان تو این ثناگوی تو است
بر درت سائلم کی شود شاملم
کز بهشت دلم بشنوم بوی تو
گفتگویم تویی آرزویم تویی
آبرویم تویی ای دلم سوی تو
یا اباالمنتظر مرغ دل تا سحر
می زند بال و پر بر همه کوی تو
سیدی میثم مهر تو همدمم
از تو گویم ثنا ایها العسکری
****************************
غلامرضا سازگار
ای شرفت فوق ثنا گستری
داد خدایت به جهان برتری
شمس و قمر دور رخت مشتری
کرده زخلق دو جهان دلبری
خاک کف پات سر سروری
سیّدنا یا حسن العسکری
قدر، بود رشته ای از موی تو
بدر بود آیتی از روی تو
خُلق عظیم نبوی خوی تو
مهدی موعود ثناگوی تو
مهر تو بر چرخ کند محوری
سیّدنا یا حسن العسکری
نخل وجودت ثمر فاطمه
بحر عنایت گهر فاطمه
شمس ولایت قمر فاطمه
صد چو مسیح ای پسر فاطمه
از تو گرفته دم جان پروری
سیّدنا یا حسن العسکری
یازدهم آینه ی سرمدی
نام، حسن خود بری از هر بدی
پیر خرد درس تو را مبتدی
نطق تو را موعظه ای احمدی
تیغ تو را معجزه ی حیدری
سیّدنا یا حسن العسکری
بر سه محمّد ثمری یا حسن
چار علی را پسری یا حسن
مصلح کلّ را پدری یا حسن
فوق ثنای بشری یا حسن
کرده خدا بر تو ثنا گستری
سیّدنا یا حسن العسکری
جود زتو لطف و عنایت زتوست
حکمت و توحید و ولایت زتوست
آنچه شنیدیم روایت زتوست
رهبری و علم و هدایت زتوست
بر تو برازنده بود رهبری
سیّدنا یا حسن العسکری
نور هدی یا حسن بن علی
بحر عطا یا حسن بن علی
روی خدا یا حسن بن علی
هست روا یا حسن بن علی
سیدی و وجه خدا منظری
سیّدنا یا حسن العسکری
ای همه جا وصف تو نُقل دهن
مهر تو خوشتر بود از جان به تن
وای به من مدح تو و طبع من
کار نیایید زبیان و سخن
گر چه کند لعل لبم گوهری
سیّدنا یا حسن العسکری
راه خدا، راه نبی، راه توست
سرّ ازل در دل آگاه توست
عرش برین پایه ای از جام توست
بنده ی شرمنده ی درگاه توست
حور بود، یا که ملک، یا پری
سیّدنا یا حسن العسکری
محنت دوران به تو همراه بود
هر نفست یک شرر آه بود
همدم تنهای شبت ماه بود
عمر تو هر چند که کوتاه بود
تا ابد الدّهر کنی سروری
سیّدنا یا حسن العسکری
حیف که قدر تو فراموش شد
نیش بلا بر جگرت نوش شد
نغمه ی توحیدِ تو خاموش شد
مهدی موعود، سیه پوش شد
کرد نفس در دل او آذری
سیّدنا یا حسن العسکری
ای جگر غم زغمت چاک چاک
ای بدنت پاک تر از جان پاک
وای من از این الم دردناک
با چه گنه شد حرمت تَلِّ خاک
ای حرمت بار گه داوری
سیّدنا یا حسن العسکری
تو گُلی و من همه خار توام
در وطنم دُور دیار توام
اشگ فشان گِرد مزار توام
"میثم" دلخسته ی دار توام
بر تو کنم بر تو ستایشگری
سیّدنا یا حسن العسکری
****************************
غلامرضا سازگار
ای مهر جهانپرور، از مات سلامالله
ای آینــۀ داور، از مـــات سلامالله
وای از همگان برتر، از مات سلامالله
ای زادۀ پیغمبـر، از مـات سلامالله
فرماندۀ عالمها، با رایت همعهدی
فرزند رسولالله، مولای اباالمهدی
در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو
هم بر همه مولایی، هم بر همه یاری تو
روشنگر ملک جان، در لیل و نهاری تو
در سینۀ هر شیعه، یک سامره داری تو
توحیـدی و قرآنـی، اسلامی و ایمانی
خورشیدِ جمالِ غیب، در عالمِ امکانی
جان همه خوبان را، در قالب تن داری
اعجـاز مسیحایـی هنگام سخـن داری
هر نکته هزاران دُر، در دُرج دهن داری
فرمـان خداونـدی، بـر سروِ علن داری
هم نام حسن داری، هم روی حسن داری
هم خُلق حسن داری، هم خوی حسن داری
ای عبدِ خدا سیما، ای حُسنِ خدا منظر
نجــل علــی چـارم، ریحــانۀ پیغمبـر
صلبت صدف طاهر، مهدی است تو را گوهر
از وصـف همـه اولا، از مـدح همـه برتر
هم یازدهم خورشید، هم یازدهم اختر
هـم یازدهـم مـولا، هـم یازدهم اختر
از مـاست همـه غفلت، از تـو همه آگاهی
از مـا همه گمراهـی، از تـو همه همراهی
صد قافله دل هر دم، در«سامره»ات راهی
ای داده خداوندت، بر هر دو جهان شاهی
حُسنِ صُوَری مولا، رشک قمری مولا
نوری بصری مولا، از وهم، سری مولا
هر چند تهی دستم، از مهر تو سرشارم
دل بر کرمت بستم، رو در حـرمت آرم
مهـر تو بـوَد هستم، مـدح تو بوَد کارم
در خلد تو را جویم، در حشر تو را دارم
ماییم و ولای تـو، خـاک کف پای تو
مشمول عطای تو، جانها به فدای تو
دردا که گل عمرت، یک لحظه خزانی شد
آخـر جگـرت مسموم، در سنّ جوانی شد
هر لحظه ستم بـر تو، از دشمنِ جانی شد
با پیکـر تـو مدفـون غمهــای نهانی شد
تا لحظۀ آخر هم، غم بود طبیب تو
پیوستـه سلام مـا بر قبر غریب تو
پیوسته ستم دیـدی، با عمر کمت، مولا
تا صبح جزا دلهاست دریای غمت، مولا
آمد ز بنیالعبـاس، ظلم و ستمت، مولا
گردید چـرا ویـران دیگـر حرمت؟ مولا
پیوسته تـو در غربت، مانند پدر بودی
از جور ستمکاران، در تحتِ نظر بودی
باشد که شبی روزی در سامره روی آرم
با دیدۀ گریان، رو بـر خاک تـو بگـذارم
بر قبر تو جـای گل، خونابِ جگـر دارم
من میثمم و نَبـوَد، بـا غیـر شما، کارم
هر چند بدم مولا، از لطف، قبولم کن
در روز جزا محشور، با آلِ رسولم کن
****************************
غلامرضا سازگار
باز شده بی پرده پیدا حسن حی ذوالمنن
شد عیان در خانۀ چارم علی، دوّم حسن
از کویر خاک می رویند یاس و ارغوان
در ریاض قدس می رقصند سرو و نسترن
حبّذا مولود مسعودی که چون قرآن ورا
حضرت هادی شده از پای تا سر بوسه زن
سرو قد، طوبی، دهان گنجینۀ سرّ خدا
دل، بهشت قرب حق، رخسار، باغ یاسمن
وصف مدح او نشاید گر چه چون ریگ روان
ریزد از لعل لب روح القدس درّ عدن
هم ابوالمهدیش می خوانند هم ابن الرّضا
هم ولی الله هم نجل امام ممتحن
کنیۀ او عسکری و عسکرش جن و ملک
حکمران آسمان، میر زمین، پیر زمن
صلب پاک او به درّ سیزده دریا صدف
قامت او چارده معصوم را سرو چمن
می کند سیراب از شهد لبش خورشید را
طفل نوزادی که نوشد با ولای او لبن
می شود با تیغ غیب مهدی اش از تن جدا
هر کجا بیرون شود از آستین دست فتن
بغض او سوزان تر است از آتش سوزان دل
مهر او شیرین تر است از جان شیرین در بدن
خود امام بن امام بن امام و نجل او
مصلح کل جهان مهدی، امام بت شکن
گر بپرسی کیست خاک راه سامرّای او
بر فراز آسمان خورشید می خندد که من
نی عجب در صحن او، کز طور سینا برتر است
گردو صد موسی فتد مدهوش از آوای لن
خود حسن، بابش علی، جدّش جواد ابن رضا
بلکه اجدادش امامان، تا رسول ممتحن
خیل آبائش زآدم تا گرامی شخص وی
اتقیای روزگار، اولیای ذوالمنن
گر برد در مصر بوی تربت او را نسیم
می درد از شوق او با خنده یوسف پیرهن
عیسی گردون نشین با مهدی اش آرد نماز
موسی آرد التجا بر او در امواج محن
چشم بد دور، الله الله زین همه حسن و جمال
هم جمال اندر جمال و هم حُسن اندر حَسن
مدح او گویم که در وصفش به هر صبح و مسا
می دمد مضمون نو از دامن چرخ کهن
بنگرد بی پرده حسنی را که در پثرب ندید
گر اویس آید به سامرا زصحرای قرن
من نمی خوانم خدایش، لیک گویم در جلال
خالق و مخلوق را چون او ندیدم مقترن
گر به دوزخ پا گذارد می شود دارالسّرور
ور زجنت دست شوید بیت الحزن
ای وجودت آخرین درّ الهی را صدف
وی به خاکت برترین پاکان عالم را وطن
نیست قابل در مدیحت نیست لایق در ثنات
گر زلب یاقوت، یا گوهر فشانم از دهن
تو امام عسکری من عبد سر تا پا گناه
من سیاهی در سیاهی تو چراغ انجمن
بس که شیرین وصف و مدح تو در کام جان
می سزد گردند عالم کوه کن در کوهکن
من نه وصفت را از آن گفتم که می دانم که ای
بلکه مدح توست همچون جان شیرینم به تن
هر که هستم (میثم) دار غم عشق توام
گر چه ناید از من بی دست و پا میثم شدن
موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح