شهادت امام جعفرصادق(عليه السلام)
از سوز زهر آب شد از پاي تا سرم
با اشك هم قدم شده ساعات آخرم
پايم به سوي قبله ، لبم غرق خون شده
ديگر رمق نمانده به اعضاي پيكرم
آه اي بقيع باز كن آغوش خويش را
من آخرين امانت شهر پيمبرم
بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودم
يك عالَمه مصيبت و اندوه ميبرم
از غصه آه ميكشم و ناله ميزنم
يا رب ببين زمانه چه آورده بر سرم
دشمن شبي كه پاي برهنه مرا دواند
داغ رقيه بود عيان در برابرم
رحمي نكرد بر من و بر سنّ و سال من
انداخت ريسمان به روي دست لاغرم
ارث علي به من ز همه بيشتر رسيد
سوزانده شد دو بار ، حريم مطهرم
كاشانهام اگرچه به آتش كشيده شد
امّا نسوخت چادر و گيسوي همسرم
وقتي كه دود خانهي ما را گرفته بود
ديدم فرار ميكند از شعله دخترم
آنجا به ياد كرب و بلا روضه خواندم از
طفل يتيم و عمّهي محزون و مضطرم
طفلي كه ضجّه ميزد و از ترس ميدويد
ميگفت پس كجاست عموي دلاورم
علي صالحي
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: شهادت امام جعفرصادق(عليه السلام)