اشعار روز عرفه

اشعار روز عرفه

 
 
نام ما را ننویسید، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
 
آمدم در بزنم، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
 
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
 
کم کنید از سر من شرّ خودم را، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید... فقط
 
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
 
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
 
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
 
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
 
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط
 
گر بنا نیست ببخشید، نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط

علي اكبر لطيفيان

**************************
 
پهن شد سفره ي احسان، همه را بخشيدي
باز با لطف فروان همه را بخشيدي
 
ابر وقتي كه ببارد همه جا مي بارد
رحمتت ريخت و يكسان همه را بخشيدي
 
گفته بودند به ما سخت نمي گيري تو...
همه ديديم چه آسان همه را بخشيدي
 
يك نفر توبه كند با همه خو مي گيري
يك نفر گشت پشيمان همه را بخشيدي
 
پس گنهكاري امروز مرا نيز ببخش
تو كه ايام قديم، آن همه را بخشيدي
 
حيف از ماه تو كه خرج گناهان بشود
تو همان نيمه ي شعبان همه را بخشيدي
 
داشت كارم گره مي خورد ولي تا گفتم:
" جان آقاي خراسان" همه را بخشيدي
 
بي سبب نيست شب جمعه شب رحمت شد
مادري گفت "حسين جان" را بخشيدي

علي اكبر لطيفيان

**************************

 
چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید
هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید
 
من کمتر از گدای شب جمعه نیستم
خانه به خانه دست مرا در به در کنید
 
بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند
ما را فُضیل فرض کنید و نظر کنید
 
این تحبس الدّعا شدن از مرگ بدتر است
فکری برای این نفس بی اثر کنید
 
باید برای سوختنم چاره ای کنم
این روزه روزه نیست برایم سپر کنید
 
العفو گفتنم که به جایی نمی رسد
ذکر علی علیّ مرا بیشتر کنید
 
در می زنیم و هیچ کسی وا نمی کند
پس زودتر امام رضا را خبر کنید

علي اكبر لطيفيان

**************************


چون ابر سیاهی شده ‌سنگین بار‌م
این گونه ز ‌شر‌مسار‌ی ا‌م مي‌بار‌م

جود و کر‌مت اميدوار‌م ‌کر‌د‌ه
ور ‌نه به چه رو‌ی ‌من به تو روی آر‌م

**
هر لحظه و دم به دم، ظَلَمتُ نَفسِی
من ماندم و بار غم، ظَلَمتُ نَفسِی

گفتی که اگر توبه شکستی بازآ
صد بار شکسته ام، ظَلَمتُ نَفسِی

**
بی توشه و زاد راه، ما لا اَبکِی
رویم ز گنه ‌سیاه، ما لا اَبکِی

در نامه ي ا‌عمال ‌من ‌سر‌گشته
یک ‌حُسن نمانده آه ما لا اَبکِی

**
من آمده ‌ا‌م ‌تو‌شه ‌ا‌ی ‌ا‌ز ‌آ‌هم ‌د‌ه
سوز ‌نفس و اشک ‌سحرگاهم ده

هر چند ‌تما‌م کرده ‌ا‌ی ‌نعمت را
یک بار دگر به کربلا راهم ده

یوسف رحیمی


**************************

امروز به کوی تو گرفتار زیاد است
مثل من شرمنده گنهکار زیاد است

اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است

 در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقت کرم تو فقرا فرق ندارند

خواندی تو دگر بار به کویت همگان را
هرکس که به سرمایه ی خود دیده زیان را

یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را

گفتی که گناه دل پر آه ببخشی
امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی

بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم
من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم

روز عرفه آمد و شد تازه امیدم
آغوش گشودی که به سوی تو دویدم

من آمده ام باز توانم بده امروز
اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز

آفت زده بر حاصل من بار ندارد
این بار به غیر از تو خریدار ندارد

این بنده خودش آمده پس جار ندارد
اصلا زمین خورده که آزار ندارد

بر آنکه زمین خورده جفا را نپسندند
رفتم همه جا جز تو گدا را نپسندند

حالا که من افتاده ام از نام و نشان ها
حالا که نشستم ز فراغت به فغان ها

مگذار بیفتد سخنم روی زبان ها
مگذار شود فاش ز من راز نهان ها

من آبرویم در خطر افتاده نظر کن
حالا که گدا پشت در افتاده نظر کن

هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی
نه حال بکا دارم و نه حال صلاتی

من را برسانید به یار عرفاتی
جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی

شرمنده کند باز مرا از کرم خود
ما را به سلامی ببرد در حرم خود

این قدر مگو از لب و دندان دُر افشان
این قدر مده شرح ز گیسوی پریشان

خواهر شده از لحن دعای تو هراسان
برگرد مدینه مرو کوفه حسین جان

ترسم که کسی بشکند آئینه ات آقا
یا آنکه نشیند به روی سینه ات آقا

گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست
هر ساعت این روز خبر دار ز آقاست

خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست
اما همه ی عشق فقط روضه ی سقاست

در روضه ی او عطر گل یاس بیاید
خود گفته که در روضه ی عباس بیاید

برگرفته از سایت دوستداران حاج منصور


**************************

قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من

من از قرارگاه شب قدر آمدم
حالا غروب مزدلفه شد پناه من

بی چاره میشوم اگر از تو جدا شوم
دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من

دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی
با من بگو بیا که تویی از سپاه من

هرقدر طی کنم به تو جانا نمیرسم
آخر بگو که چه باشد گناه من

این دیده خیمه گاه علمدار کربلاست
آقا بزن قدم تو در این خیمه گاه من

حاج محمود ژولیده



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: شب و روز عرفه

برچسب‌ها: اشعار روز عرفه مهدی وحیدی
[ 23 / 7 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]