اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)

اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)

غلامرضا سازگارشاهد

آسمان بر آن شده تا با زمین ساغر زند
مهر خندد بر مه و مه خنده بر اختر زند

عرشیان را مرغ دل سوی مدینه پر زند
حضرت روح الامین بیت الولا را در زند

بوسه بر خاک سرای موسی جعفر زند
دم ز وصف بضعۀ زهرا و پیغمبر زند

در کنار نجمه ماه مرتضی پیدا شده
یا به طور موسی کاظم رضا پیدا شده

آفرینش را به تن روح مجرّد آمده
مژده در ذیقعده از عیدی موءّید آمده

عالم خلقت به از خلد مخلّد آمده
جلوه گر حسن خدای حیّ سرمد آمده

شیر حق در کعبه یا در مکّه احمد آمده
اهل عالَم عالِم آل محمّد  آمده

کیست این استاد دانشگاه کل حق را ولی است
قبلۀ هفتم امام هشتم و سوّم علی است

این پسر مرآت حسن بی مثال داور است
این پسر هم مصطفی هم فاطمه هم حیدر است

این پسر قرآن بابا روی دست مادر است
این پسر در هفت دریای ولایت گوهر است

این رئوف اهلبیت این بضعۀ پیغمبر است
نجمه الحق یک جهان جان در جهان آورده ای

خلق عالم را امام مهربان آورده ای
ماه آمد در زمین شد آسمان پروانه اش

اختران دلداده خورشید فلک دیوانه اش
مرغ دلم در بند دام و در هوای دانه اش

ملک دین از مقدمش آباد و دل ویرانه اش
خضر در بزم ولایت تشنۀ پیمانه اش

بحر رحمت جرعه ای از جام سقّاخانه اش
غیر از این مولا که عالم ملتجی بر او شود

کس ندیده شهریاری ضامن آهو شود
آتش از بهر مُحبّ او گلستان می شود

دوزخ از فیض نگاهش باغ رضوان می شود
اشک با یاد غمش دریای غفران می شود

درد با خاک رهش بی نسخه درمان می شود
سنگ در صحنین او لعل بدخشان می شود

ریگ در دست گدایش دُرّ و مرجان می شود
گر بخواهد از دل آتش عبیر آید برون

ور دهد فرمان ز نقش پرده شیر آید برون
مهر گیرد وام از مهر رخ تابان او

مه کم از خشت طلا در گوشه ی ایوان او
آسمانها قطعه ای از سفره ی احسان او

آسمانی ها، زمینی ها، همه مهمان او
بوالحسن کنیه، علی نام و رضا عنوان او

شهریاران جهان خاک در دربان او
دوست در کویش نه تها سرفرازی می کند

دشمن ار آید از او مهمان نوازی می کند
ای جمال حضرتت آیینه ربّ جلیل

ای زبانت با خدا در گفتگو بی جبرئیل
زائر قبرت هزاران نوح و موسی و خلیل

ماه رویت مشعل انّا هدیناه السّبیل
مصطفی را بضعه و موسی ابن جعفر را سلیل

خاک کویت عطر جنّت آب جویت سلسبیل
ای تو را در آستین دست عطوفت اهلبیت

هم رضای اهلبیتی هم رئوف اهلبیت
من اگر خوارم به گلزار ولا خار توام

گر چه سربار شمایم عبد دربار توام
مستمندی دردمندی سر به دیوار توام

هم گرفتار دل استم هم گرفتار توام
یا بده جانی دگر یا جان من از تن بگیر

من تو را میخواهم از تو، تو مرا از من بگیر
کیستم من سائلی امیّدوارم یا رضا

تو گُل گلهائی و من خار خارم یا رضا
این امیدم این گناه بی شمارم یا رضا

این دل خون این دو چشم اشکبارم یا رضا
جز گنه بر درگهت چیزی ندارم یا رضا

شرمسارم شرمسارم شرمسارم یا رضا
هر چه بودم هر که هستم تو پناهم داده ای

کی جوابم می کنی اکنون که راهم داده ای
من ز دور کودکی دور شما گردیده ام

با شما از خردسالی آشنا گردیده ام
بر سر کوی تو ای مولا گدا گردیده ام

سائلی بودم که گرد این سرا گردیده ام
گر چه خم از بار سنگین خطا گردیده ام

شرمگین از اینهمه لطف و عطا گردیده ام

با شما بگذشته از آغاز شادیّ و غمم
هر که هستم خاک زوّار حریمت «میثمم»


****************************


وحید محمدی

شکر صد بار خدا را که سعادت دارم
فرصت آمدن و عرض ارادت دارم

باز در کسوت یک عبد گدا آمده ام
من از این جامه به تن خلعت شهرت دارم

دست من نیست اگر بی سر و پا آمده ام
دست من نیست اگر شوق زیارت دارم

قصّه ی پنجره فولاد و مرا می دانی
من به بوسیدن این پنجره عادت دارم

در این میکده خیمه زده ام شاهد باش
دست امید به دامان اجابت دارم

این دل مرده ی من زندگی اش دست شماست
من خودم خوب به این نکته عنایت دارم

معجزه از تو عجیب است مگر من حتّی
به گدایان تو هم چشم کرامت دارم

حاجتم را ندهی پیش خودم خواهم گفت
او مرا خواسته پیداست که قیمت دارم

" داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم "
این سلامی است که تا صبح قیامت دارم

پدرم گفت تو هم خادم این آقا باش
خادمی کردم و عمریست که عزّت دارم

خوشتر از طعم عسل طعم دعای سحر است
با همین زمزمه ها راه به رحمت دارم

شرط آن سلسله ی زرد تو را یادم هست
هر چه دارم من از آن شرط ولایت دارم

****************************


علیرضا قنبری

هرچندكه درشهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود... خریدار زیاد است

من در به درِ پنجره فولادم و دیریست
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است

آنقدر كریمی كه بدهكار تو كم نیست
آنقدر كریمی كه طلبكار زیاد است!

پاییز رسیدم به حرم با همه گفتم:
اینجا چقدر چادر گلدار زیاد است

با بار گناه آمده ام مثل همیشه
با بار گناه آمدم این بار زیاد است!

گندم به كبوتر بدهم ؟ شعر بگویم؟
آخر چه کنم در حرمت؟! كار زیاد است!

نوروز به نوروز... محرم به محرم...
سرمست زیاد است، عزادار زیاد است

هر گوشه ی ایران حرم توست كه با تو
همسایه ی دیوار به دیوار زیاد است

از دور سلامی و تو از دور جوابی
این فاصله انگار نه انگار زیاد است

یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَت
دیدم چقَدر لذت دیدار زیاد است...

درخواب... سرِ سفره ی اطعام... تو گفتی:
هر قدر كه میخواهی... بردار ، زیاد است


****************************

سید هاشم وفایی

اگر که روی بر این بارگاه آوردم
دوباره برحرم تو پناه آوردم

تهی است گرچه دودستم ،ولی به همراهم
دو کاسه اشک و دلی غرق آه آوردم

نفس کشیدن در این حریم تسبیح است
ز فیض لطف تو رو بر اله آوردم

نبسته ای تو به رویم درِ حرم ،امّا
مرا ببخش که بار گناه آوردم

چگونه شرم نریزد ز چشم خونبارم
ز من تو گل طلبیدی، گیاه آوردم

دخیل گریه به خاک حریم تو بستم
به بی پناهی خود من گواه آوردم

طبیب دل نگه تو شفای حال من است
اگر حضور تو حال تباه آوردم

سیاه نامۀ ما را سفید کن از لطف
که نامۀ عملم را سیاه آوردم

رهی دراز و بسی سخت پیش رو دارم
ولا و مهر تو را زاد راه آوردم

بپاس اینکه شفاعت کنی «وفائی» را
ببین که ملتمسانه نگاه آوردم


****************************


مصطفی تبریزی

باز مگذار این ستاره، کهکشان را گم کند
مشهدت، این قبله ی هفت آسمان را گم کند

همچنان بالای گنبد باد پرچم دار توست
تا مبادا این کبوتر آشیان را گم کند

باز هم ناقوس دارد نامنظم می زند
ساعت صحن تو حق دارد زمان را گم کند

عقل را و عشق را گم کرده ام در صحن ها
در شلوغی گاه مادر کودکان را گم کند

روی دوش جمع با قصد زیارت آمده
خوش به حال آنکه در صحن تو جان را گم کند

هرکه پیدا کرد در هنگامه ی عالم تو را
تا تو را دارد چه غم گر دیگران را گم کند


****************************

قاسم صرافان

مریض آمده اما شفا نمی خواهد
قسم به جان شما جز شما نمی خواهد

برای پیش تو بودن بهانه ای کافیست
بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد

دلیل ناله ی من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمی خواهد

فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمی خواهد؟

دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «إهدِنا» نمی خواهد

همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمی خواهد

تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمی خواهد؟

ببین به گوشه ی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمی خواهد؟

به حکم آنکه “عَلیکَ الرَّفیق ثُمَّ طَریق”
دلم بدون رضا کربلا نمی خواهد

خدا مرا به طواف تو مبتلا کرده ست
طواف کعبه بخواهم، خدا نمی خواهد

نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمی خواهد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 14 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]