روضه و گریز معصوم دوم


      در جریان شهادت امیرالمومنین (ع) با وجود امام حسن وامام حسین (ع) و حضرت
      عباس (ع) و دیگران ، زنان و دختران بیرون نرفتند ؛ اما در کربلا کار به جایی
      کشید که حضرت زینب (س) از خیمه ها بیرون رفت . در آن لحظات آخر که امام حسین
      (ع) را محاصره کرده بودند بی بی زینب (س) خطاب به عمر بن سعد فریاد زد : وای
      بر تو ای عمر ! ابا عبدالله را میکشند و تو مینگری ؟!او جوابی نداد فریاد
      کشید : وای بر شما !آیا میان شما مسلمانی نیست ؟!کسی جوابش را نداد . امام
      حسین (ع) با زخم های فراوان بی حال و بی رمق بر روی زمین افتاده بود . لشکر
      از هم ملاحظه میکردند و هر یک میخواست دیگری خون او را به گردن بگیرد . شمر
      –لعنه الله علیه –فریاد زد : منتظر چه هستید ؟ مادرتان به عزایتان بنشیند
      !این مرد رابکشید همه از هر سو حمله کردند ...

      نمیشد باورم تنها بمانی
      چنین لب تشنه بر دریا بمانی
      برادر تاب هجرانت چه سخت است
      که این اندوه را برجان من بست
      فدای صوت قرآن لبانت
      فدای راس پاک خون چکانت
      تو شمعی و منم پروانه تو
      فدای نرگس مستانه ی تو
      چو دیدم شمر با خنجر تو را کشت
      مرا هجران و اندوه و بلا کشت
      به خود لرزیدم و صیحه کشیدم
      برهنه پا سوی مقتل دویدم
      به چشمم تار شد خورشید انور
      که مزد دست و پا نعش تو بی سر
      کنارت چون رسیدم دیدم آنجا
      نشسته مادرم محزون وتنها
      به نعشت مینمود گریان نظاره
      که زخمت بود افزون از ستاره
      توان گفت وگو در او ندیدم
      ز دل آه مکرر میکشیدم
      مرا دید و اشارت بر سنان کرد
      غم دل را بدین حالت بیان کرد
      یکا یک تیرها میکرد بیرون
      ز جسم بی سرت با قلب پر خون
      کشد این غصه آخر خواهرت را
      که بیند لخت و عریان پیکرت را
      نه سر داری که رویت را ببوسم
      نه فرصت تا غم دل با تو گویم


******************************************

 

      ام کلثوم رفتار پدر را که میدید . بر اضطرابش افزوده میشد . خدایا این چه حالتی است که امشب
      امیرالمومنین (ع) دارد ؟ از رفتار و گفتار امیرالمومنین یک چیز هایی فهمیده
      بود ولی مطمئن نبود. باور نمیکرد . خدا خدا میکرد که اتفاقی نیفتد امیدوار
      بود که همه چیز به خوبی و خوشی بگذرد و تمام شود اماجانم به قربان عمه سادات
      زینب (س) وقتی با ابا عبدالله (ع) خداحافظی میکرد دیگر از برادر قطع امید
      کرده بود . دیگر امید برگشت برادر را نداشت . خودش پیراهن کهنه را که به جای
      کفن بود ، برای امام حسین (ع) آورد و اینطور با برادر وداع کرد . من میگویم :
      درست است از برادر قطع امید کرده بود ولی پیراهن را به این دلیل آورده بود که
      بعد از شهادت برادرش کسی به این پیراهن طمع نکندو بدن برادرش برهنه نماند اما
      این امید او را هم ناامید کردند . آمد کنار بدن برادر ،دید حتی آن پیراهن
      کهنه را هم غارت کرده اند . به طمع انگشتر انگشت او را هم بریده اند .
 
      ای برادر جان زینب از دو غم گشته کباب
      این دو غم آتش زده بر خواهر غم پرورت
      یک غم این است کز من ،پیرهن کردی طلب
      تا مگر باشد کفن بعد از شهادت در برت
      حالیا بینم تنت عریان افتاده بر زمین
      نیست غیر از سنگ و خاک ای شه لباسی دیگرت
      یک غم دیگر که عطشان سر بریدندت ز تن
         با وجود آنکه بودی آب مهر مادرت
      خواهم از دستت ببوسم ساربان کرده جدا
      صورتت خواهم ببوسم نیست سر بر پیکرت
      پس کجایت را ببوسم آخر ای آرام جان
      نیست جای بوسه بر پیکر از خون ترت
      خم شد و بوسید رگهای گلویش را و گفت
      قطع باد آن دست ،کز خنجر بریده حنجرت

      عباس علی اصفهانی

******************************************


     علی (ع) مرتب میفرمود :آیا به او آب دادید ؟ آیا غذا دادید ؟ مدام سفارش او را میکرد .
      میفرمود :حسن جان ! با او مدارا کن ...یا علی جان ! شما به قاتل خودتان هم
      این همه مهر و محبت نشان دادید . به او آب و غذا رساندید و ملاحظه اش کردید 
      اما نبودید کربلا ببینید ، با شش ماهه ی امام حسین (ع) چه کردند ؛ حتی به او
      هم رحم نکردند و به جای آب با تیر سه شعبه او را سیراب کردند .

      به روی دست بگرفت اصغر بی شیر اتشان
      بگفتا نیست جرمی در مذاهب هیچ اطفال را
      ز سوز آفتاب و تشنگی اصغر بدی مدهوش
      که ناگه حرمله زد بر گلویش تیر پیکان را
      گلوی نازک و تیر سه شعبه ،بازوی دشمن
      تو خود دانی که چون شد حال اصغر تا بداد جانرا

 

******************************************

 

      فرمود : حسن جان !اگر چه این مرد قاتل من است  ولی با او
      خوش رفتارری کنید . آیانمیبینید چشمان او از ترس به چه حالتی افتاده است؟
      فرمود : حسن جان !این میترسد، وحشت میکند . با آنکه این همه جنایت کرده بود .
      اما من میگویم یا علی جان !نازدانه های حسینت هم روی شترهای بی جهاز
      میلرزیدندو میترسیدند ، اما به غیر از تازیانه و کعب نی هیچ کس توجهی به آنان
      نمیکرد . دستی به نوازش نازدانه های حسینت بلند نمیشد مگر اینکه به شدت به
      رخسار کوچکشان فرود می آمد .

      پدر جان بعد تو دستم ببستند
      پر پروانه ات راهم شکستند
      شده همچون مدینه کوفه و شام
      که اینها وارثان کوچه هستند
      مرا از مادرت باشد نشانه
      رخ نیلی و جای تازیانه
      کمانی بودن و دستی به دیوار
      نشان آخرم غسل شبانه

******************************************  
     

    بچه های علی (ع)هر جا رفتند جای خالی امیرالمومنین را حس میکردند. دیگر علی (ع) نه در محراب
      است و نه بر روی منبر ؛ نه در خانه است و نه در نخلستانها . خانه را خالی
      میدیدند و اشک میریختند محراب و منبر را میدیدند و یاد پدر میکردند .
      نخلستانها را میدیدند و با یاد  مناجاتها ی علی (ع) بغض میکردند ای کاش در
      کربلا هم نازدانه های ابا عبدالله(ع) فقط جای خالی پدر را میدیدند و اشک
      میریختند و ناله میزدند اما چه بگویم از چشمان خسته ی نازدانه های ابا
      عبدالله و بدن های قطعه قطعه شده . چه بگویم از جگرهای خراشیده شده و سر های
      بریده . چه بگویم از حنجره های از ناله گرفته و طشت و چوب خیزران و سر بریده؟

      بی گل رویت پدر از زندگی دل بر گرفتم        
      دست شستم از دو عالم چون تو را در برگرفتم
      یاد داری قتلگه نشناختم جسم شریفت
      خم شدم بابا نشانت را زانگشتر گرفتم
      هر چه کردم جستجو انگشت و انگشتر ندیدم
      پس سراغ حضرتت از عمه مضطر گرفتم
      بس که سیلی زد عدو در راه وصلت بر رخ من
      صورتم نیلی شده سنت ز نیلوفر گرفتم
      مجلس نامحرمان دیدی مرا بازوی بسته
      آستین راپیش رویم همچنان معجر گرفتم


******************************************


      شب شهادت علی (ع) زینب کبری (س) خیلی گریه کرد . خیلی سوخت ولی دیگر مثل کربلا دنبال بچه
      های گم شده نمیگشت . اشک میریخت ، ولی نمیگفت فلان نازدانه ام کجاست ؟ برای
      بابا عزاداری میکرد ؛ولی مثل کربلادرون خیمه نیمه سوخته و آتش گرفته رفت و
      آمد نمیکرد ؛ اما امان از کربلا !آه و فغان از نینوا !

      آه از آن ساعت که آتش سوخت خرگاه حسین
      نینوا پر گشت از شور و نوای دیگری
      کودکان در دشت و صحرا میدویدند و نبود
      غیر زینب غمگسار و رهنامی دیگری
      کرد آن مظلومه خواهر روی خود را در بقیع
      گفت ای مادر ندارم آشنای دیگری
      یاریم کن در درون خیمه بیماری مراست
      غیر آتش نیست در اینجا دوای دیگری
       آتش این خیمه را اشک شما خاموش کرد
      سعی باید تا نسوزد خیمه های دیگری


******************************************    

   ام سلمه میگوید : دیدم پیامبر (ص)دعایی را زمزمه میکند : " اللهم لا تمتنی "خدا یا مرا نمیران . بسیار تعجب
      کردم . این چه دعایی است که پیامبر میکند . اما نیمه دوم این دعا را که شنیدم
      ، تعجبم بر طرف شد . " اللهم لا تمتنی حتی ترینی علیا"ام سلمه میگوید: یک
      دفعه یادم افتاد علی (ع) در مسافرت است لذا پیامبر دعا میکند : خدایا مرا
      نمیران تا علی (ع) را ببینم . آری این است شدت محبت پیامبر به امیرالمومنین
      (ع). این قدر محبت میورزید که دوری او را برای مدت کوتاهی طاقت نمی آورد و
      تحمل نمیکرد .
      عرض میکنیم : یا رسول الله !مسافرت و غیبت علی (ع) را طاقت نمیآوردی پس چه
      میکردی اگر موقع ضربت خوردن علی (ع) میبودی . آن هنگامی که:

      به نماز بست قامت که نهد به عرش پارا 
      به خدا علی نبیند به نماز جز خدا را
      چو بگفت نام الله و ادا نمود اکبر
      بگرفت هیبت حق همه ملک ما سوا را
      به ندای دعوت حق چو علی بگفت لبیک
      بشکافت تیغ دشمن سر شاه لافتی را
      شب تار از این مصیبت بدرید سینه اش را
      اثرات این سهر شد همه جا آشکارا
      همه اهل بیت عصمت ز سرابرون دویدند
      ابتا و وا علیا بنمود پر فضارا
      چه گذشت یا رب آن دم به دل غمین زینب
      چو بدید غرقه درخون سر و روی مرتضی را
      ز شهادت علی شد چو تمام صبر زینب
      چه کند اگر که بیند صدمات کربلا را

      حسان




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام علی(ع)

برچسب‌ها: روضه و گریز معصوم دوم
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]