اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع)

اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع)


ساعات طوفان،وقت جزر و مد رسیده
نبضم چه محکم میزند تا صد رسیده
 
آیا قبولم میکند یا نه؟ولی نه
اصلا چرا این فکرهای بد رسیده
 
اینجا تمام مهربانی مال آقاست
اینجا مگر بر سینه دست رد رسیده ؟
 
سوت قطار آمد،کسی در پشت در گفت:
ای جانمی جان اول مشهد رسیده
 
از کوچه قلبم تا حرم یکباره پر زد
ردّ پرم تا پرچم گنبد رسیده
 
طوفان عشقت شست و شو داده دلم را
چشم رئوفت آبرو داده دلم را
 
دلشوره ای شیرین سر بال و پرم هست
هشت آسمان آیینه در دور و برم هست
 
باران غم هرگز نمیگیرد سراغم
تا مهربانی های تو روی سرم هست
 
وقف سر انگشت پر از مهر تو بوده
هرجا اگر نام و نشانی از کرم هست
 
خوبی تو تا ناکجا تا آن سوی عرش
هر قدر هم بالا و بالا میپرم هست
 
این بچه آهو های اشکم زنده هستند
تا گوشه های دنج و گرم این حرم هست
 
داخل نمی آیم،دم باب الجوادم
اینجا برای ما گداها بهترم هست
 
شرط قبول افتادن ایمان،تویی تو
خورشید عالم تاب من ، سلطان تویی تو
 
لبخند تو آغاز احساس سحرها
زیباترین نقاشی تصویر گرها
 
این قلب ها از بچگی زائر شدن را
دیدند در تاب و تب دوش پدرها
 
حتما همیشه عذرها را میپذیری
با تو نمی ماند اگر ها و مگرها
 
اصلا تو اینجا آمدی تا پر بگیرم
تا واشود از بال هامان دردسرها
 
از دست تو اذن شهادت را گرفتند
طوفانیان جبهه ها،آن باجگرها
 
روی قدمگاه دلم پا میگذاری
سنگ است اما از تو میگیرد اثرها
 
از خاک نیشابور چشم من گذر کن
خورشید معراج کجاوه،یک نظر کن
 
شاه خراسانی و دنیا زیر پایت
صدها مفاتیح الجنان در یک دعایت
 
بالا نشین بودی ولی با ما نشستی
رزاق هر سفره،غلامان هم غذایت
 
غربت کشیدی تا دلی غمگین نماند
هرجور شد ماندی به قربان وفایت
 
آه ای امام فطر ما بی تو فطیریم
آب و غذامان غصه های بی نهایت
 
بی تو چه میکردیم اگر اینجا نبودی
        بی این همه الطاف بی چون و چرایت       
 
ما چند وقتی میشود باران نداریم
آقا بدون التفاتت جان نداریم
 
از آن زمان که وارد ایران شدی تو
قبله عوض شد،قبله ایران شدی تو
 
سلمان فرستادیم و زهرا باکرامت
آقاییت را داد و حالا جان شدی تو
 
مهمان ما هستی ولی ما ریزه خوارت
 بر خشکسال دستها باران شدی تو
 
بی تو تمام آرزوها هرز میرفت
 اما رسیدی سبزی گلدان شدی تو
 
 دِعبل سر زخم شما را باز کرده
تا گفته از کرب و بلا گریان شدی تو
 
 از جدتان گفت و دلت را غم گرفته
ابن شبیب چشمتان ماتم گرفته
 
علی اکبر لطیفیان
 
**********************

 
امشب دوباره بنده ی خوب خدا شدم
چون که دخیل اسم امام رضا شدم
 
شیطان مرا به وادی غفلت کشانده بود
نام تو را که بردم از این خواب پا شدم
 
دیدم کنار سفره ی زهرا نشسته ام
در بین زائران تو وقتی که جا شدم
 
لطفت گرفت دست مرا از همان شبی
که زائر همیشه ی این کوچه ها شدم
 
یک بار در حریم شما گریه کردم و
یک عمر با دعای شما با صفا شدم
 
وقتی که آمدم حرم مشهدالرضا
دیدم که زائر حرم کربلا شدم
 
وقتی برات کرببلا می شود گرفت
پس از غبار صحن شفا، می شود گرفت
 
صبح حریم تو به سحر طعنه می زند
صحن و سرای تو به گهر طعنه می زند
 
سنگ حریم تو که کف پای زائر است
هر ثانیه به سنگ حجر طعنه می زند
 
این صحبت ستاره و خورشید و ابر هاست
والله گنبدت به قمر طعنه می زند
 
شیرینی زیارت تو چیز دیگری ست
طعم زیارتت به شِکر طعنه می زند
 
نقش و نگارهای ضریح قشنگ تو
بر واژه های ناب هنر طعنه می زند
 
بر پایه های عرش و بلندای نُه فلک
گلدسته های توست اگر طعنه می زند
 
یوسف جمال ها به رخت غبطه می خورند
با دیدن ضریح تو انگشت می بُرند  
 
لعل لب تو گوهر موسی بن جعفر است
اشک تو مثل باده و چشم تو ساغر است
 
هر کس که در حیاط شما آب خورده است
می گوید آب صحن شما جام کوثر است
 
یوسف اگر چه این همه زیبا و دیدنی ست
اما جمال فاطمی ات دیدنی تر است
 
از آن شبی که دامنتان را گرفته ام
شکر خدا مریض من امروز بهتر است
 
از عالمان کشور شیعه شنیده ام
با کربلا زیارت مشهد برابر است
 
تو پارۀ تنی به نبی مثل فاطمه
این حرف من که نیست حدیث پیمبر است
 
امشب دوباره دیدم حدیث جواد را:
(بابای من زیارتش از کعبه برتر است)
 
آقا طواف کعبه اگر هفت مرتبه است
قطعاً طواف کوی شما هشت مرتبه است
 
آقا خوشا به حال کسی که کنار توست
ایران نه عرش و فرش در این سایه سار توست
 
خورشید هم به خاک حرم بوسه می زند
از صبح تا غروب فقط در جوار توست
 
می آید و به خاک حرم سجده می کند
این هم یکی ز معجزه های غبار توست
 
از آن زمان که صاحب صحن و حرم شدی
در حسرت نگاه به سنگ مزار توست
 
تو آمدی و صاحب ایران ما شدی
پس هر چه عزت ست فقط اعتبار توست
 
ایران ما به کل جهان فخر می کند
این سربلندی و شرف و ناز، کار توست
 
عشقت اگر نبود که ایمان نداشتیم
آقای من بدون تو سلطان نداشتیم
 
ما را برای نوکریِ خود سوا کنید
با یک نگاه قلب مرا با صفا کنید
 
ما زخم خورده ایم، به یمن حضورتان
درد دل شکستۀ ما را دوا کنید
 
کی می شود که با مدد صاحب الزمان
در سینۀ بقیع ضریحی بنا کنید
 
کی می شود که مثل حریم قشنگتان
گلدستۀ امام حسن را طلا کنید
 
امشب به حق چادر خاکی فاطمه
آقا گره ز کار من خسته وا کنید
 
در روضه های خاصّتان یا ابالحسن
یکبار هم شده منِ بد را صدا کنید
 
ما آمدیم باز صدایت کنیم که
ما را دوباره راهیِ کرببلا کنید
 
بوی محرم است که از دور می رسد
فصل زمینه نوحه دم و شور می رسد
 
مهدی نظری
 
********************** 
 
هر كس دهان به مدح شما باز مي كند
عيسي مسيح گشته و اعجاز مي كند
 
آن كس كه يك سحر شده مهمان خانه ات
هنگام رفتن به جنان ناز مي كند
 
مرغ دلم به شوق زيارت شبانه روز
تا گنبد طلاي تو پرواز مي كند
 
علامه قدر فهم خودش در كلاس درس
شرحي براي وصف تو آغاز مي كند
 
سطري ز مدح تو به كتب جا نمي شود
اصلا مناقب تو كه املا نمي شود
 
هر كس كه زير پاي بلند شما نشست
شانه به شانه ي همه ي انبيا نشست
 
يك لحظه با نفس زدن در حريم تو
يك عمر زائر تو كنار خدا نشست
 
با نسخه ي تو تا به قيامت سلامت است
هر لاعلاج چون كه به دارالشفا نشست
 
دورش كنند زآتش دوزخ ملائكه
آنكس كه در جوار امام رضا نشست
 
هر مدعي عشق كه عاشق نمي شود
هر كس به خادمي تو لايق نمي شود
 
هر كس كه از غلامي تو رو سفيد داشت
وقت ورود در حرمت شاكليد داشت
 
حاتم اگر كه شهره ميان كريم هاست
بر سفره ي كرامت و جودت اميد داشت
 
هر روز سال بود اگر دور سفره ات
هر مستمند دم به دم عيدي سعيد داشت
 
عيسي براي طي مسيرش به آسمان
بي شك به ياري تو نيازي شديد داشت
 
گر زائري بريده دل از غير مي كند
با سيره ي سلوكي تو سير مي كند
 
جبريل محضر تو پرش مي خورد زمين
پلك ز اشك گشته ترش مي كند زمين
 
موسي به پاي هيبت والاي تو رضا
در طور عصا به كف جگرش مي خورد زمين
 
قرباني قدوم تو تا در منا شود
دارد خليل هم پسرش مي خورد زمين
 
عيسي به معجزات تو ايمان چو آورد
اعجازهاي با اثرش مي خورد زمين
 
آيينه ي تمام جمال محمدي
تنها تويي كه عالم آل محمدي
 
از حبس سرد فاصله آزاد مي شوم
وقتي دخيل پنجره فولاد مي شوم
 
دانه بريز سوي تو آيم به جان و دل
تنها اسير دام تو صياد مي شوم
 
از من خراب تر نبود زائري رضا
اما به يك نگاه تو آباد مي شوم
 
وقتي علي عالي اعلاي من تويي
من نيز در ركاب تو مقداد مي شوم
 
نزد تو مي رسيم ز دارالولايه ات
جايي نمي رويم بجز زير سايه ات
 
آقا قسم به لطف و كرامات بي حدت
آقا قسم به زلف سياه مجعدت
 
آقا قسم به خسته دلاني كه مانده اند
در آرزوي ديدن يك بار مرقدت
 
اي كاش مي پريد شبيه كبوتران
دلهاي ما هميشه به اطراف گنبدت
 
تنها نه ما به شوق حرم ضعف مي كنيم
حتي بهشت هم شده مجنون مشهدت
 
بر سر در حريم دل من نوشته اند
خاك مرا ز خاك خراسان سرشته اند
 
وقتي كه نور شمس جمالت طلوع كرد
پروردگار خلقت ما را شروع كرد
 
كعبه ز بارگاه شما ناز مي برد
از شوق تو دلم سوي كعبه ركوع كرد
 
علم تو فيض برده ز درياي علم حق
هر عالمي رسيد حضورت خشوع كرد
 
كوه احد شنيد چو هم نام حيدري
يك يا علي كشيد و به پايت خضوع كرد
**
ما با ولايت تو به خورشيد مي رسيم
بر او ج بي نهايت توحيد مي رسيم
 
ما با محبت تو كه گنجي بود به دل
آنجا كه جبرئيل نمي ديد مي رسيم
 
ما با عنايت تو به احياي امرتان
بر آن كمال ناب كه گفتيد مي رسيم
 
ما افتخار با تو فقط كسب مي كنيم
آري به هر كجا كه بخواهيد مي رسيم
 
ما بي رضايت تو خدايي نمي شويم
بي اذن تو كه كرب و بلايي نمي شويم
 
تنها به تخت و تاج شما التماس ماست
آقا به آستان تو حمد و سپاس ماست
 
وقتي دلم براي حرم تنگ مي شود
يك يا امام رضاست كه رمز تماس ماست
 
جاي محبتت صدف سينه ي من است
اين از درايت دل گوهر شناس ماست
 
گرم است پشت كشور ما به حريم تو
محكم به رافت تو نظام و اساس ماست
 
اي آبروي كشور ايران ابالحسن
دستم بگير حضرت سلطان ابالحسن
 
شكر خدا كه جسم تو در زير پا نرفت
شكر خدا كه راس تو بر نيزه ها نرفت
 
نا محرمي نديد دگر خواهر تو را
همراه با سر تو به شام بلا نرفت
 
دست كسي نخورد به گيسوي همسرت
ديگر چنين ستم كه به آل عبا نرفت
 
حداقل براي تو پيراهني كه ماند
در زير خاك جسم تو با بوريا نرفت
 
گفتي به هر مصيبت و غم فابك للحسين
گفتي به پاست تا كه علم فابك للحسين
 
رضا رسول زاده
 
**********************

 
گل می کند بهار تو در باغ سینه ها
پر می شود ز باده ی تو آبگینه ها
 
نقاره می زنند به بامت فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها
 
دیگر غریب نیستی ای آشنا ترین
تایید می کند سخنم را قرینه ها
 
اول همین که سمت حریم تو آمدند
صدها هزار مرد غریب از مدینه ها
 
دیگر هم آن که از نفس تو غریب ماند
در سینه های عاشق وصل تو کینه ها
 
تجدید کن حکومت خود را به قلبها
اینجا فراهم است برایت زمینه ها
 
گرم فضا نوردی خوف و رجا شدیم
آیا به ما نمی رسد آخر سفینه ها
 
دارد حکایت از عشاق گنبدت
یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت
 
هر سر که از خیال تو پر شور می شود
دریای بر کرانه ای از نور می شود
 
در شعله ی محبت تو سینه تا گداخت
غرق تجلی است وشب طور می شود
 
با هر "وان یکاد" لبان فرشته ها
صد چشم زخم از حرمت دور می شود
 
فردا که موج خیز هراس است زائرت
در ساحل نجات تو محشور می شود
 
با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو
از بس حریم قدس تو پر نور می شود
 
چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو
فوق بهشت آمده صحن عتیق تو
 
ما را به گوشه حرم خود مقیم کن
مهمان مهربانی دست کریم کن
 
تا شعله زار شوق تو بالی بگسترد
ای صبح، دشت عاطفه را پر نسیم کن
 
دربانی حریم تو در آرزوی ماست
ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن
 
مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است
وقف غبار روبی فرش و گلیم کن
 
بی اطلاع از اول و از آخر خودیم
ما را که حادثیم، رهین قدیم کن
 
این دل زجنس پنجره فولاد تو نبود
یعنی که زود می شکند از فراق، زود
 
خورشید گرم چیدن بوسه زماه توست
گلدسته ها منادی شوق پگاه توست
 
آری شگفت نیست که بی سایه می روی
خورشید هم زسایه نشینان ماه توست
 
از چشم آهوان حرم می توان شنید
این دشتها به شوق شکار نگاه توست
 
بالای کاشی حرم تو نوشته است
هرجا دلی شکست همان بارگاه توست
 
با این که سال هاست سوی طوس رفته ای
اما هنوز چشم مدینه به راه توست
 
یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود
دیگر مسافرم زسفر بازگشته بود
 
هرچند سبز مانده گلستان باورت
آیینه ای جز آه نداری برابرت
 
راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است
با شوق دیدنت شده آواره خواهرت
 
دیگر دلی به یاد دل تو نمی طپد
بالی نمانده است برای کبوترت
 
مثل نسیم می رسد از ره جواد تو
یعنی نمی نهی به روی خاکها سرت
 
تنها به کرب و بلا سرنهاده بود
مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت
 
اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان
تا کربلاست همسفر کاروانمان
 
محمد جواد زمانی
 
********************** 
 
با دلی محرم طواف حج سلطان آمدم
حاجی ام از آن زمانی که خراسان آمدم
 
در کنار تو به حس بی نیازی می رسم
درد دارم بی تو که دنبال درمان آمدم
 
روبروی  پنجره  فولاد گریه می کنم
مشهد ابری بود که مانند باران آمدم
 
گنبد تو آسمان را آفتابی می کند
من دمت را گرم دیدم چون زمستان آمدم
 
شاید اصلا آن سگی بودم که آمد در حرم
گرچه در چشم  همه  مانند  سلمان  آمدم
 
روز میلادت شنیدم سفره ات پهن است که
اینچنین  من دست پاچه مثل مهمان آمدم
 
فرض کن آن بچه آهویم که با صد آرزو
لنگ لنگان دیدن شاه خراسان آمدم
 
صابر خراسانی
 
********************** 
 
ديشب پر ِ من كبوتر بامت شد
آهوي بياباني من رامت شد
حالا دلِ من پيمبر نامت شد
از معجزه ي درخت بادامت شد
امروز اگر مريض درمان توام
 
تو آينه ميشوي زلالم بكني
با طرز نگات خوش به حالم بكني
يا فكري به حال خشكسالم بكني
يا فكري به حال پرّ و بالم بكني
من منتظر ِ نماز باران توام
 
هرچند بَدَم اگر كه بهتر نشدم
پيش كرم تو شاه گداتر نشدم
در بارگهت اگرچه نوكر نشدم
هرچند كه آهو و كبوتر نشدم
گر پا بدهي سگِ نگهبان توام
 
هرچند به اين سو و به آن سو نزدم
هرچند به اين كو و به آن كو نزدم
پيش تو به آفتاب هم رو نزدم
در صحن تو من اگرچه جارو نزدم
مشغول غلامي غلامان توام
 
در سجده به پاي تو هزاران آدم
جاروكش صحن تو هزاران مريم
محتاج دعاي تو هزاران خاتم
اي شاه گداي تو هزاران حاتم
من نيز يكي از اين هزاران توام
 
علي اكبر لطيفيان

 
**********************
 

از لطف التماس ِ صداهايِ آهوان
بي گريه هم گرفت دعاهايِ آهوان
 
آهو زياد محضر معشوق ميرود
پس وصلمان كنيد به پاهايِ آهوان
 
يك عده اي شدند گدا كلبِ كهف را
ما نيز ميشويم گداهايِ آهوان
 
نانم حرام ميل كبوتر شدن كنم
وقتي كه هست حال و هواهايِ آهوان
 
صورت گذاشتن به كفِ پات واجب است
آن هم در آستانِ خداهاي آهوان
 
صياد نيز پايِ تو را بوسه ميزند
با ذكر يا امام رضاهايِ آهوان
 
آهو شديم پس كرمت را نشان بده
مثل هميشه آن حرمت را نشان بده
 
ما زلف داده ايم پريشان شود همين
دل داده ايم دستِ تو حيران شود همين
 
آئينه ي مرا سحري تكّه تكّه كن
باشد كه خرج گوشه ي ايوان شود همين
 
دردِ مرا علاج مكن با طبابتت
با خاكِ زير پاي تو درمان شود همين
 
حالا كه هم غذاي غلامان خانه ايم
خوب است آدمي ز غلامان شود همين
 
آنكه به مهرباني ات ايمان نياورد
در ازدحام حشر پشيمان شود همين
 
لطف تورا به خاطر اين آفريده اند
كه آتش ِ خليل، گلستان شود همين
 
كلِّ زمين بناست اگر كشوري شود
بهتر كه پايتخت خراسان شود همين
 
از جلوه ات كنار بزن اين نقاب را
تا آفتاب پاره گريبان شود همين
 
سلماني ات نيامده ظرفش طلا شود
اين جا نشسته است كه سلمان شود همين
 
حالا كه محمل تو رسيده ست شهر طوس
حرفي بزن كه شهر مسلمان شود همين
 
اين بندگيِ ما به قنوتِ تو كامل است
توحيدِ ما به شرط و شروطِ تو كامل است
 
جز تو نميشويم گرفتار هيچكس
هرگز نميشويم هوادار هيچكس
 
از آن زمان كه با حرمت آشنا شديم
اصلاً نرفته ايم به دربار هيچكس
 
اينجا به زائرانِ تو فيضي كه ميرسد
آن را نميدهند به زوّار هيچكس
 
نانِ كسي به غير تو من را حلال نيست
خود را نميكنم بدهكار هيچكس
 
حالا كه تو امام ِ رئوفِ جهان شدي
ديگر نميشويم گنهكار هيچكس
 
جز تو كسي سه بار عيادت نميكند
در پاسخ زيارتِ يكبار هيچكس
 
شبهاي قدر غير تماشايِ رويِ تو
دل خوش نميكنيم به ديدار هيچكس
 
فردا بگير دستِ مرا ايّهالرئوف
يا ايّهالامام رضا ايّهالرئوف
 
هرچند ناتوان شدي اما ز پا نيفت
اي هشتمين عزيز ، عزيز ِ خدا نيفت
 
ميترسم آنكه دست بريزد به پهلويت
باشد ز پا بيفت ولي بي هوا نيفت
 
كوچه به آلِ فاطمه خيري نداشته
ديوار را بگير و در اين كوچه ها نيفت
 
مردم ميان شهر تماشات ميكنند
اين بار را به خاطر زهرا بيا نيفت
 
دامان هيچكس به سرت سر نميزند
حالا كه نيست خواهر تو پس ز پا نيفت
 
تكّه حصير ِ خويش از اين حجره جمع كن
اما به ياد نيمه شبِ بوريا نيفت
 
اي واي اگر به كرب و بلا بوريا نبود
راهي براي دفن شه كربلا نبود
 
علي اكبر لطيفيان

**********************
 
 
مسافرم كه به دل شوق يك حرم دارم
هوائيم كه هواي تو در سرم دارم
 
هميشه عكس تو را از زمان كودكيم
ضريح ديده و در قاب باورم دارم
 
عنايتيست كه در عشق هشت مي گيرم
قبول فاطمه ام گرچه نمره كم دارم
 
ميان صحن و سرايت بهشت مي بينم
ميان صحن و سرايت قدم قدم دارم ...
 
كنار حضرت جبرئيل راه مي روم و
نگاه خيس به آن سفره ي كرم دارم
 
به جرعه اي ز شراب حرم خرابم كن
كه من هميشه غلام تو و علدارم
 
دلم گره به ضريح تو خورده محكم كن
بساط كرب و بلاي مرا فراهم كن
 
دليل معجزه ي كار صد مسيحا تو
تمامي بركاتهاي كشور ما تو
 
كوير هستم و در آرزوي بارانم
ببار ابر كرم اي هميشه دريا تو
 
هميشه خاك قدمهاي تو شدن با من
هميشه با نظري زر نمودنش با تو
 
مرا بيا و چو آهوي خود ضمانت كن
امام عشقي و مأواي بينواها تو
 
به لقمه ي كمي از سفره اكتفا كردم
كنار سفره ي مهمان پذيرت اما تو ...
 
غذاي حضرتيت را به دست من دادي
ادامه ي بركاتهاي دوش مولا تو
 
ادامه ي بركاتهاي كيسه هاي علي
به دست توست نظر كن به اين گداي علي
 
نشسته ام كه بگريم به خشكسال خودم
به خشكسال خود از چشمه ي زلال خودم
 
تمام روشني چشمهام مال شما
تلاطم دل دور از نگات مال خودم
 
بكش به بال و پرم دست خود كه
تا ببرم هزار حور و ملك را به زير بال خودم
 
تو ايستاده اي آقا كنار آهويي
كشيدم عكس تو را باز در خيال خودم
 
غريبه هستم و حالا پناه آوردم
اگر پناه مني تو خوشا به حال خودم
 
محرمي شده ام كربلاي ايراني
گرفتم اشك غمت را به دستمال خودم
 
كنار پنجره فولاد گريه ها دارم
هوائيه حرمم ميل كربلا دارم
 
مسعود اصلانی
 
********************** 
 
ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست
آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست
 
شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم
شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست
 
در پای درس مکتب او پا گرفته ایم
لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست
 
با او طهارت نسبی کسب کرده ایم
یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست
 
سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم
شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست
 
ما شیعه ایم و در همه عالم زبانزدیم
حلقه به گوش عالِم آل محمدیم
 
آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم
وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم
 
شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
 
احساس می کنم ز دو عالم بریده ام
وقتی مقیم صحن گهر شاد می شوم
 
با تو خرابه ی دل من قصر می شود
با گنج مهربانی ات آباد می شوم
 
آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!
ورنه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم
 
هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا،او نمی شود
 
تو هشتمین ستاره ای از بی بدیل ها
یعنی تویی ز ایل و تبار اصیل ها
 
از بس کرامت تو به عالم زبانزد است
عیسی رسیده تا که بندد دخیل ها!
 
هرگز کسی ز درگه تو ناامید نیست
لطفت هماره ضامن ابن السَّبیل ها
 
یک جرعه آب خوردن از آن کاسه ی طلا
خوشتر بُوَد ز طعم خوش سلسبیل ها!
 
در انتظار مهر رئوفانه ی توأم
وقتی که می رسند نوای رحیل ها
 
در انتظار دیدن رویت سه جا منم
یعنی دخیل رشته ی حبّ شما منم
 
سوی تو آمدیم که درمانمان کنی
با یک نگاه بی سر و سامانمان کنی
 
یا ایّها الرئوف!امید همه به توست
داریم امید این که مسلمانمان کنی
 
یک گوشه ی نگاه تو مس را طلا کند
بر ما کمی بتاب که سلمانمان کنی
 
ما رعیتیم و ریزه خور سفره ی شما
خوشحال می شویم که مهمانمان کنی
 
امشب تو را به جان جوادت دهم قسم
تا راهی حریم خراسانمان کنی
 
احساس می کنم که حریم تو کربلاست
هر کس که زائر تو شود زائر خداست
 
محمد فردوسی
 
**********************

 
خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان
که آفرید مرا از غبار جاده تان
 
وبال گردن تان بودم از همان آغاز
بعید هست بیایم به استفاده تان
 
ببین چه ساده برایت به حرف می آیم
فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان
 
به لطف چشم شما دل همیشه آباد است
خدا کند که بمانم خراب بادۀ تان
 
خدا نوشت ازل در شناسنامۀ دل
که ما غلام شماییم و خانوادۀ تان
 
از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام
گدای دائمی حضرت رضا شده ام
 
بهشت کوچک دامان مادری آقا
تو میوۀ دل موسی بن جعفری آقا
 
شب ولادت تو در مدینه می گفتند
ز راه آماده خورشید دیگری آقا
 
دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو
رواست حاجتم ار سر برآوری آقا
 
اگر چه منشاء نور شما یکی باشد
تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا
 
که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی
که تو برای خودت یک پیمبری آقا
 
تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند
همان که عالم آل محمدش خواند
 
مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد
طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد
 
چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج
طواف قبلۀ هشتم نصیب مردم شد
 
فقط برای تماشای دانه پاشی تان
دل کبوتریم نذر چند گندم شد
 
شبیه محشر کبراست صحن های حرم
که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد
 
به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد
دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد
 
ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد
ز دست حوض فرشته شراب می نوشد
 
تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر
تو آفـتـابی و از هـر بـلـند بـالاتر
 
تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید
ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر
 
اگر چه باغ بهشت خداست رویایی
ولی بهشت نگاه تو هست رویاتر
 
از ابتدای ازل چشم هیچ آهویی
ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر
 
در آستین بدون عصای تو موسی است
و از مسیح نفس های تو مسیحاتر
 
نفس نه، گوشه ی چشمی اگر بیندازی
دوا نه، در دل ما مرکز شفا سازی
 
فدای نام صمیمی و شاعرانه تان
که باز کرده دلم را به سوی خانه تان
 
بود دست من و بی هوا هوایی شد
گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان
 
نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا
بیا و پر مده مرغی ز آشیانه تان
 
دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم
دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان
 
چه قدر عمق بلند کلامتان زیباست
میان صحبت شیرین و عامیانه تان
 
بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست
رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست
 
کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد
میان سینه ی زهرا همیشه جا دارد
 
اگر که بر نخورد بر خدا کجا کعبه
به قدر این حرمت این همه صفا دارد؟
 
کنار پنجره فولاد مادری خسته
برای کودک خود دست بر دعا دارد
 
گرفته دامنه های ضریح را مردی
به گریه حاجت امضای کربلا دارد
 
و نذر روضه ی زهرا نموده می خواند
عقیق سبز علی رنگ کهربا دارد
 
میان خانه که بستند دست مولا را
میان کوچه شکستند دست زهرا را
 
محسن عرب خالقی

 
**********************

 
هواي دولتِ مشرق سفير ِباران شد
و چترهاي دل ما سرير ِباران شد
 
كوير سر به هوايِ به آسمان محتاج
دچار مرحمت سر به زير باران شد
 
قناتِ مرده ي ما را دوباره احيا كرد
    و دشت هاي ترك خورده ، سير باران شد
 
    و چشم ها همه در مسير او خيسند
    شگفت بدرقه اي در مسير باران شد
 
    چه رنگ ها كه به هم دستِ بيعت آوردند
    كماني از بركات غدير باران شد
 
    ترانه هاي بهاري دل مرا برده ست
صداي سوت قطاري، دل مرا برده ست
   
    مسافرم به دياري ببند بار مرا
    به عزم ديدن ياري ببند بار مرا
 
    سفر، شروع فراق است باخبر هستم
    اگرچه دوست نداري؛ ببند بار مرا
 
    بيان قِصه دراز است اندكي بنشين
    بگويمت به چه كاري ببند بار مرا؟
 
    مرا هواي گلي در سر است، مي بيني
    براي منصب خاري ببند بار مرا
 
    ببين درون دلم شوق و بيقراري را
    به قصد كسب قراري ببند بار مرا
 
    تمام راه، من و جاده حرف ها زده ايم
غريب گرچه ولي، سربه آشنا زده ايم
  
    پس از سلام، جواب سلام لازم نيست؟
    براي زخمي راه، التيام لازم نيست؟
 
    رسيدنم به تو واجب ترين نيازم بود
    وگرنه باقي درخواست هام، لازم نيست
 
    براي حاجي احرام بسته ي حرمت
    دگر زيارت بيت الحرام لازم نيست
 
    كبوترانه، هواي تو را به پر دارم
    براي كفتر جلدت كه دام لازم نيست
 
    اگرچه زشت و سياهم، ولي مگر آقا
    در اين عمارت شاهي، غلام لازم نيست!؟
 
    اگرچه ساكن اينجام، خانه ام آنجاست
كبوتري شده ام كاشيانه ام آنجاست
 
چه بارگاه قشنگی چه مرقدی داری
عجب مناره و صحن و چه گنبدی داری
 
که گفته است غریبی میان ما وقتی
همیشه دور و برت رفت و آمدی داری
 
جناب گل پسر هفتم از قبیله ی یاس
شمیم روح نواز محمدی داری
 
به آبروی تو شرمنده آبرو مندست
رئوف هستی و الطاف بی حدی داری
 
میان این همه خوبان که دورتان جمعند
خودم که معترفم نوکر بدی داری
 
و عاشقانه ضریحی پر از غزل دارد
ضریح نیست که کندویی از عسل دارد
 
سپاس آنکه به دنیا ابا الجوادم داد
سپس گدا شدن خانه زاد یادم داد
 
ورودم از در باب الجواد واسطه ایست
همیشه کم طلبیدم خودش زیادم داد
 
به من چه شاعرم اصلا خودش که میدانست
نه دعبلم نه فرزدق نه با سوادم، داد
 
جهان سراغ ندارد رئوف تر از او
هنوز کاسه ی دستم نشان ندادم داد
 
در آسمان همه بر نوکریش مفتخرند
فدای آنکه چنین حُسن انتخابم داد
 
کشید دست مرا ثامن الحجج رفتم
فقیر بودم و مشهد برای حج رفتم...
 
مصطفي صابر خراساني



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع) مهدی وحیدی
[ 26 / 6 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]