اشعار شهادت حضرت زهرا (س) و فاطمیه

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) و فاطمیه


مهدی علی قاسمی-محمد جواد شیرازی
بستر شهادت

اصلا نفوذ خطبه ی من بی اثر شده است...
...یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟

دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم
بابا ببین که دختر تو خون جگر شده است

آنقدر بعد تو بدنم ضرب دیده است
دستم...سرم....تمامِ تنم مختصر شده است

مرهم اثر نمی کند و دردسر شده
این زخم روی دست، سرش بازتر شده است

دیگر توانِ بازویم از دست رفته است
گویا کبودی و ورمش بیشتر شده است

اجرِ رسالتت ثمرش تار گشتنِ...
...چشمانِ من ز ضربه ی آن خیره سر شده است

باعث شده است دور و برم تیره تر شود
دردی که روی گونه ی من مستقر شده است

هرشب برای محسن خود گریه می کنم
از آن زمان که قتلگهش پشت در شده است

یادم نمی رود که بدون مقدمه
دیدم که چادرِ سر من شعله ور شده است

باز استخوان سینه ی من درد می کند
حتی نفس کشیدن من دردسر شده است

فضه بیا که وقت نماز است چاره کن
از خونِ دست، پیرهنم باز، تر شده است

****************************

على اكبر لطیفیان
مدح و هجوم به بیت ولایت


هر وقت حرف دیدن یارست لن هم هست
دل کندن از دلبستگیها، از وطن هم هست
گفتم همه جمعند شاید جاى من هم هست
"در باغ اگر گل هست, پهلویش چمن هم هست"

وقتى که در باز است حرف باز کردن نیست
وقت گدایى که مجال ناز کردن نیست
پروانه بودن به همین پرواز کردن نیست
"گر خواستى پروانه باشى سوختن هم هست"

لازم نکرده هیچکس ما را نگه دارد
ما را دو عالم بس اگر مولا نگه دارد
سرمایه اى دارى بده زهرا نگه دارد
"زیرا که در این راه حتما راهزن هم هست"

هر وقت دردى هست , یا هر وقت آهى هست
از جانب معشوق ما حتما نگاهى هست
در کوله بار ما اگر بار گناهى هست
" اما خوشم, زیرا دعاى پنج تن هم هست"

داریم ما از دو برادر, هر چه را داریم
پس کربلا را از حسین و مجتبا داریم
گیرم مدینه بسته گردد,کربلا داریم
قبرحسین بن على قبر حسن هم هست

نامى که هر شب با توسل میبرم زهراست
مهر على را دارم و بالاسرم زهراست
من بچه این خانه ام,پس مادرم زهراست
" آرى به فکرم هست زهرا, دائما هم هست"

آتش گرفته گلشنى در پیش همسایه
خاکى شده چه دامنى در پیش همسایه
این را که دارى میزنى در پیش همسایه
" تازه پدر از دست داده, تازه زن هم هست"

****************************

مهدی رحیمی
درب خانه


 علی خبر درست کرد
برای خانه ی خودش دوباره در درست کرد

مدینه بود و کینه بود
در جدید را ز چوب های بیشتر درست کرد

به درد کوچه ها نخورد
اگرچه ذوالفقار را علی دو سر درست کرد

واین تمام فاجعه ست
سه ماه بعد رحلت نبی سپر درست کرد

ورفت کوفه خانه را
به کوچه ای ولی بدون رهگذر درست کرد

سپس برای احتیاط
برای خانه ی خودش علی دو در درست کرد

****************************

عارفه دهقانی
بستر شهادت


باید آیینه را قسم بدهم
صورتت را به من نشان بدهد
دیدن روی ماه تو,تنها
میتواند به من توان بدهد

رو گرفتی ...خسوف شد ...شبها
آه ! از سوزِ مانده  بر لبها
نفَسی زنده کن مرا...که فقط
میتواند دَمِ تو ،جان بدهد

 جز من و کودکان و سلمان و
دو سه یارِ "به حق-مسلمان"م
یک نفر نیست که در این شهر
برسد ...آب دستمان بدهد

 اَنتِ روحُ الحیاةِ...لَم یَبقا
بعدَکِ جسمُ نحنُ فی الدُّنیا!
دونَنی، لا تُرَحِّلی! زهرا !
كاش هجران، كمی امان بدهد

اینهمه زخم... آه... اینهمه زخم
رازهای تو بود و دَم نزدی
چاره سازِ علی...بگو چه کنم؟
کیست تا مَرهَمی نشان بدهد؟

کمی آبِ روان بریز اسماء...
عذر میخواهم از همه سادات!
روضه ،سنگین شده...کسی باید
آبِ قندی به روضه خوان بدهد


****************************

مهدی علی قاسمی
بستر شهادت-از زبان حضرت زینب(س)


نگاهم کن منم زینب... که هستم تشنه ی رویت
نبینم ناخوش احوالی، خودم هستم دعاگویت

چه باشی صاحب منبر، چه باشی کنج این بستر
همیشه قبله ی من هست محراب دو ابرویت

در این خانه ملک گهواره جنبان حسینت شد
تمام انبیا هستند سائل بر سر کویت

تو آن حوریه ای هستی که مریم خادمت گشته
تو آن انسیه ای هستی که قرآن شد ثناگویت

یگانه حامی حیدر، نبینم غربتت مادر
همه دار و ندار من فدای تار گیسویت

چرا این روسری را از سر خود بر نمیداری
زبانم لال... آن شعله چه کرده با سر مویت؟!

یقین دارم که ای مادر به روی خاک افتادی
که خاک کوچه ی جدّم شدیدا می دهد بویت

الهی بشکند دستش که بازویت ورم کرده
چگونه زد مگر قنفذ غلافش را به بازویت؟!

گروهی بر در خانه به بابایم علی گفتند:
دگر در بین این خانه نمی ماند پرستویت...

...بگو که گریه هایش را کمی کمتر کند زهرا...
...که ما خسته شدیم از زندگی با آهِ بانویت

مراهم دوره کردند و زنان طعنه زنان گفتند...
...شکسته دست مادر پس بزن خود شانه بر مویت

بگو با زینبت مادر، قدم که می زنی آخر
چرا دستی به دیوار است و دستی روی پهلویت...؟!

دلم خون می شود وقتی که چشمم بر تو می افتد
بگو این جای پنجه چیست افتاده است بر رویت؟!

قنوت دیشبت بدجور قلبم را زده آتش
چرا بالا نمی آید دگر دستِ خداجویت؟!

شنیدم بی حیا قصد ملاقات تو را دارد
الهی بشکند پایش نبینم آمده سویت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - شهادت
[ 30 / 11 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]