شهدا ودفاع مقدس

روزگاری شهر ما ویران نبود
دین فروشی اینقدر ارزان نبود

صحبت از موسیقی عرفان بود 
هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود

دختران را بی حجابی ننگ بود 
رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود

دختر با حجب حیا غرتی نبود 
خانه فرهنگ کنسرتی نبود

مرجعیت مظهر تکریم بود
حکم او عالمی را تسلیم بود

یک سخن بود و هزاران مشتری 
آن هم از لوث قرائت ها بری

وای که در سالهای سیاه دوهزار
کار فرهنگی شده پخش نوار

ذهن صاف نوجوانان محل 
پر شد از فیلم های مبتذل

پشت پا بر دین زدن ازادگیست 
حرف حق گفتن عقب افتادگیست

آخر ای پرده نشین فاطمه 
تو برس بر داد دین فاطمه

بی تو منکر ها همه معروف شد
کینه توزی با ولی مکشوف شد

در به روی رشوه گیران باز شد 
دشمنی با نائبش اغاز شد

بی تو دلهامان به جان امد بیا 
کاردها بر استخوان امد بیا

گوش کن اینک نوای جنگ را
قصه ای از شهر بعد از جنگ را

قصه ای پرسوز تاب و التهاب 
قصه ای تلخ و سراسر اضطراب

قصه شهری که غرق درد بود 
اتش شهوت درونش سرد بود

شهر ما شب های خیبر یاد داشت 
رمز یا زهرا و حیدر یاد داشت

شهر ما همت درون سینه داشت
با شهادت انس از دیرینه داشت

شهر ما روح خدا در دست داشت
صد هزاران عاشق سرمست داشت

ناگهان این شهر ما بی درد شد 
اتش غیرت درونش سرد شد

حال راز ها در شهر قصه چپ شده 
پوشش خاکی لباس رپ شده

دیگر از جبهه در ین جا رنگ نیست 
دیگر ان حال و هوای جنگ نیست

یا خمینی ای خلیل بت شکن 
خیز و بنگر فتنه های شهر من

جبهه و یاران من گم گشته اند 
غرق در نسیان مردم گشته اند

پس چه شد یاد پرستوهای جنگ؟ 
یاد جبهه یاد آن خونین تفنگ

شهر من حجب و حیایت پس چه شد 
ناله مهدی بیایت پس چه شد

ای بسیجی کو صفای جبهه ها ؟ 
کفر نگویم کو خدای جبهه ها ؟

ای جماعت ناله ام را بشنوید
درد چندین ساله ام را بشنوید

ای شما ان سوی آتش رفتگان 
ای شما اغوش لیلا خفته گان

بنگرید این لکه های ننگ را 
فتنه های شهر بعد از جنگ را

جنگ رفت و شهر ما تاریک شد 
راه وصل عاشقان باریک شد

شما رفته مردم ریایی شدند
و بر خی دگر شیمیایی شدند

نه ان شیمایی که در جنگ بود بود 
نه ان گاز سمی که بی رنگ بود

همانانی که رنگ ریا می زنن 
و بر سینه سنگ خدا میزنند

همانانی که یادی زبن می کنن 
فضا را پر از ادکلن می کنن

همانانی که در بی حجابی تکند 
سزاوار یک قبضه نارنجکند

به سنگ تحاجم محک می شوند 
و مثل عروسک بزک میشوند

از اینها بپرسد که محارن کجاست 
شلمچه حلبچه فاو و مریوان کجاست؟

از اینها بپرسید همت کیست ؟ 
از این ها بپرسید باکری که بود ؟

این از این ها بپرسید که بابایی که بود 
رجایی حسنپور اللهیاری که بود ؟

کسی فکر گلهای این باغ نیست
کسی مثل آن روزهای داغ نیست

همه ناگهان عافیت خو شدند
و یک شب از این رو به ان رو شدند

کسی بر شهیدان سلامی نگفت
رضای خدا را کلامی نگفت

بیایید که مردم بهتر شویم 
در این آبشار خدا تر شویم

بیایید تجدید پیمان کنیم
نگاهی به قبر شهیدان کنیم

 

مهدی وحیدی



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 11 / 11 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس


هفته دفاع مقدس مبارك

نام سبز تو عزيز جبهه ها
السلام اي آتش خمپاره ها
السلام اي جسم پاره پاره ها
السلام اي عشق بازان صبور
السلام اي خاك گرم بدر و هور

روي خاك لاله ها پرپر شدند
بچه هاي كاروان بي سر شدند
نام تو پر شور از نام شهيد
سبز شد گام تو با گام شهيد
آه اينجا خاك تو از ياد رفت
لحظه هاي پاك تو از ياد رفت

ما كه غرق زندگاني بوده ايم
دور از بحر معاني بوده ايم
ما فقط بر سينه و سر مي زنيم
كاش روزي تا خدا پر مي زديم

ما كجا آن خاك نوراني كجا
ما كجا آن دشت روحاني كجا
ما كجا و خيمة صحرا كجا
ما كجا و گرية شبها كجا؟

مي شود تا آسمان ها پر كشيد
مي شود آيا شهادت را خريد؟
مي شود با هر شقايق راز گفت
بال و پر وا كرد و از پرواز گفت؟
مي شود آيا دوباره مست شد
بار ديگر بي سر و بي دست شد

كاش مي شد داغ ها را ياد كرد
نام سرخ لاله را فرياد كرد
اي خدا اين خفته را بيدار كن
لحظه اي از عشق برخودار كن
عشق بيدار است پس بيدار شو
با شهيدان خدايي يار شو

آنچه مي بينيد هرگز عشق نيست
حال مي گويم برايت عشق چيست
عشق يعني « حاج همت »، « باكري »
عشق يعني « رستگار » و « باقري »
عشق يعني « قاسم دهقان » ما
عشق يعني « مصطفي چمران » ما
عشق يعني پر زدن با « بردبار »
« مصطفي گلگون » ما شد روي دار
عشق يعني چون « علمدار » شهيد
عشق يعني مثل « عمار » شهيد
عشق يعني مثل « خوش سيرت » شدن
رهسپار وادي غربت شدن
عشق يعني مثل « طوقاني » شدن
موج ناآرام و طوفاني شدن



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس

برچسب‌ها: شهدا و دفاع مقدس
[ 2 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس


هفته دفاع مقدس مبارك

 

خدايا دلم تنگ ياران شده
چو باغي كه دور از بهاران شده

خدايا! به جانم صفايي ببخش
دلم راتو حال و هوايي ببخش

كه اين باغ را لاله كاري كنم
بياد شهيدان بهاري كنم

شهيدان كه با خون ملبس شدند
فداي دفاع مقدس شدند

مبادا كه در قلب خاموش من
شود ياد آنان فراموش من

زدرياي چشمم گهر سفته ام
شبي با دل خود سخن گفته ام

كه اي دل بيا همتي كن كه من
شوم قدري آزاد از قيد تن

چرا از شهيدان عقب مانده ام
سپيده زده و رنگ شب مانده ام

شهيدان كه بودند و ما كيستيم
مگر با شهيدان نمي زيستيم

مگر قلب تاريخ ما نيستند
مگر شمع بزم و وفا نيستند

بيا پاسداريم از خونشان
بيا تا نگرديم مديونشان

بياييد فرهنگ سازي كنيم
كه پيش خدا سر فرازي كنيم

بگوييم از عزم و پيكارشان
بگيريم درسي زايثارشان

عمل بر وصاياي آنان كنيم
روا نيست گر نقض پيمان كنيم

مبادا كه پيمان ما بشكند
حريم شهيدان ما بشكند

بياييد تا پايداري كنيم
زخون هايشان پاسداري كنيم

بياييد تجديد بيعت كنيم
دفاع از ولي و لايت كنيم

محمد نعيمي



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس

برچسب‌ها: شهدا و دفاع مقدس
[ 1 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس

هفته دفاع مقدس مبارك

شهادت باده ی اهل ولا بود

شهادت جان سپردن بر  خدا بود

لب هر عاشق وارسته با شور

به جام عاشقی غرق نوا بود

درون شهر یک مادر پیر

برای بچه ها غرق دعا بود

شبیه حضرت عباس مردی

درون جبهه ها دستش جدا بود

شهیدی پای خود از دست داد و

شهید دیگری جانش فدا بود

صدای گریه ی زهرا می آمد

تمام گوش ها محو صدا بود

برای حفظ دین جان بذل کردند

دل اهل ولا اهل بلا بود

هنوزم این سوالم بی جواب است

چرا رأس حسین بر نیزه ها بود

درون قتلگاه شاه تشنه

ببین دعوا سر شال و عبا بود

مگر او زاده ی خیر النساء نیست؟

به زیر سم مرکب او چرا بود؟

محاسن را خضاب از خون بدیدم

و رگها هم به رنگ کهربا بود

برای درد قلب پاره ی او

فقط اشک رخ زینب دوا بود

سر خود را به چوب محملش زد

چنین کاری در آن لحظه به جا بود

برای قلب "جعفر" لحظه لحظه

دعا گو زاده ی خیر النسا بود

سروده: جعفر ابوالفتحی



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس

برچسب‌ها: شهدا و دفاع مقدس
[ 4 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس

هفته دفاع مقدس مبارك

هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا

سارا لباس پوشید ، با جبه ها اجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد


چندین هزار دارا ، بسته به سر سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند

سارای دیگری در مهران شده شهیده
دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرمیده

دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل ، تر

سارا سوال می کرد ، دارا کجاست اکنون؟
دیدن شعله ها را در سنگرش به مجنون

خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش جسمش ، مفقود در زمین است

در آن زمانه رفتند صد ها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار «دارا»

هنگام جنگ دارا گشته اسیر و در بند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند

دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه

در آن زمانه سارا با جبه ها اجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر« لباس جین» شد

با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از برای ، جلب نظر بیاراست

آن مقنعه ور افتاد جایش فوکل در آمد
سارا به قول دشمن از املی در آمد

دارا و گوشواره ، حقا که شرم دارد !
در دست هایش امروز او بند چرم دارد

با خون و چنگ و دندان دشمن زخانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم

یا رب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک
بدم المظلوم یا الله ، عجل فرجه ولیک

جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس

برچسب‌ها: شهدا و دفاع مقدس
[ 3 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس

هفته دفاع مقدس مبارك

انبوه تاول برتنت سر باز كرده

اين هم نشان ديگري از سرفرازي ست

تاول ، نه ! اين ها مهر تأييد است مومن

تأييد معصوميت در عشق بازي ست

 كپسول هاي سرد اكسيژن برايت

جز آه هاي بي ثمر چيزي ندارند

مي خواهي آسوده شوي حرف تو اين است

  اين سال ها انگار پاييزي ندارند !

  اين سرفه ها ياد آور يك عمر درد است

دردي كه درعمق وجودت ريشه كرده

چيزي نمي گويي ولي مي فهمم ، آري !

مسموميت خون تو را در شيشه كرده

   حتي نفس با تو سر ياري ندارد

با اين همه از هيچ كس شكوه نداري

بر عكس هر ابري كه مي خواهد ببارد

ترجيح دادي بي صدا ، نم نم بباري

  امشب دوباره خاطراتت جان گرفته

يك چفيه و تسبيح و عكسي يادگاري

بايد تو را توصيف كرد اين گونه شايد:

شمعي كه سرگرم است با شب زنده داري

    در هر نفس می سوزی و می سازی اما

  با هر نگاهت حرف داری با من امشب

مضمون چشمت مطلع شعر جدایی است

آیا تو داری می سرایی یا من امشب؟

   فرياد تو با موج هاي "كرخه" رقصيد

در عمق جان " راين" هم حتي اثر كرد

چيزي بگو ، حرفي بزن همراه بغضت

بايد جهان را از شكوهت باخبر كرد

سید محمد بابامیری

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس

برچسب‌ها: شهدا و دفاع مقدس
[ 30 / 6 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس

هفته دفاع مقدس مبارك

خوشا آن روز را که سنگری بود

شبی ، میدان مینی ، معبری بود

خوشا آن روزهای آسمانی

که شوری بود ، سودا و سری بود

**

خوشا روزی که دل را دلبری بود

غزل خوان نگاه آخری بود

خوشا آن روزها در خط اروند

هوای روضه های مادری بود

**

و اهل آسمان بودیم آن روز

که قدری بی نشان بودیم آن روز

و نای دل نوای نینوا داشت

و با صاحب زمان بودیم آن روز

**

و کاش آن روزگاران گم نمی شد

هوای خوب باران گم نمی شد

صفای جبهه ها می ماند ای کاش

صدای پای یاران گم نمی شد

 

وحید محمدی



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس

برچسب‌ها: شهدا و دفاع مقدس
[ 29 / 6 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

یکی یکی

هی دست می‌رود به کمرها یکی یکی

وقتی که می‌رسند خبرها یکی یکی

 

خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا

وقتی که می‌رسند پسرها یکی یکی

 

باب نیاز باب شهادت درِ بهشت

روی تو باز شد همه درها یکی یکی

 

سردار بی‌سر آمده‌ای تا که خم شوند

از روی دارها همه سرها یکی یکی

 

رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما

مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی

 

رفتی که بین مردم دنیا عوض شود

درباره‌ی بهشت نظرها یکی یکی

 

در آسمان دهیم به هم ما نشانشان

آنان که گم شدند سحرها یکی یکی

 

آنان که تا سحر به تماشای یادشان

قد راست می‌کنند پدرها یکی یکی

 

 مهدی رحیمی


 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 16 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

بی سر

 

جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده

رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

 

نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی

هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

 

تویی آن آتش سوزنده خاموش شده

منم این سردی خاکستر باقی مانده

 

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده

باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

 

روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم

من و این باغچه ی پر پر باقی مانده

 

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است

در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

 

پیشکش باد به یکرنگی ات ای مرد ترین

آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

 

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان

با توام ای یل نام آور باقی مانده

 

سعید بیابانکی

 

***************



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 15 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

تندیس استقامت

 

آخر به راه عشق فدا شد جواني‌اش

آن‌كس كه بود خط مقدم نشاني‌اش

 

شب‌هاي حمله، وقت دعا تا ستاره‌ها...

...مي‌رفت پا به پاي دل آسماني‌اش

 

الگو گرفت از خط خونين كربلا

سرمشق بود گرچه همه زندگاني‌اش

 

در بازگشت‌هاي صميمانه‌اي كه داشت

ميداد بوي جبهه لباس و كتاني‌اش

 

آري، ز دور مي‌رسد اكنون، ولي دريغ

ساكت شده است با همه شيرين‌زباني‌اش

 

اي تيغ‌هاي سرخ تهاجم! چه كرده‌ايد

با قامت بلند و تن استخواني‌اش؟!

 

يك شال سبز، مانده فقط يادگار او

شالي كه مي‌دوزد سرشگ نهاني‌اش

 

تنديس استقامت شهر است بي‌گمان

بر موج دست‌ها بدن ارغواني‌اش

 

 **

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 14 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نشبیه گل

اسم شناسنامه ای ات جا به جا شده

یک گوشه چسب خورده و جایی جدا شده

 

 اصلا درست نیست که تو دست برده ای ....

اصلا چطور سن تو این گوشه جا شده ؟

 

 حالا بلند قد تر و زیباتر و بزرگ

 مردی جسور جای تو از عکس پا شده

 

 تو توی این لباس نظامی عقاب نه

یک غنچه بین این همه گل های وا شده

 

 دل جزء کوچکی است برای رها شدن

وقتی که ذره ذره تنت مبتلا شده

 

 دستت منوری شده در بادهای داغ

دستی که خسته از قفس شانه ها شده

 

 امواج رادیو سر هم جیغ می زنند

صالح شهید ..نه..نشده ..یا چرا شده

 

در آخر تشهد مادر خبر رسید

جبران چند سال نماز قضا شده ؟

 

زن های خانه کفش تو را جفت می کنند

پایت اگرچه طعمه خمپاره ها شده

 

مردان بر آب روان حجله ساختند

دستان خواهر تو سرخ از حنا شده

 

حالا شناسنامه تو سنگ ساده ای است

آن جا به نام کوچک تو اکتفا شده

 

این گونه تکه های اونیفرم خونی ات

پرچم برای صلح در این روستا شده

 

فاطمه قائدی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 13 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نخل های سوخته

 

خورشید را با دستهایت جا به جا کن

دارد به سمت غربت شب میرود باز

اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق-است

پر میکشد از دفترم معنای پرواز

**

وقتی نگاه حضرت خورشیداینجاست

این خاکها فرزند خاک کربلایند

ای سرزمین نخل های سربریده

این روزها مردان اهل دل کجایند؟

**

آغوش اینجا با شهیدان خو گرفته

از هرطرف داغ هزاران مرد پیداست

افتاده یک سو تکه ی دستان یک گل

از چهره ی خاکش همیشه درد پیداست

**

ای سرزمین! دنباله ی خورشید هستی

حتی اگر حالا جدا افتادی از آن

مثل شهیدی که سرش از تن جداشد

اکنون غریب و بی صدا افتادی از آن

**

دارد دلم بد جور میگیرد خدایا

حال و هوایم مصرعی از یک جنون است

خورشید مجروح است وهنگام غروبش

چشمان خیس آسمان هم رنگ خون است

**

بی اختیارم اشکهایم طعم شعرند

وقتی ردیف و قافیه باران عشق است

گم میشود قلبم کنار روح اینها

اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق- است 

 

هدیه ارجمند

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 12 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سوخته

نوشته بود : که باید کبوتری بشوی

و آنقدر بپری تا که یک پری بشوی

 

سلام دختر پروانه های نا آرام

درون پیله مبادا که بستری بشوی

 

ورق بزن که به فهرست عمر من برسی

به هر اشاره بسوزی و دفتری بشوی

 

اگر چه شهر پر از مین های آلوده است

به احتیاط گذر کن که معبری بشوی

 

که هرچه کوچه بن بست را عبور دهی

... که آن طرف تر از این کوچه ها ، دری بشوی

 

بکوش چادر باغ نجابتت باشی

و سایه ی سر گلهای روسری بشوی

 

شب تولد تو جشن رفتن من بود

تو آمدی که شب خوش خبر تری بشوی

 

شب تولد تو رحمت شهادت داشت

خدا برای همین خواست " دختری " بشوی

 

کنار سنگرم آن شب مُنوّری افتاد

و عشق گفت : که باید منوّری بشوی

 

که نسلهای پس از تو ، تو را بسوزند و

برای محفلشان شمع باوری بشوی

 

بیفت روی منور؛ به نام ابراهیم

بسوز تا که گلستان دیگری بشوی

 

گریست روی تنم عشق و گفت : می باید

تو جزو سوخته های معطری بشوی

 

که خاک لاله به لاله تو را ببوید و تو

میان دشت گل بی نشان تری بشوی

 

سلام دختر بابا ؛ سلام بارانم

دلم نخواست که بغض شناوری بشوی

 

از اینکه " آه " کشیدم تمام دردم را

نه اینکه آینه ی من : "مکدّری " بشوی

 

برات نامه نوشتم برای روزی که

کبوترانه پری نه ، پیمبری بشوی

 

رحمان نوازنی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 11 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

زمانه

 

اين روزها بوي قفس دارد زمانه

اندوه و غربت مي وزد از هر کرانه

 

اين روزها دلتنگ دلتنگم شهيدان

کي مي رود از خاطر من ياد ياران

 

بعد از شما بال و پرم از دست رفته

تا آسمانها، معبرم از دست رفته

 

بعد از شما هر لحظه بوي غم گرفته

در اين غروب بي کسي قلبم گرفته

 

رفتيد و ما مانديم و دلتنگي و هجران

دنياي جور و بي وفائي، رنج دوران

 

رفتيد و ما مانديم و سيل امتحان ها

در اين غبار آلودي شک و گمان ها

 

دنيا محل امتحان هايي خطير است

يک سو سقيفه آن سوي ديگر غدير است

 

انگار ميدان بلا بر پاست هر روز

هنگامه‌ي کرب و بلا برپاست هر روز

 

بايد مسير حق و باطل را جدا کرد

بايد به آقاي شهيدان اقتدا کرد

 

آه اي شهيدان جنگ ترديد و يقين است

بعد از شما بار گراني بر زمين است

 

هيهات اگر ياران، ولي تنها بماند

کوفه شود ايران، علي تنها بماند

 

مقداد و سلمان ها چه شد، کو آن همه يار

تنهاست مولا! أين عمار؟! أين عمار؟!

 

کو باکري و کاوه، کو چمران و همت

کو آن همه شور و شکوه و عزم و غيرت

 

مهدي زين الدين و خرازي ما کو

آويني و صياد شيرازي ما کو

 

«هيهات منا الذله» آواي لب ماست

در راه عزت، سر سپردن مذهب ماست

 

بايد دوباره اين زمين را کربلا کرد

بايد به آقاي شهيدان اقتدا کرد

 

بايد براي عزّت اسلام جان داد

در راه احياي شرف بايد جوان داد

 

امشب نواي ناله هايم خيزراني است

امشب دلم آشفته‌ي داغ جواني است

 

امشب برايم روضه‌ي پرپر بخوانيد

از قد و بالاي علي اکبر بخوانيد

 

خم کرد داغش قامت هفت آسمان را

مي برد از قلب حرم صبر و توان را

 

در موج خيز تير و نيزه ماه مي رفت

سوي مناي خون ذبيح الله مي رفت

 

آن کينه هاي حيدري تا پا گرفتند

در معرکه يکباره دورش را گرفتند

 

شمشیرها گرم طواف پیکر او

سر نیزه های تشنه کام و حنجر او

 

ماه حرم، روی به خون خفته! خدایا

در دست قاتل زلف آشفته! خدایا

 

در خون تپيده سوره‌ي ياسين و طاها

قرآن بابا آيه آيه، ارباً اربا

 

فرياد غربت در تمام دشت پيچيد

آه اي جوانان بني هاشم بيايید

 

یوسف رحیمی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 10 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سفر

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

از معبري که غرق باور غرق شور است

از سنگري که چشمة جاري نور است

 

از نيمه شبهاي مناجات و عبادت

از لحظه هاي روشن قبل از شهادت

 

شبهاي جمعه ذکر يا قدّوس يا نور

معراج اشک و بندگي پرواز تا نور

 

صحن حسينيه نواي سينه زن ها

بوي خدا و بوي سيب پيرهن ها

 

سربند يازهرا ، سلوکي آسماني

يعني شکوه عاشقي در بي نشاني

 

هر صبح جمعه ندبه هاي بيقراري

دلتنگي و بي تابي و چشم انتظاري

 

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

پرواز سرخ آن کبوترهاي زائر

يک آسمان پر از پرستوي مهاجر

 

شوق شهادت، جانفشاني، شور ايثار

فريادهاي حيدري، مردان پيکار

 

مردان ايمان و جوانان حسيني

يعني علي اکبرترين هاي خميني

 

مردان دريادل، دليران حماسه

در چشمهاشان عاشقي مي شد خلاصه

 

ميدان مردان بدون ادعا بود

تفسير سرخ کلّ أرض کربلا بود

 

يا ليتنا کنّا معک، تعبير مي شد

اوج رشادت، فتح خون تحرير مي شد

 

چشمي که از شيدايي و احساس مي گفت

دستي که از بي دستي عباس مي گفت

 

يک دشت لبريز از شقايقهاي پرپر

صد کاروان قاسم، محمد، عون، اکبر

 

ميدان مين و لاله هاي بي سري که...

فريادهاي يا حسين از حنجري که...

 

مثل غروب و آسمان، خيسِ شفق بود

در خون تپيد اما پر از فرياد حق بود

 

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

مي آيم اما با دلي در خون نشسته

مي آيم اما بالهاي من شکسته

 

با کوله بار درد و غمها مانده ام باز

از کاروان عاشقان جا مانده ام باز

 

در سينه ام داغي نشسته روي داغي

دارم دل لبريز اندوه فراقي

 

گنجينه هاي آسماني زير خاکند

اينجا تمام لاله هايش بي پلاکند

 

بعد از شهيدان جاي ماندن نيست اينجا

بوي قفس دارد زمانه، شهر، دنيا

 

با من بگوئيد از حديث مرد بودن

از ماجراي اهل سوز و درد بودن

 

دشمن دوباره در کمين و ... صحنه خالي!

بار گراني بر زمين و ... صحنه خالي!

 

با من بگو مجنون بگو ليلاي من کو؟

خورشيدهاي روشن شبهاي من کو؟

 

کو همت و چمران و مهدي باکري ها؟

کو کاظمي ها، صادقي ها، باقري ها؟

 

آن شب سکوت فکه با من حرف مي زد

از قصة پرواز و رفتن حرف مي زد

 

آري خروش جاري اروند باقيست

اين جاده، اين پوتين، اين سربند باقيست...

 

یوسف رحیمی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 9 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

فتح خون

اين قافله اي که لاله گون مي آيد

از دشت حماسه و جنون مي آيد

با اين همه فرمانده بي سر آري

از مطلع فجر و فتح خون مي آيد

*

اين قافله از مرگ ندارد پروا

دارد روي شانه پرچم عاشورا

اين قافله صد علي اکبر دارد

با پيکر غرق خون و ارباً اربا

*

باقي است هنوز باور قاسم ها

فرياد و خروش آخر قاسم ها

هر چند که ماند زير تانک دشمن

گلبرگ نحيف پيکر قاسم ها

*

يک دشت عطش نوش صداي تشنه

شد باز شلمچه، کربلاي تشنه

گلواژه «ساقي العطاشا» گل کرد

بر روي لب قمقمه هاي تشنه

*

با ترکش و انفجار مين مي افتاد

با زخم دل و زخم جبين مي افتاد

يک ياس کنار علقمه مي روييد

هر دست که بر روي زمين مي افتاد

*

آن روز سبکبار و رها مي رفتند

در اوج صداقت و صفا مي رفتند

برخاست نواي «لک لبيک حسين»

از مرز شلمچه، کربلا مي رفتند

*

با عطر غريب ياس پرپر رفتند

از مرتبه عشق فراتر رفتند

با پهلوي غرق خون و چشمان کبود

تا مرقد بي نشان مادر رفتند

*

اي منتقم خون شهيدان برگرد

از مشرق پر فروغ ايمان برگرد

با سيصد و سيزده مسيحايي دم

با همت و باکري و چمران برگرد

 

یوسف رحیمی

 

******************



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 8 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

بال و پر

 

در باد نشانه‌های بال و پر توست

بر گونه هنوز بوسه آخر توست

گفتند به من در آسمانی... بابا!

خورشید‌ به خون نشسته شاید سر توست

**

گفتم کمی از بهار خون حرف بزن

از غیرت شهر واژگون حرف بزن

وقتی پدرم شهید شد مجنون بود

آقای معلم از جنون حرف بزن!

 **

اشک و تب و سوز بوی بابا دارد

اینجا شب و روز بوی بابا دارد

شاید که نرفته است، مادر! به خدا ـ

این چفیه هنوز بوی بابا دارد

**

عکست را پنج‌شنبه‌ها می‌بوسم

یا می‌گریم تو را و یا می‌بوسم

باور دارم که زنده هستی وقتی ...

...من را می‌بوسی و تو را می‌بوسم

**

تا مرهم زخم کهنه ما نمک است

هر سو که نگاه می‌کنم قاصدک است

من ماندم و یک درد به نام‌ِ پرواز

این درد میان مَردها مشترک است

 

 میلاد عرفان پور

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 7 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس

 

ازجان گذشته اند که جانان رضاشود

ایران کمی شبیه به کرب و بلا شود

 

خونی که در مسیر خدا خرج میشود

اصلاًعجیب نیست که خون خدا شود

 

آنقدرباحسین اجین بوده اند که

هر یادواره صفحه ای از روضه ها شود

 

خون شهید ضامن حفظ نظام ماست

پس نیست دشمنی که حریف ولا شود

 

این نهضت خمینی و راه حسینی است

باید بـــــــــــلای کاخ یزیـد و جفا شود

 

مــــــــازیر بار ظلم ستمگر نمی رویم

حتی اگر سر از بـــدن مــا جدا شود

 

ما پیشمرگ رهبر و اسلام و میهنیم

تا ساعتی که فاطمه حاجت روا شود

 

آن روز با علی به حرم وصل میشویم

باید تقاص یـــــــاس کمانی ادا شود

 

حسین ایمانی

************ 

رفتي سبد سبد گل پرپر بياوري

مرهم براي زخم كبوتر بياوري

 

ردِّ  هزار چلچله را پر كشيده اي

تا از شب طلائيه سر در بياوري

 

كنج كدام خاطره جا مانده غربتت

رفتي نشاني از غم مادر بياوري

 

اين قطعه خاك ، بوي ملائك گرفته است

اي كاش هديه ، تربت سنگر بياوري

 

مي شد كه در مسير رهايي شكوفه داد

بوي بهشت از دل معبر بياوري

 

از پشت خاكريز ، نه از پشت ميز ها

شمعي به ياد غربت حيدر بياوري

 

زخمي ترين نشانه‌ي پرواز در تو بود

رفتي كه تا دو بال سبك تر بياوري

 

حسين عبدي

**

برگرفته از وبلاگ دوکوهه

 

******************

 

 

در آسمان گريه كه پر ابر شد دلم

در تنگناي سينه كه بي صبر شد دلم

 

بغضي عجيب دور و برم را گرفت و بعد

باران اشك چشم ترم را گرفت و بعد

 

همراه با تبسم صبح نسيم ها

روي قنوت بال و پر ياكريم ها

 

بي اختيار راهي دشت جنون شدم

راهي دشت عاطفه و اشك و خون شدم

 

يعني بهشت روشن گلهاي سينه چاك

يعني حريم قدس شهيدان بي پلاك

 

يعني شلمچه و حرم آسمانيش

آن غربت هميشگي و جاودانيش

 

يعني دوكوهه و غم ياران خسته اش

كارونِ اشك و ساحل در خون نشسته اش

 

بغض غروب فكه و دلتنگي غمش

اروند و چشمهاي پر از اشك نم نمش

 

چزابه و تلاطم خون در مسير نور

معراج تا هميشه به روي حرير نور

 

شام طلائيه كه پر از ياد ناله هاست

آن تربتي كه هرقدمش باغ لاله هاست

 

زائر شدم بهشت دل و مهد عشق را

تا كه دوباره تازه كنم عهد عشق را

 

باشد هميشه سمت شهادت نگاه من

باشد به سوي چشمه‌ي خورشيد راه من

 

تا كه دل شكسته‌ي من زير و رو شود

تا رنگ حق بگيرد و با آبرو شود

 

تا باز هم نفس بزنم در هواي عشق

تا كه شود دوباره دلم آشناي عشق

 

باشد سرود سرخ لبم ذكر يا حسين

باشم هميشه نذر حسينيه هاي عشق

 

قسمت كني زيارت شش گوشه را كه من

باشم دوباره زائر كرب و بلاي عشق

 

لبريز آه و ندبه و غم گريه مي كنم

دلتنگم و به ياد حرم گريه مي كنم

 

يادش بخير سينه زدن در طواف عشق

يادش بخير كنج حرم اعتكاف عشق

 

يادش بخير عطر گل ياس و علقمه

يادش بخير روضه‌ي عباس و علقمه

 

هر شب دوباره گريه‌ي اشك و حضور غم

با روضه ها و مرثيه هاي صبور غم

 

آنجا كه لاله مي چكد از بغض هر نگاه

در بين تل گريه و گودال قتلگاه

 

يوسف رحيمي

 

******************

 

 

عمري گذشت و يوسف ما پيرهن نداشت

آري كه پيرهن نه ، كه حتي كفن نداشت

 

عمري گذشت و خنده به لب هاي مادرم

خشكيده بود و ميل به دريا شدن نداشت

 

عمري هميشه قصه‌ي نقاشي ام شده

مردي كه دست در بدن و سر به تن نداشت

 

حالا رسيد بعد هزاران هزار روز

يك مشت استخوان كه نشان از بدن نداشت

 

مادر كه گفت : شكل تو دارد پدر ، ولي

وقتي كه ديدمش پدرم شكل من نداشت

 

فهميدم از نبودن اندوه جمجمه !

بابا هواي سر به بدن داشتن نداشت

 

با اينچنين رسيدن و آن هم بدون سر

حرفي براي مادرم از خويشتن نداشت

 

آن شب چقدر مادرم از غصه گريه كرد

بيچاره او كه چاره به جز سوختن نداشت

 

سجاد عزيزي

 

******************

 

 

مائيم و يك بهار چمن هاي سوخته

آئينه دار دشت و دمن هاي سوخته

 

مائيم و يك بهار گل از زخم خون چكان

مائيم و يك قطار بدن هاي سوخته

 

يعقوب را بگوي كه چشم انتظار كيست ؟

از راه مي رسند كفن هاي سوخته

 

آن داغ سخت را كه دل كوه مي گداخت

گفتند مردمان به دهن هاي سوخته

 

بر شانه مي برند شهيد قبيله را

دل هاي داغدار و بدن هاي سوخته

 

اين عصر كربلاست ؟ نه صبح قيامت است

خورشيد خون گرفته و تن هاي سوخته

 

آمد بهار و داغ دل لاله تازه شد

در حيرتم ز تازه شدن هاي سوخته

 

عباس كيقبادي

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 4 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سفر به فکه

به جای آنکه همه سال سوی مکه روید

به جاست گر نظری نیز سوی فکه روید

مگر نه ‌آنکه حسین از حجاز بیرون زد

اقامه کـرد نمازی که سجده در خون زد

هنوز بوی شهید از هویزه می‌آید

صـدای ناله قـرآن ز نیزه می آ‌ید

شب شهادتم اسپند و عود برگیرید

زنعش سوخته‌ام بوی دود برگیرید

اگرچه در سفر من عطـش فراوان است

چه باک بدرقه ی راهم آب و قرآن است

فرشتگان عطشم را به آب می‌شویند

غبار نعش مرا با گلاب می‌شویند

محمد رضا آغاسی

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 3 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

الهی ......

الهي به آنان كه پرپر شدند

پر از زخم هاي مكرر شدند

به آنان كه «همت» مثال آمدند

به شوق حريم وصال آمدند

به آنان كه چون پرده بالا زدند

قدم در حريم تماشا زدند

به آنان كه كارون خروش آمدند

چنان خون كارون به جوش آمدند

به آنان كه امروز، فردايي اند

به آنان كه فردا، تماشايي اند

به آنان كه رفتند تا «ما» شوند

و آئينه داران فردا شوند

به آنان كه زخمي ترين بوده اند

شهيدان ميدان «مين» بوده اند

به آنان كه بالي رها داشتند

گذرنامه كربلا داشتند

به آنان كه چون شمع ها سوختند

چراغ شهادت بر افروختند

به آنان كه مردان دين بوده اند

قرار زمان و زمين بوده اند

ز تكبير آن دم كه دم مي زدند

سكوت زمان را به هم مي زدند

به آنان كه از مهر فرزند خويش

بريدند يكباره پيوند خويش

بريدند تا عاشقي گل كند

سفر در مدار تغزل كند

بريدند تا عشق جاري شود

كه از عاشقي پاسداري شود

همانان كه روح روان داشتند

سفرنامه آسمان داشتند

همانان كه دلداده او شدند

كبوتر كبوتر، پرستو شدند

پرستو، پرستو، فراز آمدند

و بي سر، سرافراز، باز آمدند...

شب عاشقي را رقم مي زدند

همانان كه بر «مين» قدم مي زدند

از آنان كه تنها «پلاكي» به جاست

كمي استخوان، مشت خاكي به جاست

الهي به آوازه اين حريم

به هورالهويزه به هورالعظيم

به دشتي كه پيوسته عباس داشت

كه بي دست هم خيمه را پاس داشت

به رمزي كه چون نام خيبر گرفت

غريبانه از ما برادر گرفت

خبر بود و تكرار خمپاره ها

جگرگوشه ها، پاره پاره رها

خطر پشت هر لحظه پا مي گرفت

زياران ما دست و پا مي گرفت

و آن لحظه هايي كه خمپاره شصت

ميان نماز عزيزان نشست

نمازي كه يك ركعتش پاره شد

تشهد پر از موج خمپاره شد 

به آنان كه بر دوست، مهمان شدند

و در ساحت عشق، «چمران» شدند...

كجايند مردان والفجر هشت

كه از خونتان دشت گلپوش گشت

كجايند مردان فتح المبين

كجايند اسطوره هاي يقين

پرویز بیگی حبیب آبادی

*********



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 2 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شلمچه

عاقلا به کیش برید، شلمچه هم خدا داره

دل ما هویزه و فکه و نینوا داره

دل من عید نداره لباس نوش رخت عزاست

دل من فقط به فکر دیدن کرب و بلاست

شب جمعه ها میگن زهرا میره کرب و بلا

کنار شش گوشه و میون اون صحن و سرا

آقا جون بگو به مادرت منو دعا کنه

این دل بیخونه رو ساکن کربلا کنه

آقا جون کجا میخوای سینه زناتو ببینی ؟

چی میشه بیایی و تو خیمه ی ما بشینی؟!!

شرمنده شاعرش رو پیدا نکردم



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 1 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سر باقی مانده

جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده

رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی

هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

تویی آن آتش سوزنده خاموش شده

منم این سردی خاکستر باقی مانده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده

باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم

من و این باغچه ی پر پر باقی مانده

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است

در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

پیشکش باد به یکرنگی ات ای مرد ترین

آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان

با توام ای یل نام آور باقی مانده

سعید بیابانکی

********



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 31 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد