حضرت زهرا(س) . بعد از شهادت

حضرت زهرا(س) . بعد از شهادت

بسیار در نبودِ پدر... زار گریه کرد
بسیار کم رمق شد و بسیار گریه کرد

خیره شدند غمزده در چشم‌های هم
در سوخت از خجالت و دیوار گریه کرد

زهرا به خواب رفت و جهانی که مانده بود-
در اضطراب و دلهره بیدار گریه کرد

آن دختری که بود عزادار مادرش
مانند مادران ِعزادار گریه کرد!

آه... آن پدر که تنها در چاه می‌گریست
در خانه نزد دخترش این‌بار گریه کرد

پیچید در کفن گل خود را و بی‌گمان
تا لحظه‌های آخر دیدار گریه کرد

زهرا نبود و... بود... که در ظهر کربلا
همراهِ گریه‌های علمدار... گریه کرد!

علیرضا قنبری


*************************

سر خاکت دوباره آمده ام
تا برایت دوباره گریه کنم

شب هفتم رسیده ام تا با
دلِ خود پاره پاره گریه کنم

**

شب هفت تو نه که هفت من است
آمدم بر سر مزار خودم
هفت شب نه که هفت صد سال است
گریه کردم به روزگار خودم

**

هفت شب می شود که می گیرند
کودکانت سراغ مادر را
هفت شب می شود که می بینند
در و دیوار و خون بستر را

**

باورم نیست با دو دست خودم
ریختم خاک روی چشمانت
چیده ام تکه تکه سنگ لحد
پیش چشمان مات طفلانت

**

باورم نیست چوب گهواره
شده تابوت پیکرت زهرا
تازه فهمیده ام ازحرارت در
آتش افتاده بر پرت زهرا

**

کاش می شد ببينيم زخم
چهره لاله گون تو باقی است
زینبم شسته چادرت را باز
روی آن لکه خون تو باقی است

**

چند وقت نبود رو سویت
حال سر کرده دخترت زهرا
تازه فهمیده ام حرارت در
زده آتش به معجرت زهرا

**

شب هفت تو و برای علی
شب هفت محرم آمده است
وقت غسلت نشد بگو با من
زخمِ پهلویِ تو هَم آمده است

**

می نشیند به جای تو زینب
با کمی آب روبروی حسین
گوش زینب چه گفته ای که مدام
می زند بوسه بر گلوی حسین

حسن لطفی

*************************


مادر که رفت و در دل ما اشتیاق نیست
جز یادگارهاش درون اتاق نیست

مادر که نیست خانه چه تاریک و ساکت است
انگار توی خانه ی حیدر چراغ نیست

حالا که پر زدی نفس راحتی بکش
دیگر که روی سینه ی تو درد و داغ نیست

رفتی و من به رفتنت عادت نکرده ام
مادر... غمی درون دلم جز فراق نیست

حالا نشسته ام وَ کمی فکر می کنم
بی شک شبانه رفتن تو اتفاق نیست

گفتم که اوست ماه شب تار خانه مان
ماهیست پشت ابر ولی ابر در محاق نیست

اصلش ولایت است، فدک یک بهانه بود
دعوای ما که بر سر یک تکه باغ نیست

مجتبی حاذق

*************************

من هستم و خیالم و حال و هوای تو
صبح نخفتن از غم تلخ عزای تو

از دیشبی که خاک تو را ریختم به سر
گریان نشسته ام به سر خاک پای تو

خوابم نمی برد بخدا، گریه کن برام
ای لای لای هر شب من های های تو

یادش بخیر بسترت آن گوشه ی اتاق
حالا میان خانه چه خالیست جای تو

ققنوس پر کشیده ی بی بازگشت من
رفتی و سوخت لانه ام از ماجرای تو

دیروز در مشایعت آخرین نگاه
گفتم به حکم عشق بمیرم برای تو

اما بنفشه زارِ علی با همه وجود
ماندم به پای بی کسی بچه های تو

مصطفی متولی

*************************

قرار جان که مرا بی قرار خود کردی
نشانده ای به غم وسوگوار خود کردی

گل همیشه بهارم به فصل ماتم و غم
مرا ز گریه چو ابر بهار خود کردی

به لحظه لحظۀ هجران تو قسم که مرا
چو چشم پنجره چشم انتظار خود کردی

به زیر خاک مکان کردی ومرا از غم
ز پا فکندی و شمع مزار خود کردی

همیشه صحبت ایثار توست روی لبم
تمام عمر مرا شرمسار خود کردی

هنوز از جگرم بوی داغ می آید
چو لاله تا که مرا داغدار خود کردی

تو باغبان امیدی و بیت الحزان را
ز اشک حسرت و غم لاله زار خود کردی

فرشتگان خدا شاهدند اشکت را
چراغ روشن شب های تار خود کردی

در آتش غم ما سینۀ «وفائی» سوخت
ببین چه با دل ما از شرار خود کردی

سید هاشم وفایی

*************************


خوشا خدا که تو را زیر بال و پر دارد
دلش نمی آید دست از تو بردارد

زمین عزادارت، گرچه عرش از امشب...
... تو را که دارد انگار تاج سر دارد

صدای گریه می آید ولی دلیلش چیست
که گریه ی حسنت سوز بیشتر دارد

چگونه از داغت نشکنند طفلانت
که پهلوان تو هم دست بر کمر دارد

به جای چشم  دو دریا، به جای دل  آتش
به جای آه  نفس در نفس شرر دارد

چگونه از داغت نشکنند وقتیکه
خدا در این باره چشم های تر دارد

شبیه داغ بزرگ تو هیچ داغی نیست
که مستقیم اثر بر خودِ جگر دارد

نپرس دیگر، یارای شرح دادن نیست
فقط خداست که از حال من خبر دارد

صلاح کار فقط قدردانی از یار است
هر آنکه بعد از این فرصتی اگر دارد

دلم گرفته عزیزم! برای دیدارت
علی امید به آن نازنین سحر دارد

علی اصغر ذاکری


*************************

زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد
بعد از پدر به او ستم بی حساب شد

در بین دوستان خود از بس غریب گشت
از اشک غربتش، دل دشمن کباب شد

وقتی که دید دست علی در طناب بود
بر دور گردنش، غم عالم طناب شد

روز مدینه چون شب تاریک تیره ماند
یک لحظه تا کبود رخ آفتاب شد

واجب بود جواب چو مؤمن کند سلام
یارب چرا سلام علی بی جواب شد؟

دنیا گرفت فاطمه را از علی، علی
سوزش به سینه ماند و چهل سال آب شد

آن لحظه ای که پشت در افتاد مادرش
انگار عرش بر سر زینب خراب شد

از آن شبی که فاطمه اش در تراب خفت
بغض شکسته هم نفس بوتراب شد

مولا همیشه بود عزادار فاطمه
تا آن شبی که صورتش از خون خضاب شد

میثم! به روی تربت پنهان فاطمه
هر روز اشک دیده مهدی گلاب شد

غلامرضا سازگار

*************************


قلب سلاله های پیمبر ص کباب شد
آخر دعای مادرشان مستجاب شد

شمعی که بود روشن از او خانۀ علی
آخر کنار حجرۀ در بسته آب شد

ماهی که نقش پنجۀ ابر سیاه داشت
با دست بوتراب نهان در تراب شد

امشب ستارگان همه فریاد می زنند
کز داغ ماه خون جگر آفتاب شد

از یک شراره چشمۀ خورشید شد سیاه
با یک هجوم بیت ولایت خراب شد

شهر مدینه روز قیامت گواه شد
بالله به فاطمه  ستم بی حساب شد

در مجلس عزای جوان می برند گل
اینجا سرشک دیدۀ زینب گلاب شد

ای مرغ شب سلام ببر بهر فاطمه
با او بگو سلام علی بی جواب شد

«میثم» شکست پشت علی از فراغ یار
مولا ز غصّه پیر به فصل شباب شد

غلامرضا سازگار

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: ایام شهادت

برچسب‌ها: حضرت زهرا(س) بعد از شهادت مهدی وحیدی
[ 22 / 1 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]