زندگینامه حاج سید مهدی میرداماد

                                                                                                                    
                                                                                                                        
 

به نام خدا

سيد مهدي ميرداماد هستم ، اسفند ماه سال 1357 در يکي از محله هاي جنوب شهر اهواز بنام خشايار به دنيا آمدم. دوران کودکي ام همزمان شد با آغاز جنگ تحميلي و شلوغي خوزستان ، که اين امر باعث شد همراه خانواده ام در اوايل دهه 60 از جنوب کشور به شهر مقدس قم شهر کريمه اهلبيت حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها پناه بياوريم.

 پدرم يک دبير بود و بلافاصله در دبيرستان حکيم نظامي سابق مشغول به تدريس شد. ما هم در محله اي به نام باغ سلطان و زندگي خود را در اين شهر آغاز کرديم. دوران شيرين و بيادماندني ورود به مدرسه و آغاز تحصيل در دوره ابتدايي هيچ گاه از ذهن کسي پاک نخواهد شد .

مدرسه فيض کاشاني همان مدرسه اي که آن عکس معروف در يکي از کلاس هايش گرفته شده بود ، عکس حضرت امام در يک کلاس درس همراه با دانش آموزان که سالها در اول کتابهاي درسي ابتدايي خاطره ها را زنده مي کرد. دوران تحصيل در مقطع ابتدايي همزمان شد با بمباران هوايي شهر توسط هواپيماهاي عراقي ، دوراني که با همه ي تلخي هايش هنوز مرا بعد از سال ها مرا به آن محله و کوچه پس کوچه هايش مي کشاند.

بعد از پايان دوره ابتدايي به مدرسه راهنمايي وفاداران رفتم ، مدرسه اي که بر خلاف دبستان فيض که روبروي منزلمان قرار داشت ، از محله ما دور بود. دوره راهنمايي دوره کشف استعداد ها و ورود به عرصه صدا بود. از جلسات خانگي قرآن تا روضه هاي زنانه محلي ، از مکبري در مسجد تا تک خواني گروه هاي سرود مختلف در پايگاه و مدرسه و ... همه و همه نقطه عطفي شد تا همه مرا به داشتن صدايي رسا و استعدادي فوق العاده تشويق و ترغيب کنند. اين امر باعث شد در دوره تحصيلي دبيرستان بستر مناسبي پيش رويم قرار بگيرد تا به فضاي اجتماع ورود جدي تري داشته باشم و نگاهم به مقوله مداحي کمي پر رنگ تر باشد .

 دبيرستان دين و دانش و دوران شور و شر جواني .... دوراني بود که فراز و نشيب هاي زيادي داشت .... تلخي ها و شيريني هاي فراواني را در اين مرحله از تحصيل و زندگي سپري کردم . اتفاق تلخ که شايد مسير زندگي ام را به طور کلي تغيير داد مرگ مادرم بود که در اين مقطع اتفاق افتاد . غم فراق مادر و سپري کردن دوره اي سخت بدون او ، ان هم در اوج جواني و نياز شديد عاطفي تحولي اساسي را برايم رقم زد . به يکباره خودم را در صف ثبت نام حوزه عليمه ديدم و اين چيزي نبود جز تحقق آرزو هاي مادر ..........

ورود به فضاي طلبگي و داشتن حجره در مدرسه الهادي کمي مرا از خانه بي مادر دور مي کرد. آن دوران به سرعت سپري شد . از سال 74 الي 80 سطح يک حوزه ر ابا پيش زمينه مداحي و ستايشگري اهلبيت گذراندم اين چند سال نقاط قابل توجهي را در خود جاي ميداد ، از تشکيل هيئت انصار الشهدا و برپايي نمايشگاه هاي کوثر ولايت در قم و جنوب تا برگزاري جلسات هفتگي در مهديه اسلامي به همراه دوستان طلبه ، از ورود به مجموعه هيئت خادم الرضا (ع) و آغاز رفاقت با حاج محمود کريمي تا آشنايي با حاج مهدي سلحشور و آغاز يک دوره جديد همخواني در هيئت ثارالله ....

سال 81 و بر اثر يک اتفاق از حوزه انصراف دادم و به خدمت سربازي رفتم . کاري که در آن زمان تعجب همگان را بر انگيخت ولي شرايط و حواشي موجود نمي گذاشت درسم را در حوزه ادامه بدم . سه ماه دوره آموزشي در انديمشک و بعد موسسه راويان فتح در قم تمام هيجده ماه خدمت مرا در قم رقم زد ، در اين دوران فراموش نشدني قسمتم شد در بيست و سومين بهار زندگيم عازم حج ابراهيمي شوم و توفيق پوشيدن لباس احرام در صحراي عرفات و مشعر ومنا را بدست آوردم .

بعد از بازگشت از حج تمتع و اتمام دوره سربازي يک دهه جديد و تاثير گذار در زندگيم شروع شد . دهه اي که مي توان اسم آن را دهه پيشرفت و کسب تجربه بگذارم ، دهه اي که مملو از اتفاقات ريز و درشت بود که گذرا به آن اشاره مي کنم.

ورود به عرصه بيمه و حضور در يکي از برترين شرکت هاي بيمه کشور خيالم را بابت يک شغل بي حاشيه و به دور از فضاي مداحي تا حدودي راحت کرد. آشنايي با جلسات متعدد و بهره گيري از مکتب هاي مختلف مداحي و شاگردي اساتيد بنام و پيشکسوتي مانند حاج منصور ارضي ، حاج علي انساني ، حاج حسن خلج ، حاج صادق آهنگران و ... راهيابي به جلسات مهم و قابل توجهي مانند حرم مطهر امام رضا عليه السلام ، حرم حضرت معصومه سلام الله عليها ، مسجد مقدس جمکران ، بيت رهبري ، مهديه تهران و ... که تجربه هاي گرانبهايي را در اختيارم قرار دادند.

سال 82 دوره اي بود که محرم من بدون آقاي سلحشور بايد اداره مي شد ، هيئت رزمندگان اسلام (مجتمع امام خميني) که از گذشته نه چندان دور جزء آرمانهاي دنياي مداحي من محسوب مي شد ، آغاز شد. آغازي که هنوز هم ادامه دارد و شايد به جرات مي توان گفت يکي از کلان ترين جلسات عزاداري محرم در ابعاد مختلف با توجهات حضرت حق و عنايات حضرت ارباب شکل گرفت . بعد ها در همين دهه پيشرفت در رمضان 84 جلسه ي هفتگي و ثابت تحت عنوان زيارت آل ياسين با هدف مستمع پروري و فرهنگ سازي معنوي در غروب هر جمعه تاسيس شد که تا کنون منشاء خيرات و برکات زيادي شده است . همزمان با اين جلسات برپايي يک هيئت در تمام مراسمات مهم در حسينيه بني فاطمه به پرورش مستمع با ذائقه خاص هيئت کمک به سزايي به پيشرفتم در اين شرايط کرد .

و امروز در آغاز يک دهه ديگر قرار دارم ، که مي خواهم با همت و پشتکار و توکل و توسل به حضرت حق و حضرات معصومين نواقص گذشته را جبران و از لغزش هاي ريز و درشت گذشته درس بگيرم تا در مسير ستايشگري و نوکري آل الله خالص و بي آلايش پيش روم.


مردم به چشم آب نگاهم کنند ليک من از سراب پيش تو بي آبروترم


منبع : وب سايت حاج سيد مهدي ميرداماد


 


موضوعات مرتبط: * مصاحبه با مداحان- استاد میرداماد
[ 7 / 12 / 1390 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد