اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع)

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع)


صداي صاعقه آمد که در هوا زده بود
گمان کنم که خدا مرد را صدا زده بود

به خنده ي دم آخر کمي تسلي داد
به جبرئيل که از غصه، ضجه ها زده بود

کسي که پيکره نيمه جان او آن شب
به شدت از اثر زهر دست و پا زده بود

در اين ميانه، عطش؛ اين حقيقت مکشوف
به بوم زندگي اش رنگ نينوا زده بود

عجيب بود که با حال تشنگي، به سرش
هواي نعل و سم اسب و بوريا زده بود

و ديد او سر شش ماهه را در آن اثنا
که ناشيانه کسي روي نيزه ها زده بود

دلش رضا نشد از آن کسي که عاشورا
به عمه زينب او حرف ناسزا زده بود

هزار سال پس از او ميان شعر، کسي
گريز روضه خود را به کربلا زده بود...

پيمان طالبي



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام محمد باقر(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع)
[ 2 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]