اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

شاید کسی حال مرا پرسیده باشد
یا اشک چشمان ترم را دیده باشد

حق دارد این قلبی که مهمان خدا بود
از دوری ماه خدا رنجیده باشد

کِی می رسد تا آسمان ها ... بنده ای که
در گوشه ی زندان تن پوسیده باشد

پیروز میدان جهاد روزه داری ست
هرکس که با نفس خودش جنگیده باشد

فطر آمده تا فطرت خود را بیابیم
گمگشته ای که روشنای دیده باشد

امکان ندارد سفره دار ماه غفران
تا این زمان ما را نیامرزیده باشد

شاید خدا در لحظه های روشن قدر
ما را به عشق مرتضی بخشیده باشد

بخشیده خواهد شد کسی که بین روضه
بر روی گونه اشک غم باریده باشد

رمز شروع گریه با ذکر حسین  است
چشمی اگر چون چشمه ای خشکیده باشد

دنیا ندیده تا به حالا پیکری را ..
که اینچنین روی زمین پاشیده باشد

عالم ندیده که کسی مانند زینب س
مرثیه ی گودال را فهمیده باشد

حتّی اگر زیر گلویش را به جای ...
مادر ... میان کربلا بوسیده باشد ...

خنجر رسید و از قفا سر را جدا کرد
خورشید را روی فراز نیزه جا کرد ...

اسماعيل شبرنگ

**********************

لحظات دعا، خداحافظ
روزهای خدا، خداحافظ

لحظات غریب قبل سحر
بوی افطار هر شب مادر

ظهرهای کلافه‌ی بی‌حال
جزءهای نخوانده‌ی امسال

ذکرهای نهفته زیرِ لب
مثل تصمیم‌های «از امشب...»

ذکرمان گشت ربنا، افطار
پای هر سفره آتنا، افطار

چه‌قدَر با خدات کردی حال؟
پلک بر هم زنی شده شوال

چشم‌های به در، خداحافظ
لحظات سحر، خداحافظ

روزهای مقدس رمضان
لحظه‌های غریب تا به اذان

حال و احوال قبل افطاری
قدرهای بلند بیداری

چه‌قدَر مانده است تا ساحل
رمضان رفت، ای دل غافل!

راه باز است، تو نمی‌بینی
میوه‌ی بغض را نمی‌چینی

خویش‌تن را بشوی پس با اشک
دست بر دامن توام، یا اشک!

اشک تنها چراغ این راه است
از مسیر درست آگاه است

دست خود را بده به دست چراغ
تا کبوتر شود دوباره کلاغ

تا پر و بال در حرم بزند
توی باب‌الرضا قدم بزند

شب بیست و نهم، چه مایوسی
تو که مثل کبوتر طوسی

گاه در پشت پنجره فولاد
گاه در کنج صحن گوهرشاد

دل تو سنگ مرمر حرم است
تا به اذن دخول، یک قدم است

السلام علیک! دل‌تنگم
ای بمیرم که مایه‌ی ننگم

ای بمیرم که زائرت نشدم
بیست و نُه روز شاعرت نشدم

به من خسته هم نگاهی کن
دل من را دوباره راهی کن

مهدی رحیمی

**********************

به پاى درد و دل بنده چاه کم آورد
مقابل جگر من که آه کم آورد

به پیش هیچ کسى کج نگشت گردن من
 ولى مقابل این بارگاه کم آورد

تمام شد رمضان تازه ما شروع شدیم
به شب نشینى عشاق ماه کم آورد

به بارگاه کریمت گناهکار آمد
ولى ببخش اگر که گناه کم آورد

شدم شبیه به”جون”غروب عاشورا
کنار نور تو رنگ سیاه کم آورد

اگر نگاه کنى کم میاورم حتما
زهیر در قبل یک نگاه کم آورد

براى کوه گناهى به کاه راضى شد
بدا بحال هر آنکس که کاه کم آورد

خدا زیاد کند بین توبه ها کم را
 زمان توبه چه خوب ست گاه کم آورد

زمان توبه من هم نریخت گریه من
همینکه رفت دم قتلگاه کم آورد

خودت بیا و بگو یاعلى بلندم کن
دوباره بنده تو بین راه کم آورد

علی اکبر لطیفیان



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 25 / 4 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]