اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)

 

غلامرضا سازگار

یک عمـر کنـم نثـار جان و سر
صد بــار دهـان بشویـم از کوثــر

باشد که مدیحه‌ای کنم انشـا
در مـدحت دخت موسی‌جعفـر

مجموعــه‌ای از فضــائل زهــرا
معصومــــه‌ای از تبــار پیغمبــر

برچرخ سپهر معرفت خورشید
از هفت یــم کمــال یـک گوهـر

چون مـاه جمـادی از روی زهرا
ذیقعــده گرفتــه از رخش زیـور

فیضیّـه از اوست روضـةالزهـرا
قــم از قــدمش مدینه ی دیگر

هم سیب بهشت حجتِ هفتم
هــم آینـــه ی حقیـقتِ مـــادر

عالم بالـد بــه ایـن چنین بانو
فخریّه کنــد رضا بـر ایـن خواهر

در حشر چو پا نهد همه گویند
زهــرا آمــد دوبــاره در محشــر

این مصحف روی سینۀ باباست
ایـن دختـــر برگزیــدۀ زهراست

ای کعبه ی جـان اهل قـم کویت
وی چشم همـه جهانیان سویت

نبْوَد عجب ار بـه جـای گل رویـد
اسکنـدر و خضــر از لـب جــویت

عیسی به تو می‌دهد سلام اوّل
مریــم بنشینــد ار بــه پهلــویت

آئینه ی خلـق و خــوی زهـرایی
ای جان به فدای خلق وهم خویت

نبْــوَد عجـب ای حقیقتِ زهـــرا
چون سیب جنـان پدر کنــد بویت

مرآت جمـال مـادرش زهــراست
در دیــده ی ثامـن‌الحجج رویــت

مدح تــو ز کس نیــاید ای بانـــو
الاّ کـــه رضـــا شــود ثنـــاگویت

این نیست عجب تمــام عالم را
حق بخشــد اگـر به تاری ازمویت

تــا خــاک قـدوم زائــرت باشم
آرد اگــــرم غبـــاری از کـــــویت

تو دختـر نــور و طور و طاهـایی
معصومــه و زینبــی و زهـرایی

قـــرآن امـــام موســی کاظـم
گلــواژه ی آیه هـــای تقــوایی

ریحانــــه هفــت باغبــانِ دین
یا گوهــر نـاب هشت دریایی؟

چون مـادر خویش حضرت زهرا
سر تا بـه قـدم بهشت بابایی

ممدوحــه ی «انّمــا یریـدالله»
محبوبـه ی ذات حــق تعالایی

قم شهر ائمــه و تــو بانـویش
از قـم بـه وجـود، حکمفرمایی

زهــراست بـه امّت پدر، مـادر
تو از ره لـطف، عمّــه ی مایی

تو نــوری و مــا اسیــر تاریکی
ما تشنه ی معرفت، تو دریایی

بی معرفتیـم لیـک می دانیم
تو فـوق تمـام معــرفت هایی

وصف تو کجا ز همچو مـن آید
مــداح تــو حضــرت رضـا باید

ای بــر حرمت سـلامِ اهـل قم
وی از تــو بلنــد، نــامِ اهل قم

پیوستـــه زمــام ناقه ی نـورت
بـــر دوشِ دلِ تمــامِ اهــل قم

«یا فاطمه اشفعی لنا» باشد
ذکر خوش صبح وشام اهل قم

گردیـــــده ز آفتــــاب بالاتــــر
در سـایه ی  تـو مقام اهل قم

از حــرمت قبــر تـــو ملایـک را
واجـب شــده احتـرام اهل قم

تا دامـن حشـر همچـو دریـا پُر
از کوثــر تـوست، جام اهل قم

صحبت ز بهشت در حریـم تـو
این حــرف بـوَد حـرام اهـل قم

مهــر تـــو و دوستـی اجدادت
بـــوده ز ازل، مــرام اهــل قم

شیرین شده آب شور قم بانو
با مهــر شمـا به کام اهل قم

«میثم»همه عمر بر تو رو دارد
از خـــاک در تــــو آبــــرو دارد


*****************************

حمید رمی

باید دخیل بر پر مهتاب بست و بس
باید کنار سفره ی باران نشست و بس

آدم اگر بهشت طلب کرد کافی است
باشد برای فاطمه بی پا و دست و بس

وقتی که روبروی شما صحن آینه ست
باید تمام آینه ها را شکست و بس

آنقدر پشت بام حرم دیدنی ست که
صیّادها شدند کبوترپرست و بس

حتی مزارهای حرم فرق می کنند
زائر ، کنار حضرت بهجت نشست و بس

نوکر شدم زِ رحمت قالوا بلای تو
هستم دخیل چادرتان از الست و بس

مثل نسیم ، در حرم آرامتر شدم
از هرچه بگذریم ، حرم خوشترست و بس



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
[ 5 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]