اشعار شهادت امام جواد (علیه السلام)

اشعار شهادت امام جواد (علیه السلام)

جواد حیدری

علاقه مند دلداری غریب و با وفا هستم
نماز درد می خوانم بر او در اقتدا هستم

بود عمری که می گریم به یاد دلبری مظلوم
گرفتار غم و درد جواد ابن الرضا هستم

زبان حال می گوید : مرا در بی کسی کشتند
به وقت مرگ تنهاتر ز بابایم رضا هستم

میان خانه و با دست همسر زهر کین خوردم
غریب و بی کس و تنها شبیه مرتضی هستم

گل رخسار ماهم را به زهر کینه خشکاندند
لب تشنه جگر پاره به یاد کربلا هستم

صدای ناله ام گم شد میان شادی دشمن
غریب شهر بغدادم فدایی خدا هستم

به روی خاک می غلطم به یاد مادرم زهرا
جوادم وارث یاس کبود مرتضی هستم

ندارم خواهری یا مادری یا خادم خوبی
گرفتار جفای همسری اهل جفا هستم


**************************


سید هاشم وفایی

گرچه پیدا سوز غمهایم ز آه من بود
آگه از غم های پنهانم اله من بود

آب شد از آتش زهر جفا جانم چو شمع
سوختم سر تا به پا و حق گواه من بود

از ستم بر گلشن جانم شرر افكنده اند
خود نمیدانم چه تقصیر و گناه من بود

(دشمن از دشمن نبیند آن چه من دیدم ز دوست)
همسر من قاتلم شد حق گواه من بود

گرچه این بیدادگر بیداد  بر من می كند
روز محشرحضرت حق داد خواه من بود

می زند سوسو اگرچه شمع عمر من ،ولی
اختر سُرخ شهادت در نگاه من بود

هاتف غیبی بشارت می دهد بر اهل نور
بعد شام غم ظهوری در پگاه من بود

قتلگاه مادر من گر كه شد در پشت در
حجرۀ در بستۀ من قتلگاه من بود

ای شهادت دیر كردی زودتر از در در آی
چـون ز جنّت فاطمه چشمش به راه من بود

گرچه من سیمرغ قاف عرش بودم از ازل
قبله گاه اهل دین آرامگاه من بود

هركه با اشكش مُزیّن می كند بزم مرا
ای «وفائی» روزمحشر در پناه من بود


**************************


حبیب نیازی

مرید بال زدم تا مراد گریه کنم
به شوق بام تو تا بامداد گریه کنم

و در خیال خودم رفته ام امام رضا
نشسته ام دم باب الجواد گریه کنم

به (التماس دعاهای) کوله بار خودم
به رسم معرفت و رسم یاد گریه کنم

مرور می کنم عمرم چقدر زود گذشت
زیاد وقت ندارم زیاد گریه کنم!!

چه خوب اگر بدهد کربلا به من، من هم
چه داد گریه کنم چه نداد گریه کنم!!

نشسته ام که به یاد یتیم این آقا...
و کارِ یک زنِ رقاصِ شاد گریه کنم!!

ابالجواد، جوادت چه بد تنش افتاد
به، جان پاک جگر گوشه ات زنش افتاد!!

به خاک تیره چرا آفتاب افتاده
نگاه بی رمقش فکر خواب افتاده

جوان تشنه لبی مثل شمع آب شده
لبش به زمزمۀ (آب آب) افتاده!!

به زحمتی طرف درب بسته آمد و حیف...
صدای محتضرش بی جواب افتاده!!

کنیز ها همه با طشت هلهله کردند
تنش به مرحلۀ پیچ و تاب افتاده!!

به دست و پا زدنش بین حجره خندیدند
که احترام امام از حساب افتاده!!

در آخرین نفسش زائر کبودی شد
ز روی صورت مادر نقاب افتاده!!

رسید فاطمه زد شانه گیسوانش را
نشان نداد ولی زخم استخوانش را

شکسته بال و پرش را به آسمان دادند
کنیزها بدنش را تکان تکان دادند

قرار شد که تنش را کشان کشان بکشند
به هم ، مسافتِ تا بام را نشان دادند!!

برای اینکه برایش نما درست کنند
به تیزی لبۀ پله ها زمان دادند!!

همین که شکل لبش فرق کرده یعنی که:
به اشک ما خبر چوب خیزران دادند!!

و اینکه نیز سرش ضربه خورده یعنی که:
دوباره تا دل گودال راهمان دادند!!

هزار شکر که دیگر تنش نمی سوزد
کبوتران که رسیدند و سایبان دادند!!

چقدر خوب همینکه تنی برایش ماند
چقدر خوب که پیراهنی برایش ماند...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام جواد (علیه السلام)
[ 1 / 7 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]