روضه و گریز معصوم دوم

روضه و گریز معصوم دوم

      رسول خدا (ص) در جمعه آخر شعبان خطبه ای خواندند و مردم را متوجه ماه مبارک
      رمضان کردند : این ماه ،ماه پربرکت و ماه رحمت است . ماه مغفرت و دعا و اجابت
      است . ماه نماز ماه قرائت قرآن ،ماه صدقه صله رحم و ایثار است ...
      امیرالمومنین (ع) میفرماید در پایان خطبه عرض کردم :یا رسول الله !ما افضل
      الاعمال فی هذه الشهر ؟ فقال : یا ابالحسن افضل الاعمال فی هذه شهر الورع عن
      محارم الله.
      ای رسول خدا بهترین اعمال در این ماه چیست؟ رسول خدا فرمود : ای ابوالحسن
      بهترین اعمال در این ماه ،اجتناب از گناهان است .سپس رسول خدا گریه کرد . عرض
      کردم ای رسول خدا علت گریه شما چیست ؟فرمود :گریه میکنم برای آن حادثه عظیمی
      که در این ماه برای تو اتفاق می افتد ؛خون تو را حلال میکنند ، گویا میبینم
      که تو در حال مناجات ونماز با پروردگارت هستی و شقی ترین و اولین و آخرین ،هم
      دوش و هم ردیف پی کننده ی ناقه صالح برمیخیزد و چنان ضربتی به فرق سر تو وارد
      میآورد که از آن ضربت محاسنت به خون آغشته میشود.....

      یاران امام مارا وقت نماز کشتند
      آن حجت خدا را وقت نماز کشتند
      داماد مصطفی را وقت نماز کشتند
      سلطان اولیا را وقت نماز کشتند
      از تیغ ابن ملجم فرق علی دو تا شد
      فریاد اعلیا از قدسیان به پاشد
      از خون مرتضی شد محراب کوفه رنگین
      بانگ عزا و ماتم از شیعیان به پاشد
      کشتند امام ما را سلطان اولیا را 
      خاک مصیبت و غم بر فرق ماسوی شد


******************************************


      این روزها امیرالمومنین(ع) در بستر بیماری افتاده است. چند شب است که
      نتوانسته به یتیمان و مستمندان کوفه سر بزند. کودکان یتیم کوفه منتظر آمدنش
      هستند . مادر !چرا آن آقای مهربانی که هر شب می آمد ،دیگر سراغ ما نمی آید ؟
      نکند برایش اتفاقی افتاده است ؟
      آن طرفتر هم پیرمرد نابینایی هم درون خرابه ای نشسته است . اوهم منتظر آمدن
      آن مرد مهربان است .

      میگفت یا رب یارو غمخوارم نیامد
      مرهم گذار قلب بیمارم نیامد
      دیگر مرا در سینه یارای نفس نیست
      سر تا به پا فریادو فریادرس نیست
      هر شب که می آمد به یاری در بر من
      دست نوازش میکشیدی بر سر من
      اینک سه شب باشد که بوی گل نیامد
      بر دیدن جغد دلم بلبل نیامد
      بی او دل ویران را شور و صفا نیست
      خون جگر در سفره ام هست و غذا نیست

      این ابیات زبان حال آن پیرمرد خرابه نشین بود ؛اما همین حرفها را یک خرابه
      نشین دیگری هم با خودش زمزمه میکرد . دختر سه ساله ای ،درون خرابه شام زانوی
      غم بغل گرفته است .

      میگفت یارب یارو غمخوارم نیامد......


******************************************


      ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن است. تلاوت یک آیه در این ماه برابر با یک ختم
      قرآن در ماه های دیگر است . ماه رمضان ماه توجه و عمل به قرآن است ؛ اما مردم
      کوفه در بهار قرآن به جای احترام و عمل کردن به قرآن آمدند و قرآن ناطق را
      ورق ورق کردند . شمشیر بر فرق قرآن ناطق امیرالمومنین (ع)زدند . کاری کردند
      که یک وقت ندایی در زمین و آسمان پیچید : انهدمت والله ارکان الهدی ...قتل
      ابن عم المصطفی قتل وصی المجتبی قتل علی المرتضی)
      اما ای مردم بدانید این ورق ورق کردن قرآن کار امشب نیست.
      ریشه در آن لحظه دارد که خانه امیرالمومنین را محاصره کردند آنجا کاری کردند
      که شیرازه قرآن از هم پاشید . یک وقت دیدند یک طرف سوره کوثر افتاده یک طرف
      سوره هل اتی.

      مگر شیرازه قرآن زهم پاشیده ای یاران
      که یک سو هل اتی در سوی دیگر کوثر افتاده
      خزان در باغ و دست باغبان را بسته نامردی
      به پیش چشم بلبل غنچه و گل پرپر افتاده
      به لوح سینه زهرا نوشته بیت جانسوزی
      که آتش در دل یک چهار ساله دختر افتاده
      به دق الباب حاجت نیست دیگر خانه ما را
      که صاحب خانه با ضرب لگد پشت در افتاده

      ژولیده


******************************************


     عمربن عبدود ،سردار لشکر کفر، در جنگ خندق با تکبر و غرور جاهلانه اش ،ندای
      هل من مبارز سر داده بود .امیرالمومنین(ع) با اسرار از پیامبر (ص) اجازه ی
      میدان گرفت و با ضربه ای برق آسا پشت کفر را به خاک رسانید . همان ضربه ای که
      پیامبر در شانش فرمود :یک ضربت علی در خندق بهتر از عبادت جن وانس است . باید
      کار او را یکسره میکرد که دوزخ در انتظارش بود .عبدود تا امیرالمومنین را روی
      سینه خود دید جسارتی کرد .همه دیدند که امیرالمومنین (ع) از روی سینه عبدود
      بلند شد . چند دور تا دور میدان راه رفت تا خشم ،عنان حلمش را تصاحب نکند و
      کاری را برای نفس انجام ندهد . بعد از فرو نشستن خشمش برای خدا کار او را
      یکسره کرد .
      اینجا امیرالمومنین به خاطر رضای خداوند از روی سینه دشمن بر خاست اما این
      جریان یک بار دیگر هم در زندگی امیرالمومنین تکرار شد آنجا هم برای خدا و حفظ
      دین خدا از روی سینه دشمن برخاست . وقتی حال و روز فاطمه اش را پشت در دید و
      فریاد مظلومی یا فضه  او را شنید و در خانه را نیمه سوخته مشاهده کرد برق
      غیرت در چشم های خشمناکش درخشید . خندق وار حمله کرد . عمر را بلند کرد و به
      زمین کوبید . گردن و بینی اش را به خاک مالید و چون شیر غرید( ای پسر صحاک
      قسم به خدایی که محمد (ص) را به پیامبری برانگیخت ،اگر مامور به صبر و سکوت
      نبودم به تو میفهماندم که حتک حرمت پیامبر یعنی چه!

      لعنت حق باد بر آنکه بعد از مصطفی
      آتش کین بر در کاشانه مولا زدند
      با لگد در را شکستند و در بشکسته را
      از ستم بر پهلوی صدیقه کبری زدند
      دستها با هم یکی گردید و با یک ضرب دست 
      مهر سیلی بر عذار حضرت زهرا زدند
      دست مولا بسته ،پیش چشم مولا از ستم
      تازیانه بر تن انسیه حورا زدند


******************************************


      وقتی که خبر شهادت حضرت زهرا (س)را به امیرالمومنین علی (ع) رساندندامام (ع)
      غش کرد "فغشی علیه" آب پاشیدند تا به هوش آمد ....
      یا امیرالمومنین!برای شما خبر شهادت آوردند این چنین حالی پیدا کردید اما
      برای رقیه سه ساله خبر شهادت را نیاوردند ؛بلکه برایش سر بابا را آوردند .بی
      حرکت به زمین افتاد . آنجا اصحاب امیرالمومنین (ع) بودند و علی (ع) را به هوش
      آوردندو درو اورا گرفتند ؛اما اینجا دلداری دهنده ای به غیر از کعب نی ها
      نبود .

      کودکی ماند مثل گل ز حسین
      چهره اش داغ باغ نسرین بود
      جایش آغوش و دامن و بر دوش
      بس که شور آفرین و شیرین بود
      وقتی که آن طفل گریه سر میداد
      در و دیوار گریه میکردند
      چشم هشتادو چهار کودک و زن
      بهر او زار گریه میکردند
      از همه دم به دم پدر میخواست
      بی خبر بود از سنان و از سنین
      راه میرفت دست بردیوار
      روی دیوار مینوشت حسین
      زخم برپای کوچکش بسیار
      بهر برخواستن نبودش تاب
      مینشست و به روی صفحه خاک
      مشق میکرد طفل بابا آب
      گرچه ویرانه در نداشت ولیک
      بخت آن طفل حلقه بر در زد
      دید دختر زپای افتاده است
      با سر آمد پدر به او سر زد
      خواست از شوق دل کشد فریاد
      جوهری در صدای خویش نداشت
      خواست گوید ز غصه ها قصه
      اما طاقت یک دو جمله بیش نداشت
      کی بریده رگ گلوی تو را
      کی در این کودکی یتیمم کرد
      گفت بشکفته غنچه ام اما
      لاله با داغها سهمیم کرد
      عمه ام بود غمخور دردم
      به کسی دم ز درد و غم نزدم
      آنکمان تا دگر سپر نشود
      هر چه هم میزدند دم نزدم
      جای سیلی که عمه میبوسید
      گریه میکرد و داشت زمزمه ای
      علتش را از او پرسیدم
      گفت خیلی شبیه فاطمه ای
      یاد داری مدینه موقع خواب
      دست تو بود بالش سر من       
      هر زمانت صدا زدم بابا
      گفتی جان من نازدانه دختر من

 

******************************************


    امام علی (ع) در فضیلت جهاد صحبت میکردند و در ضمن از لشکریان خود گلایه
      مینمودند ..یکی از فرماندهان لشکر غارتگر معاویه به شهر مرزی (انبار ) حمله
      کرده است و نماینده و فرماندار من را کشته و سربازان و مرزداران شما را از آن
      سرزمین بیرون کرده . به من خبر رسیده که یکی از آنان به خانه زن مسلمان و زن
      غیر مسلمانی  که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده وخلخال و
      دستبند و گردنبند و گوشواره های آنه را از تنشان بیرون آورده است ....در حالی
      که هیچ وسیله ای برای دفاع جز گریه کردن و التماس کردن نداشتند .آنها با
      غنیمت فراوان برگشته اند بدون آنکه حتی یک نفر از آنها زخمی باشد یا قطره ای
      خون از آنها ریخته شود . اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از روی تاسف بمیرد
      ،ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و به جا است . یا امیرالمومنین !خلخال
      از پای یک زن ذمی وغیر مسلمان در آوردند: فرمودید :اگر مسلمانی از این مصیبت
      جان دهد سزاوار است .عرض میکنم :یا علی جان ! پس چه میگفتید اگر عصر عاشورا
      در کربلا بودید آن هنگامی که به سمت خیمه ها حمله ور شدند و خیمه ها را آتش
      زدند .و هر چه را میدیدند غارت میکردند . فردی همانطور که خلخال از پای یکی
      از دختران ابا عبدالله در میاورد گریه میکرد . فرمود :پس چرا خلخال مرا می
      ربایی؟گفت : اگر من نربایم دیگری این خلخال را میرباید.....


      تا برسنان شد راس تو از بهر غارت
      در خیمه وارد شمر و خولی و سنان شد
      بردند معجر از سر و خلخالم از پای
      سر تا به پایم خسته از جور خسان شد
      باباپس از قتل تو از بیداد دشمن
      صد گونه ظلم و جورو کین برکودکان شد
      بابا چسان جسم تو رت صد چاک بینم
      کز دیدنش از دل برون تاب و توان شد

      غلامرضا نوایی کاشانی


******************************************

 
     سحر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ،امیرالمومنین (ع)به سوی مسجد رفت
      و طبق معمول دو رکعت نماز خواند و سپس بالای بام رفت و آخرین اذانش را گفت .
      مشغول نماز شده بود . سر از سجده ی اول که برداشت ،ابن ملجم آنچنان شمشیر بر
      فرق مقدس آن حضرت زد که فرق سر تا نزدیک پیشانی شکافته شد . پیکر امام علی
      (ع) را با آن حال که آغشته به خون بود میان گلیمی نهادند اطراف آن را گرفتند
      و به خانه بردند . مردم دسته دسته به در خانه آن حضرت آمدند و سر به دیوار
      خانه میگذاشتند و میگریستند ...اینجا محاسن امیرالمومنین (ع) فقط به خون
      سرشار رنگین شد ولی محاسن ابا عبدالله به چند خون خضاب شد یکی از آن خونها
      خون سر و پیشانی آن حضرت بود . سنگ کین به پیشانی حضرت زدند و وجه الله را
      غرق خون کردند . خضاب دیگرش خونی بود که از گلوی علی اصغر به صورت امام
      حسین(ع) پاشیده شد . در آن لحظه ای که حرمله با تیر سه شعبه گلوی نازک علی
      اصغر را نشانه گرفت و حلق او را گوش تا گوش درید .
 
      تیر با حلقوم اصغر کار یک شمشیر کرد
      چاره لب تشنگی کودک بی شیر کرد
      حرمله با هلهله میگفت :کارش شد تمام
      خنده ی آن بیحیا ارباب مارا پیر کرد

      سید محمد جوادی

      خضاب دیگرش آن هنگامی بود که صدای ناله علی اکبرش را شنید . سریع خود را به
      بدن قطعه قطعه ی علی اکبر (ع)رساند .

      لاله اش را دید پرپر روی خاک
      قطعه قطعه ریز ریز چاک چاک
      داد از کف طاقت و از پا فتاد
      صورتش بر صورت اکبر نهاد

      "وضع خده علی خده " صورت به صورت غرق به خون علی (ع) گذاشت و صدا زد :"علی
      الدنیا بعدک العفا"بعد توخاک بر سر این دنیا !

      کس ندیده است که از تیغ هزاران جلاد
      این همه زخم رسد بر تن یک تن پسرم
      پاره های تنت افتاده به هر سوگویی
      برگ گل ریخته در دامن گلشن پسرم
      داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند
      آن که بگذاشت داغت به دل من پسرم

      میثم




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام علی(ع)
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]