اشعار مبعث پیامبر(ص)

اشعار مبعث پیامبر(ص)

استاد سازگار


یا محمد ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو

هر زمان گل واژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر

ختم شد بر قامتت پیغمبری
این تو را باشد دلیل برتری

خط پایان را تو می پویی و بس
حرف آخر را تو می گویی و بس

غیرت و مردانگی آئین توست
عزت زن در حجاب دین توست

بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده ی مردان تن پرورده نیست

دین اسلامت مسلمان پرورد
بوذر و مقداد و سلمان پرورد

مکتب تو مکتب عمارهاست
این کلاس میثم تمارهاست

ما تو را زهرای اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم

ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمه

ما کویر تشنه، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات

ما به قرآن دست بیعت داده ایم
از ازل با مهر عترت زاده ایم

عترت و قرآن نجات عالمند
چون دو انگشت محمد(ص) با همند

شیعه با قرآن و عترت داده دست
نیست در قاموس او حرف از شکست

شیعه قرآن از حسین آموخته
شیعه پای این چراغ افروخته

شیعه بحر موج خیز غیرت است
شیعه فریاد کتاب و عترت است

شیعه از آغاز ره آگاه بود
پیرو قرآن و آل ا… بود

شیعه را با خون برابر ساختند
شیعه را از مهر حیدر ساختند

ما امانت دار این پیغمبریم
هرگز از قرآن و عترت نگذریم

تا به عالم دودمان آدمند
شیعه و قرآن و عترت با همند

آنچه موسی در دل سینا ندید
چشم ما در چارده معصوم دید

آسمان وحی زیب دوش ماست
چارده خورشید در آغوش ماست

باغ رضوان تا ابد سرمست ماست
چارده معصوم گل در دست ماست

چارده قرآن و یک تفسیر شان
چارده آیینه یک تصویر شان

چارده پیکر ولی یک جانشان
هر چه جان دارد خدا قربانشان


********************

سینۀ پاکم شده غار حرا
پیک خدا آمده در این سرا

نای وجودم دم احمد گرفت
تا نفسم بوی محمّد گرفت

از طرف داور ربّ جلیل
روح شدم با نفس جبرئیل

بوی خدا خیزد از آب و گلم
آیۀ «اقرا» شده ذکر دلم

من سفر غـار حرا کرده‌ام
من ز محمّد خبر آورده‌ام

غار حرا مرکز وحی خداست
مشرق خورشید سپهر هداست

ای ملک وحی سخن ‌ساز کن
عقدۀ نگشوده ز دل باز کن

آن چه که گفتند به احمد بگو
حکم خدا را به محمّد بگو

محمّد ای بر تو سلام خدا
بخوان بخوان بخوان به نام خدا

بخوان بخوان به نام ربّ‌ الفلق
کـو خلـق‌ الانسـان مـن علق

بخوان بنام خالق ذوالکرم
بخوان به نام علّم بالقلم

به نام آن که عِلم از او شد عَلَم
«علَّم‌ الانسانَ ما لم یعلم»

چند می و مطربی و سرخوشی
چند پدرها پی دختر کشی

چند روی تختۀ سنگ حرا
ای به تو محتاج جهانی برآ

چند جفا؟ چند ستم؟ چند جنگ؟
چنـد خدایـان بشـر چوب و سنگ؟

آینه‌ات را سپر سنگ کن
خنده بزن چهره ز خون رنگ کن

حافظ دین تو خداوند توست
اسلحۀ تو گل لبخند توست

ما به تو حکم ازلی داده‌ایم
بت‌شکنی مثل علی داده‌ایم

ای بشریت همه مرهون تو
کتاب ما کتاب قانون تو

مکتب تـو فاطمـه می‌پرورد
فاطمه ای که حسنین آورد

مکتب تو مربی زینب است
زینب تو حافظ این مکتب است

مکتب تو کلاس عمارهاست
مربی میثم تمارهاست

پیمبران جمله بشیر تواند
بشیر بعثت و غدیر تواند

تو نور اول، نبی آخری
تو از تمام انبیا برتری

آدم خاکی کفی از خاک توست
تو یـم نـور، او گهر پاک توست

خیز و بزن بر همه عالم صلا
تا برهانی همه را از بلا

مشعل تابندۀ این جمع باش
آب شو و خنده کن و شمع باش

رهبر کل، رسول کل، عقل کل
عقل نخستینی و ختم رُسُل

ای ز ازل امام پیغمبران
خوب‌تر از تمام پیغمبران

مسند بعد تو جای علی است
دین تو امضا به ولای علی است

کیست علی؟ دست تو شمشیر توست
یک تنه در جنگ احد شیر توست

بازوی شیرافکن تو حیدر است
فاتح بدر و احد و خیبر است

تو شهر علم استی و حیدر درت
کیست علی تمامی لشکرت

علی همان حیدر کرار توست
تیغۀ شمشیر شرر بار توست

کفـه و شـاهین عـدالت علی است
لحم و دم و روح رسالت علی است

نجاتِ امت تو دریا علی است
تمامِ لشکر تو تنها علی است

این سخن از لوح خدا منجلی است
کیست علی احمد و احمد علی است

بعد تو بر خلق علی امام است
بعثت بی ‌غدیر ناتمام است

تا به ولایت نشود متکی
نیست ره واحد امت یکی

هر که به کف دامن حیدر گرفت
دسـت ورا دسـت پیمبـر گرفت

لحم و دم و نفس پیمبر علی است
روز جزا ساقی کوثر علی است

آینۀ طلعت داور علی است
شوهر صدیقۀ اطهر علی است

مهر علی تمامِ آئین ماست
حب علی حقیقتِ دین ماست

این طپش هر نفسِ میثم است
حکم خداوند همه عالم است

آنکه بـه مـا اول و آخر ولی است
بعد خدا محمد است و علی است


********************

عید نجـات عـالم خلقـت مبارک است
آوای وحـی و لیلـۀ بعثـت مبارک است
عیـد نـزول سـورۀ اقـرأ بـه عقـل کل
جشن کمال و علم و فضلیت مبارک است
ریحانه‌های زنده نهان گشته زیر خاک
عیـد حیات، عیـد ولادت مبارک است
عیـد نـزول وحـی الهی به احمد است
جان در طبق نهید که عید محمّد است

آوای وحی می‌رسد از شش جهت به گوش
بر قلب‌های مرده دمد روح از این سروش
از سنگ‌هــای غـار حـرا آیـد ایـن نـدا:
فریاد بی‌صدای خـدا تا بـه کی خموش؟
اقرأ! بخوان! بخوان! که خدا گویدت بخوان
اقرأ! و ربک ای همـه سر تا قدم خروش
اقرأ! بخوان! که قلب بشر بی‌قرار توست
فصـل خـزان گذشت؛ طلوع بهار توست

اقرأ! بخوان! که نور نبوت دمیده است
اضرب گذشت؛ نوبت اقرأ رسیده است
اقرأ! بخـوان! بخوان! که خداوندگار تو
بهر نجات خلق، تـو را برگزیـده است
اقرأ! بخوان! که پیش‌تر از خلقت وجود
ذات خـدا پیامبــرت آفریــده اسـت
اقرأ! بخوان! که از همگان دلبری کنی
مــا کبریـایـی و تـو پیــام‌آوری کنی

بنگر به کعبه ذکر بتـان یامحمّد است
فریاد بی‌صـدای جهـان یامحمّد است
خورشید و ماه و قطره و دریا و کوه و دشت
با هم ندایشـان همگان یامحمّد است
آوای اولیـای خــدا تـا خـدا خـداست
هر لحظه با هزار زبان یامحمّـد است
در پهن ‌دشت ملک خـدا انقلاب کن
با دست ما تو بتکده‌ها را خراب کن

ای کل وحی، در نفـس جان‌فـزای تو
دیگر بـه تخته‌سنگ حرا نیست جـای تو
ما کرده‌ایم اراده که تا حشر، سرکشان
سـر آورند یکسـره بر خـاک پـای تو
ما کرده‌ایم اراده کـه بـر قلـۀ کمـال
باشـد در اهتــزاز، همیشـه لـوای تو
ای بت‌شکن که هست سر بت شکستنت
دسـت علـی بـود تبـر بـت شکـستنت

تو پیش‌تر ز خلق و پس از خلق، رهبری
هـم اولیـن رسـول هم آخـر پیمبری
پیغمبری به نام تو گردید ختم و بس
با آن کــه از تمـام پیـام‌آوران سری
از آدم و خلیل و کلیم و مسیح و نوح
ای برتـرین سفیـر الهـی تـو برتری
تا روز حشـر، زنـدۀ جاوید، دین توست
قرآن کتاب توست، علی جانشین توست

یاری که هست بـر تو برادر فقط علی‌ست
پیروز بـدر و خنـدق و خیبر فقط علی‌ست
شهـر بــزرگ علـم الـهـی فقــط تویـی
این شهـر را دری‌ست که این در فقط علی‌ست
شمشیـرِ حـق و شیـر خروشـان توست او
اعلام کن به خلق که حیدر فقط علی‌ست
تو جان جان عالمی و جان تو علی‌ست
مـا حافظ توایم و نگهبان تو علی‌ست

امـروز، اوج قلـۀ هستـی سریـر توست
خورشید بر فراز فلک سر به زیر توست
تـا دیـن زنـدۀ تـو نمیــرد نوشتـه‌ایم
غـار حـرا مقدمـه‌ای بـر غدیر توست
تـو شهریـار عالـم امکـان محمّــدی
حکم صریح ماست که حیدر وزیر توست
این نکته در صحیفه وحی تو خواندنی‌ست
بعثت اگـر غدیـر نباشـد نمانــدنی‌ست

برخیـز تــا ابـوذر و سلمـان بپروری
مقــداد در تجلــی قــرآن بپـروری
در روزگار تیرگی و جهل و خودسری
اسـلام آوری و مسلمــان بپــروری
برخیز تا به خُلق خوش و ذوالفقار عدل
در سینه‌هـا محبت و ایمـان بپروری
فرق صنم بکوب و سخن از صمد بگو
سنگت اگـر زننـد سپـر شـو احد بگو

باید رها خلایق از این خودسری شوند
رو سوی حق کنند و ز باطل بری شوند
باید کلاف جان همه گیرند روی دست
بازار یوسفـی چـو تـو را مشتری شوند
تا مکتب تـو زنـده بمـاند چـو نـام تو
بایـد تمـام امـت تـو حیـدری شـوند
آغاز کار تو همه نور و هدایت است
اما کمال مکتب تو در ولایت است

تو آفتاب و نور جهان‌گسترت علی‌ست
تو خود پیمبری و پیـام‌آورت علی‌ست
حتـی اگـر تمـام جهان دشمنت شوند
ما یاور توایم و همه لشکرت علی‌ست
با آن که هست بر سر دستت کتاب وحی
قـرآن ناشنـاختۀ دیگـرت علــی‌ست
هرجا دلت گرفت سخن با علی بگو
حتی به جنگ بدر و احد یاعلی بگو

ای روی حق جمال منیر تو یاعلی
ای قلـۀ کمــال سریــر تو یاعلی
تنهـا نه در صحابـه کـه در جمـع انبیا
هرگز کسی نبوده نظیر تو یـاعلی
مـا از طریـق تـو بـه محمّد رسیده‌ایم
غار حرای ماست غدیر تو یـاعلی
روز نخست تـا کـه ولـی آفریده شد
“میثم” هم از برای علی آفریده شد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: عید مبعث

برچسب‌ها: اشعار مبعث پیامبر(ص) مهدی وحیدی
[ 16 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]